eeeeeeehsan
New member
من با اجازه چند کلمه درمورد این داستان بگم،سیب سرخ
دینگ دینگ (صدای پیام موبایل)
ساعت 00:00
سلام، شب بخیر!
داشتم قرص ماه رو میدیدم! امشب کامله! خیلی درخشنده است! آسمون خیلی زیبا شده با این ماه! اما . . . چرا ماه اینقدر غصه داره!؟ ببینش! چرا اینقدر غمگینه!؟ نگاهش کن!
. . .
دینگ دینگ
ساعت: 06:00
سلام، صبح بخیر!
بچه شده بودم! خیلی کوچیک! خیلی سبک! مثل پر سبک! اینقدر آسوده بودم که میتونستم به ماه برسم! از درخت سیب باغچه ی حیاط بالا رفتم! همیشه بچگیم این کار رو میکردم! میرفتم بالای درخت برای مامان سیب بچینم! همیشه هم سرم داد میکشید که تو باز رفتی اون بالا بچه!؟ نمیگی میوفتی سر و کله ات میشکنه!؟ ولی من فقط می خواستم سیب سرخ نوبر برایش بیاورم! خیلی دوست داشت!
از درخت بالا رفتم اینقدر بالا که نگو! از آن زمان ها هم بیشتر! نمی دانم چرا هرچه میرفتم تمام نمی شد! خیلی رفتم! یک سیب آن انتهای شاخه به من چشمک می زد! سرخ بود، خیلی سرخ! می خواستم همان را بچینم! نمی دانم برای که!؟ مادر!؟ نمی دانم! اما فقط می رفتم! تا اینکه رسیدم! دستم را دراز کردم باز هم از من فاصله داشت! باید خیلی بدنم را کش می دادم! یکهو نزدیک بود بیوفتم! که کسی با صدای محزون گفت : مواظب باش بچه! می خواهی بیوفتی زمین سر و کله ات بشکند!؟ برگشتم سرم را چرخاندم! وای نمی دانی چقدر ماه از نزدیک ماه بود! با هر زحمتی بود سیب را چیدم! رفتم به سمتش! دستم را دراز کردم تا سیب را به او بدهم! خندید و اشکش درآمد! گفتم : سیب را برایت چیدم دیدی نیوفتادم!؟ باز خندید و اشکش ریخت روی سیب سرخ و برق زد!
.......
دینگ دینگ
ساعت: 08:00
........
دینگ دینگ
ساعت 08: 08
ای کاش بیدار نشده بودم!
خیلی به دلنشین بود، به خاطر سبک نوشتاریش، به خاطر حال و هوا و جمله ها و کلمه های قشنگش.
فقط کاش یکم بیشتر رو جمله بندیاش وقت میذاشت.. اگه تعداد علامت تعجبش کمتر بود و بعضی جمله هاش اینطوری کوتاه کوتاه بهم نمی چسبیدن، من به این داستان رای میدادم.
درکل همه داستانها به نظرم قوی و خوب بودن، دست همگی درد نکنه.