داستانهای مرحله دوم

کدام داستان بیشتر نظرتون رو جلب کرد؟


  • مجموع رای دهندگان
    0

hebe.nurse

New member
بخشش بزرگ

هایلی : بانو؟ بانووو ....اوه ... . شما که باز اینجا نشسته اید! سرد است بانوی من به اندرون بازگردید.
من : باز خواهم گشت.
هایلی : بانو ، راستی... راستی....
من : چه شده است؟ بگو؟
هایلی : بانو راستش درباره دایه پیرتان است .بعد از آخرین باری که به دیدنتان آمد و شما بازهم عذرش را خواستید یک سالی میگذرد تا اینکه امروز از بازاریان شنیدم که در بستر بیماری است و دچار جنون پیری نیز شده است. حتی شنیدم که کارهایی میکند که اگر اطرافیان مواظبش نبودند تاکنون جان از ......
من :ادامه نده.عالی جناب به زودی می رسد هایلی. گفتم بازگرد
هایلی :اوه! بسیار خب بانو
من : صبر کن . میخواهم شب را ساعاتی به خانه پدر بروم. برو و آماده باش
همچنان به آسمان می نگریستم.همیشه دیدن غروب تا ظهور تک ستاره شب، حس خوبی بهم میداد. اما امشب مرا به گذشته برد. آری یاد دایه ام مارتا که همه کودکی و ابتدای جوانی ام را همچون مادر نداشته ام به جان خرید اما افسوس که با اشتباهش تمام شکوه و شوکت و آرزوهایم را بر باد داد و سبب بدنامی همسرم ،بزرگ این شهر، شد. چطور میتوانم آن روزهای ننگ و خواری را تنها به عذرخواهی ای ببخشم؟ نه نمی شود نمی شود. تازه آرامش به این عمارت باز گشته است....
هایلی : بانو آماده اید؟
من : بله. اما میخواهم پاره ای از راه را قدم بزنیم.اسب ها را انتهای شهر در انتظار بگذارید.
آهسته قدم برمیدارم....فاصله بین عمارت تا خانه پدری راه طولانی ایست اما چون از بازار بزرگ شهر میگذرد و برای من هراز گاهی دیدن آدمها و معاشرت شان و خبرهایی که مابین صحبت هایشان می شنیدم فرصت خوبی بود و من به عنوان بانویی این شهر......اوه خدای من!!!
هایلی : بانو بانو چه شد؟؟ حالتان خوب است؟ مرا ببینید ،جاییتان درد میکند؟؟
من : آرام باش هایلی. برو آن پسر را بازگردان. عجله کن
هایلی :به بانو سلام کن پسرجان.
پسرک:سلام
من :اوه آقای کوچولو. بگو ببینم درد داری؟
پسرک: خیر خانوم خوبم
من: مرا ببخش پایم پیچ خورد و نتوانستم کنترل کنم و به ناخواسته به تو آسیب زدم. نکند از من رنجیدی که فورا برخواستی و رفتی؟
پسرک: خیر خانوم. خود میگویید که بی غرض بوده است. حتی اگر با غرض بود باز هم رنجشی نمی بود زیرا مادرم می گوید هیچ وقت از دیگران دلخور نگردم .
من:چرا؟
پسرک: چون من لایق آرامشم نه حتی چون آنها لایق بخششند..!
من:اوه عجب پسر کوچکی!
لبخندی زد و درحالی که میرفت رویش را بازگرداند و گفت : بخشش مرا بزرگ میکند خانوم ، نه کوچک!
هایلی: خدای من بانوووووو. چه شدید باز؟
ساعتی را پای بلند شدن نداشتم. نه بدنم بلکه قلبم و وجدانم درد میکرد...... فقط توانسم همه نیرویم را جمع کنم و...
هایلی؟؟........... به دیدن مارتا می رویم.
 
آخرین ویرایش:

hebe.nurse

New member

AWWA

New member
سلام ...منم نقدامو بنویسم بعد اسم برنده اعلام بشه.

جن گیر کابلی:
- اسمش برای کسایی که به داستانهای ترسناک علاقه دارن حتما جذابه.
- همه نقشها یه جورایی هم سطحن. یعنی نقش اول نداره و بیشتر حالت توصیف یه صحنه است.
- آخرشم به نظرم اگه امیدوارکننده تر بود بهتر میشد.
- توصیف داستان عجیب،قشنگه. یعنی من بعضی جاهاش یهو حس میکردم تو اون قصرم، مخصوص جایی که حرکت درختها توصیف شده بود!
--------------------------------------------------------------
آغوشی پر از آرامش
- سبک نوشتاریش خیلی به دل میشینه. مشخصه نویسنده خودش خیلی رمان خونده.
- به نظرمنم داستان میتونست بلندتر از این باشه
- یه جاهاییش ابهام داره. یعنی خواننده نمیدونه دقیقا تو گذشته فرد چه اتفاقی افتاده
-آخرش خوب تموم میشه که غم متن داستان رو از ذهن خارج میکنه.
---------------------------------------------
فدای دلت
- اسمش اول مبهم به نظر میاد ولی آخرای داستان قابل فهم میشه.
-چون سبک خاطره گویی داره راحت میشه باهاش ارتباط برقرار کرد.
- داستان ابتدا و انتها داره و فقط توصیف یه مقطعی از اتفاق نیست.
- به نظر منم اگه میان نوشت و پانوشت نداشت بهتر بود ....باعث میشد داستان کوتاهترم بشه.
- واینکه مگه اون شعر پایانش از سعدی نیست؟!:) من اونو از سعدی میدونستم:)
---------------------------------------------
عشق و جادو
- داستانش زیادی کوتاهه .
-اگه یه حالت روایی داشت بهتر از گفتگوی دو طرفه بود.
-مغز داستان خلاقیت داره.
-------------------------------------------
بخشش بزرگ
- آموزنده بود. چیزی که شاید تو داستانای دیگه کمتر بهش توجه شده.
- صحنه حالت سینمایی داره. به نظرم نویسنده تو نوشتن فیلم نامه موفقتر از نویسنده کتاب میشه.
- از کلمه ها به دقت استفاده کرده. یعنی همشون اشاره به زمان خاصی دارن.
-فقط متن داستان یکم سنگین بود. من سه بار خوندم تا مفهوم داستان رو فهمیدم. ولی وقتی دقیقا فهمیدم موضوع از چه قراره لذت بردم.
 

AWWA

New member
جایزه نفر اول تقدیم میشود به eeeeeeehsan برای داستان فدای دلت.​


ایشون تو مرحله قبلم اول شدن که باید بهشون تبریک مضاعف گفت


 

mhfazel

New member
بخشش بزرگ و می گم. فوق العاده بود هر چند که ته مایه ادبیات تعلیمی رو داره و همچنین من و یاد داستانهای قرن نوزدهم انداخت.
 

AWWA

New member
جایزه نفر دوم همزمان اهدا میشود به آقای مجید دیجی برای داستان جن گیر کابلی و مهنا برای داستان آغوشی پر از آرامش



 

AWWA

New member
جایزه نفر سوم نیز اهدا میشود به AWWAبرای داستان عشق و جادو و hebe.nurse برای داستان بخشش بزرگ(البته ایشون چون دیر رسیدن سوم اعلام میشن. وگرنه حتما بهتر از این رتبه هستن)



 
آخرین ویرایش:

AWWA

New member
فقط دوستان ببخشین ایندفه نشد تندیسها مخصوص این مرحله آماده بشن.:sad: برای اینکه بدقول نشم فقط خودشونو گذاشتم. تو مرحله قبل آقا احسان زحمت نام نویسی اونا روکشیده بودن:rose:
 

AWWA

New member
خب اگه کسی نقد و نظری داره بازم میتونه اعلام کنه.

آقا احسان شمام لطفا تصویر بعدی رو آماده کنین. تصویر این مرحله رو که من خیلی دوس داشتم. یه چیز دیگه/////کی گفته اون زنه؟1:(50): فقط موهاش میتونه شبیه یه زن باشه که تازه من اونارو به شراره های آتش تو ذهنم تشبیه کردم. یعنی پسر داره از آتش تبدیل به انسان میشه ولی هنوز موهاش آتشین هستن:black_eyed:
 

hebe.nurse

New member
بخشش بزرگ و می گم. فوق العاده بود هر چند که ته مایه ادبیات تعلیمی رو داره و همچنین من و یاد داستانهای قرن نوزدهم انداخت.

تشکر دوست عزیز
خب بهتر ازین نتونسم از تصویر ایده بگیرم. بله خب البته تصویر هم قدیمی است و یجورایی سبک اربابی داره و چون میخواسم آموزنده باشه فک کردم اینجوری بهتر میتونم منظورمو بفهمونم.
ممنون .امیدوارم کردید. :rose:
 
آخرین ویرایش:

eeeeeeehsan

New member
تقدیــم به آوای عزیز که خیلی زحمت کشید واسه این مسابقه تا راه بیافته. :rose:
امیدوارم هر سری دوستان بیشتری شرکت کنن.

m-sfl-071-540417ef8d6e0.jpg


flower-bouquet-247684.jpg


10368803_674204515967671_1124376357878124291_o.jpg
 

eeeeeeehsan

New member
اون نقطه چین جاش یزدی هست. پیرزن های یزدی رو منظورم بود.

بچه ها از جمله مهنا و مجید یحتمل به خاطر کنکور نیستن، وگرنه به عنوان نویسندگان این سری انتظار می رفت نقد کنن.
دوستان دیگه هم خواهشن اگه موردی یا نقصی چیزی هست دریغ نکنید و بگید.


 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mohana

hebe.nurse

New member
ممنون از آوا خانوم بابت همه زحمتاشون :(40):
و تبریک به همه نویسنده گان خوبمون.:auizz3ffy9vla57584x
و تبریک ویژه به آقا احسان که داستانشون این دفعه پیشرفت بیشتری داشت:rose:

پس منم نقدمو بگم

"جن گیر کابلی"
اسمش خیلی گیراس و همینطور شروع داستان.
ولی انتظار میرف خواننده در انتها با ی پایان عجیب مواجه شه نه پایانی که دور از انتظار شه و خواننده رو مایوس کنه.
خلق شخصیتاش عالیه و عناصر و اتفاقات داستانم به خوبی انتخاب شده و پیش رفته
در کل داستانتون منو متعجب کرد . برداشتتون از تصویر دور از تصور من بود.
"آغوشی پر از آرامش"
ظرافت احساسیش قشنگه و گیراییه بالایی داره
ولی جنبه داستانش کمتره و اگر بیشتر از متن اتفاق هم در ان اورده میشد تاثیر گذاری آن بیشتر میبود
اسم داستان با نتیجه ش بسیار هم خوانی دارد
"فدای دلت"
سبک نوشته مخاطب رو با خودش همراه میکنه
ساده نوشته شده و شاید یکی از دلایل تاثیرگذاریش همینه
داستان به نظر تجربه واقعی نویسنده میاد به همین خاطر خواننده رو مشتاق تر میکنه
داستان پایان خیلی خوبی داشت و اون شعر هم به تاثیر گذاری بیشترش کمک کرد
"عشق و جادو"
داستان موضوع جالبی داره و شروعشم مناسبه ولی بهتر بود هیجان و جذابیتش بیشتر شه
چون تو تصویر مردی دیده نمیشه بهتر بود شخصیت اصلی داستان مرد نمی بود.(درواقع به نظر میرسه سعید باید اون زن که دستاشو به سمت زن کنار شومینه باز کرده باشه پس هم خوانی نداره)
اسم شخصیتها با توجه به موضوع داستان که ی جورایی دور از واقعیته و بیشتر افسانه اس ، یکم قدیمی تر انتخاب میشد تاثیر بیشتری میگذاشت.
اسم داستان با توجه به موضوع خوب انتخاب شده.


امیدوارم همینطور که پیش میره پیشرفت هممون بیشتر و چشمگیرتر شه :whistle:
 

hebe.nurse

New member
اون نقطه چین جاش یزدی هست. پیرزن های یزدی رو منظورم بود.

بچه ها از جمله مهنا و مجید یحتمل به خاطر کنکور نیستن، وگرنه به عنوان نویسندگان این سری انتظار می رفت نقد کنن.
دوستان دیگه هم خواهشن اگه موردی یا نقصی چیزی هست دریغ نکنید و بگید.



:25r30wi: ینی من مطمین بودم این داستان مال خودته احسان مخصوصا اون جاخالیه رو شک نداشتم یزدیه . چون پیرزنای یزدی خیلی تو دل برو و باحالن و پیرمرده خوب میدونسته دست رو کی بذاره خخخخ
فقط ی سوال. این داستان واقعی بود؟؟؟

راستی آخر ننه بزرگ رو به پیرمرده دادید؟!!!!
 
آخرین ویرایش:

AWWA

New member
آقا احسان زحمت تندیسای این مرحله رو هم کشیدن. به ترتیب همینجا میذارمشون

17_Golden_Pen_of_Freedoms.jpg



vcc.jpg




asa.jpg

 
بالا