*مریم*
New member
تا حالاانقد خودمو از نزدیک ندیده بودم:|:5:
اتفاقی شد
حالا از نزدیک دیدن خودت چه حسی داره؟
البته یکی سرهنگه یکی سرگرد
تا حالاانقد خودمو از نزدیک ندیده بودم:|:5:
بابا این داستان نویسه، رو نمی کنه. مطمئنی زیست شناسی خوندی؟؟ ))به نظرم میشه گاهی بعضی عناصر داستان رو حذف کرد همون جور که بعضی عناصر رو میشه به داستان اضاف کرد . گاهی اوقات میشه یه قسمت داستان رو به حاشیه روند یا اشاره کوچکی بهش کرد ... مثلا توی عکس ماه هیچکدوم از نویسنده ها اشاره ای به درخت روی ماه نکردن . یا مثلا احسان اومد به داستانش یه فرشته اضاف کرد . اینکه صددرصد وسواس داشته باشیم زیاد هم خوب نیست . اما من خودم ترجیه می دم داستانم رو طوری جلو ببرم که اون عکس مثل یک قسمت نقاشی شده داستانم باشه . مثل وقتی هست که شما یه آهنگ خارجی گوش میدی بعد میای یه آهنگ جدید با توجه به حال احوالاتت رو می نویسی .
گاهی هم باید شخصیت پردازی کنی مثلا اون کسی که بیرون زده میونه یه مادر مهربان در خیال دختر خیالاتی و یا گرمای آتشی باشه که به دستان یخ زده دخترک جون میده و یا فرشته مهربانی باشه که هر وقت پادشاه باهاش کار داره از طریق دودکش میاد تو و...
و یا مثل کاری که دوستان توی داستان قبلی کردن ... یک فضای زیبای شاعرانه را به داستان وارد کردن . این جا هم میشه زردی آتش رو با قرمزی عشق دختر پیوند زد و یک حالت خلاقانه رومانتیک بوجود آورد ...
بابا این داستان نویسه، رو نمی کنه. مطمئنی زیست شناسی خوندی؟؟ ))
مابقی شرکت کنندگان، فاتحمون خوندست! یارو اینکاره ست!!
خیلی خوب گفتی، خیــلی.. براووو :rose:
مگه اینجا خودتو میبینی مریم؟!!!h34r-smiley:
خودم یه ورژن بالاتر:|
اولش فک کردم پیشرفت کردم یه ستاره دیگه بهم دادن بعد دیدم توهمی بیش نبود:| نسخه 2015*مریم با دوتا ستاره اومده:|
اتفاقی شد
حالا از نزدیک دیدن خودت چه حسی داره؟
البته یکی سرهنگه یکی سرگرد
شوخی میکنم خوش اومدی عزیزم:rose: