dsm-4 VS dsm-5

javadoo

New member
مطالعه مقایسه ای dsm-4 با dsm-5

دوستان حتما از تغییر DSM با خبر هستند. و مطابق با اون کتاب های آسیب شناسی و به خصوص خلاصه کاپلان و سادوک هم آپدیت شدن.از اونجایی که همگی دوره کارشناسی رو با آسیب های DSM چهار گذروندیم پس ما هم باید آپدیت بشیم. هم برای کنکور پیش رو و هم برای روانشناسی آینده...

در این تاپیک با کمک هم سعی می کنیم نکاتی از تغییرات DSM-V با DSM-IV-TR رو مطرح کنیم. و تا اونجا که ممکنه با بحث درباره این تغییرات، بر DSM-5 مسلط شیم.

سرگرمی خوبیه بس معطل نکنید:ad54ad:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: rawy

javadoo

New member
در پاسخ به سئوال:

باسلام. DSM5 ابعادی است یا طبقه ای؟ هر کتابی یک مدل گفته شده. در کتاب اسیب شما گفتید طبقه ای اما سعی داشتند به ابعادی نزدیک شوند، از طرفی جایی دیگر نوشته شده ابعادی هست. باتشکر


امیدوارم مطلب زیر جوابگو باشد:

DSM-5 برای دور شدن از سیستم طبقه ‏ای (مطلق) و نزدیک شدن به سیستم ابعادی (پیوستاری) اولین قدم را برداشته است به این صورت که یک رویکرد ابعادی به اختلالات روانی پیش می‌گیرد اما نه همه‌جا. به عقیدۀ نویسندگان DSM-5، در بسیاری موارد، اختلالاتِ مجزا اصلاً مجزا نیستند، بلکه عارضه‌هایی مرتبط به هم هستند که روی یک پیوستارِ رفتار قرار دارند. در این وضعیت، بعضی عارضه‌ها سمپتوم‌های خفیف را نشان می‌دهند و بعضی دیگر بسیار شدیدتر هستند. برای مثال، اختلالات دوقطبی را به صورت یک پیوستار در نظر بگیرید. درمانجویان ممکن است با مجموعه سمپتوم‌هایی به درمانگران مراجعه کنند که از خفیف (سیکلوتیمیا) شروع می‌شوند، از متوسط (دوقطبیِ II) عبور می‌کنند، و به شدیدتر (دوقطبی I) ختم می‌شوند. DSM-5 برای بسیاری از اختلالات هنوز از سیستم طبقاتی (مطلق) استفاده می‌کند اما برای بسیاری دیگر، از جمله سؤمصرف مواد، اوتیسم، و اسکیزوفرنی، رویکرد طیفی را به کار می‌برد (توجه داشته باشید که رویکرد پیوستاری (continuum)، ابعادی (dimensional)، و طیفی (spectrum) مترادف هستند). استفاده از رویکرد طیفی به روان‌شناسان اجازه می‌دهد اختلالات روانی را روی یک پیوستارِ شدت در نظر بگیرند. با این کار، DSM -5 امیدوار است پایایی، روایی، و فایدۀ بالینی[1] در آینده افزایش یابد (کاربرد، سودمندی، یا فایدۀ بالینی یعنی مفید بودن سیستم تشخیصی برای پزشکان و روان‏شناسانی که فعالیت‌های ”بالینی“ انجام مى‏دهند). یکی از انتقادات عمده که به نسخه‏ های قبلی DSM وارد مى‏شد این بود که در آنها طبقه‏ بندی تفکیکی (افتراقی) اختلالات شفافیت نداشت. مثلاً، تحقیقات نشان مى‏دهند که برای بسیاری از اختلالات، تمایز بین سمپتوم‌های عمده و سمپتوم‌های خفیف‌تر، به ”درجه“ ربط دارد نه به ”نوع“. علاوه بر آن، بسیاری از اختلالات روانی کاموربید هستند (یعنی به همراه هم روی مى‏دهند)[2]. علاوه بر آن، سمپتوم‌های یک اختلال معمولاً با سمپتوم‌های اختلالات دیگر همپوشانی دارند. این حقایق باعث شده ‏اند این سئوال پیش آید که اختلالات روانی را بهتر است به صورت طبقاتی (مطلق) دسته‌بندی کرد یا به صورت ابعادی (پیوستاری). حرکت DSM-5 به سمت درجه‌بندی‌های ابعادی (پیوستاری) و ارایۀ معیارهای تشخیصی پیوستاری، هرچند به صورت آزمایشی (مثلاً، در مورد اختلالات شخصیت) و فقط در مورد بعضی اختلالات (مثلاً، اوتیسم، اسکیزوفرنی)، تلاشی است برای حل این مشکل (هرچند هنوز از DSM-5 ایراد گرفته می‌شود که رویکرد پیوستاری (ابعادی) را فقط در مورد بعضی اختلالات به کار برده است). نویسندگان DSM-5 معتقدند که، در مورد بعضی اختلالات روانی (مثلاً، در مورد 6 اختلال از 10 اختلال شخصیت) می‌توان دو موضوع را در نظر گرفت: (1) آیا سمپتوم‌های اصلی حضور دارند یا نه؛ و (2) اگر حضور دارند، شدتشان چقدر است. این همان کاری است که پزشکان مدت‌هاست انجام مى‏دهند: آیا فرد فشار خون دارد یا نه، و اگر دارد، فشار خونش چقدر است. یک دلیل برای محبوب بودن کلاسه کردن طبقاتی (مطلق) این است که یک سطح آستانه برای درمان در اختیار قرار مى‏دهد. فشار خون روی یک پیوستار قرار دارد اما وقتی برای هایپرتنشن (فشار خون بالا) یک آستانه تعیین مى‏شود (مثلاً، 14)، پزشکان بهتر مى‏توانند تصمیم بگیرند که چه زمانی بیمار را مورد معالجه قرار دهند. به همین صورت، وقتی که برای افسردگی یک آستانه تعیین مى‏شود، این کار مى‏تواند یک نقطۀ آغاز برای روان‏ درمانی ارایه دهد.

[1] clinical utility: the usefulness of the diagnostic system for practicing clinicians

[2] comorbid (occurring together)

منبع:
سایت اطلاع رسانی و پاسخ به سئوالات دربارۀ DSM-5
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nurse 82

javadoo

New member
بگذارید با اختلال طیف اوتیسم ASD شروع کنیم

این اختلال در dsm-iv-tr زیر عنوان اختلال نافذ(فراگیر) رشد طبقه بندی می شود و شامل

1.اختلال اوتیسم
2.اختلال آسپرگر
3.اختلال فروپاشنده دوران کودکی(سندرم هلر)
4.اختلال نافذ رشد نا (NOS)

اما در DSM-5

هر چهار مورد بالا حذف و تحت عنوان اختلال طیف اوتیسم Autism spectrum disorder طبقه بندی شده اند و دیگر به صورت جداگانه دیاگنوز نمی شوند.


نکته بعد استفاده از رویکرد ابعادی برای اختلال طیف اوتیسم هست که براساس سطح شدت به سه سطح:

1.نیازمند حمایت
2.نیازمند حمایت شدید
3.نیازمند حمایت بسیار زیاد


نکته دیگر سمپتوم ها dsm-iv-tr در سه زمینه رفتاری بودن شامل

1.نقص در تعامل اجتماعی
2.تاخیر کیفی در برقراری ارتباط
3الگوهای محدود تکراری و قالبی رفتار


که در dsm-v مورد یک و دو تلفیق و سمپتوم ها به دو زمینه تقلیق یافته اند

1.نقص در ارتباط اجتماعی و تعامل اجتماعی
2.رفتارها، علایق و فعالیت های محدود و تکراری مثل

rocking جلو و عقب ، چپ و راست رفتن
stacking objects repeatly روی هم چیدن اشیا خراب کردن و دوباره چیدن
lining things up به صف کردن اشیا
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
نکته دیگه این هست که اختلال طیف اوتیسم در فصل جدیدی با نام اختلالات عصبی رشدی neurodevelopmental disorders جا می گیرد همراه با پنج اختلال دیگر

طبقه بندی اختلالات عصبی رشدی

1.اختلال طیف اوتیسم
2.اختلال یادگیری خاص
3.معلولیت های ذهنی mental disability
دوستان به خاطر دارند که در dsm-iv از اصطلاح عقب ماندگی mental retardation استفاده می شد که تغییر کرده
4.اختلالات ارتباطی
5اختلالات حرکتی
6.اختلال کم توجهی-بیش فعالی همون ADHD

با یک نگاه می فهمیم که اختلالات عصبی رشدی در کودکی دیاگنوز می شوند.
 

javadoo

New member
ای بابا یعنی هیچ کس نکته ای،حرفی،مطلب تکمیل کننده ای هیجی نداشت.
ناامیدمان نکنید تورو خدا
 

sepideeee

New member
تو dsm 5 اختلالات هذیانی شامل هذیان های غریب و هم غیر غریب میشه ... در حالی که در دی اسم ام 4 اختلال هذیانی فقط شامل هذیان های غیر غریب می شود !!!!!
 

javadoo

New member
قبل از اینکه به اختلال یادگیری خاص یکی دیگه از اختلالات عصبی رشدی برسیم

باید تفاوت specifier و subtype رو در dsm-5 بدونیم که هر دو دقت تشخیص رو افرایش می دهند

ساپ تایپ(انواع فرعی):برای مشخص کردن دو یا چند قطب متضاد و مجزا به کار می روند که هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند و در عین حال در ترکیب با هم کل یک اختلال روانی را پوشش می دهند

برای مثال اختلال سلوک سه ساپ تایپ داره
1.اختلال سلوک از نوع فرعی شروع در کودکی قبل از 10 سالگی
2.اختلال سلوک از نوع فرعی شروع در نوجوانی بعد از 10 سالگی
3.اختلال سلوک از نوع فرعی شروع نامشخص

این سه فرعی متمایز و مجزا هستند و با این حال در ترکیب با هم اختلال سلوک را تشکیل می دهند


اسپسیفایر
برای موارد متضاد و مجزا طراحی نشده اند اسپسیفایر ها ممکن است باهم وجه مشترک داشته باشند و ممکن است در ترکیب با هم کل اختلال را پوشش ندهند و برای همین در تشخیص/دیاگنوز ممکن است بیش از یک اسپسیفایر ارایه شود

برای مثال اختلال یادگیری خاص چهار اسپسیفایر دارد

1.دیسلکسیا
2.دیسگرافیا
3.دیسکلکولیا
4.اسپسیفایر شدت.

منبع روانشناسی کودکان استثنایی براساس dsm-5 گنجی
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
تو dsm 5 اختلالات هذیانی شامل هذیان های غریب و هم غیر غریب میشه ... در حالی که در دی اسم ام 4 اختلال هذیانی فقط شامل هذیان های غیر غریب می شود !!!!!


گل گفتید

در dsm-5 دیلوژن باید غیر عجیب باشد،حذف شده است. و عبارت "به همراه محتوای عجیب و غریب" به عنوان یک اسپسیفایر برای خط سیر بیماری اضافه شده است. یعنی می تونه عجیب هم باشه مثل اسکیزو
 

javadoo

New member
اختلالات ارتباط

در dsm-iv-tr اختلالات ارتباط شامل

1.اختلال زبان بیانی(زبان)
2.اختلال مختلط زبان بیانی-دریافتی

3.اختلال نظام آواگری(گفتار)
4.لکنت زبان(گفتار)

5.و طبق معمول اختلال ارتباط نا NOS


در DSM-5

دو اختلال اول ترکیب شده اند به:

1.اختلال زبان language disorder

2.اختلال آواهای گفتاری

3.اختلال سیالی کلامی با شروع کودکی (لکنت)

4.اختلال ارتباط اجتماعی که جدید هست. و فرد در ارتباط کلامی یا غیر کلامی با دیگران مشکلات جدی دارد...
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
این هم می تواند تکمیل کننده باشد


The DSM-5 communication disorders include language disorder (which combines DSM-IV expressive and mixed receptive-expressive language disorders), speech sound disorder (a new name for phonological disorder), and childhood-onset fluency disorder (a new name for stuttering). Also included is social (pragmatic) communication disorder, a new condition for persistent difficulties in the social uses of verbal and nonverbal communication. Because social communication deficits are one component of autism spectrum disorder (ASD), it is important to note that social (pragmatic) communication disorder cannot be diagnosed in the presence of restricted repetitive behaviors, interests, and activities (the other component of ASD). The symptoms of some patients diagnosed with DSM-IV pervasive developmental disorder not otherwise specified may meet the DSM-5 criteria for social communication disorder.
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
و یک سوال:33:


افرادی که در ارتباط اجتماعی نقص های شدیدی دارند اما سمپتوم هایشان معیارهای لازم برای اختلال طیف اوتیسم را برآورده نمی کنند، باید برای احتمال به کدام اختلال معاینه شوند؟

1.اختلال از هم پاشیدگی کودکی

2.اختلال تعامل اجتماعی بی قید و بند

3.اختلال ارتباط احتماعی

4.اختلال اضطراب اجتماعی
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
جواب تست در متن انگلیسی هست و البته در معیارهای dsm-5 برای اختلال طیف اوتیسم.
 
آخرین ویرایش:

javadoo

New member
اختلال کم توجهی/بیش فعالی

مهمترین تغییر در این اختلال این است که در dsm-5 حضور سمپتوم ها تا قبل از 12 سالگی است.

در dsm-iv تا قبل از 7 سالگی بود.
 
آخرین ویرایش:

شفيع

New member
تغییر و تحولات صورت گرفته در DSM 5

دکتر فرهاد طارمیان، روان¬شناس بالینی، استادیار دانشگاه علوم پزشکی زنجان
زهرا باقری، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی زنجان
رقیه احمدی¬زاده، دانشجوی کارشناسی ارشدروانشناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی زنجان

مقدمه¬ای کوتاه درباره DSM
DSM مخفف Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی است که برای اولین بار توسط انجمن روان¬پزشکی آمریکا انتشار یافت و شامل توصیف علائم و دیگر معیارها برای تشخیص اختلالات روانی است. این معیارها زبان مشترکی را میان بالینگران برای تشخیص ارائه می¬دهند. DSM با تعریف روشن معیارها برای اختلالات روانی به اتخاذ تشخیص¬های دقیق و سازگار برای اختلالات روانی کمک کرده است؛ به طور مثال تشخیص اسکیزوفرنیا از یک بالینگر به بالینگر دیگر ثابت است، و برای هر دو متخصص چه در آمریکا اقامت داشته باشند و چه در دیگر مناطق بین¬المللی اسکیزوفرنیا معنی یکسانی می¬دهد.
DSM شامل یک علامت تجاری ثبت می‌باشد که متعلق به انجمن روان¬پزشکان آمریکا APA می¬باشد. در ایالات متحده آمریکا نیاز به جمع¬آوری اطلاعات انگیزه اولیه برای طبقه¬بندی اختلالات روانی به شمار می¬رفت. اولین اقدام برای جمع¬آوری اطلاعات درباره بیماری‌های روانی در آمریکا، ثبت فراوانی یک طبقه از بیماری‌های روانی تحت عنوان (کانا/ دیوانگی) در سرشماری سال ۱۸۴۰ بود. در سال ۱۸۸۰ بین هفت طبقه بیماری روانی تمایز قایل شدند که شامل (شیدایی، مالیخولیا، مونومانی (مشغولیت فکری بیمارگون، فلج ناقص، زوال عقل، می-بارگی و صرع) می‌باشد. در سال ۱۹۱۷ کمیته آماری انجمن روان¬پزشکی آمریکا (انجمن پزشکی- روان¬شناسی آمریکا) همراه با کمیسیون حل بهداشت روانی طرحی تصویب کرد که جهت سرشماری برای بیمارستان‌های روانی مورد استفاده قرار گرفت. گرچه این سیستم در مقایسه با سیستم¬های قبلی بیشتر یک سیستم بالینی بود ولی در درجه نخست هنوز یک طبقه¬بندی آماری محسوب می¬شد که بعداً چندین بار اصلاح شد.
در جنگ جهانی دوم با توجه به حجم بالای مبتلایان به آسیب‌های روانی، روان-پزشکان آمریکا با سیل مراجعان مواجه شدند و ضرورت ارزیابی، اقدام و معالجه سربازان آسیب¬دیده مشهود شد. در واقع مرکز این حرکت به دور از مؤسسات فکری و کلینیک‌های سنتی بود. ارتش آمریکا با تشکیل یک کمیته به وسیله روان¬پزشکان و سرتیپ ویلیام سی منیجر به طبقه¬بندی و ایجاد یک برنامه که medical 203 نامیده می¬شد، اقدام کرد که در سال ۱۹۴۳ مثل یک اطلاعیه فنی وزارت جنگ اعلام شد و توسط همه نیروهای مسلح پذیرفته شد. این طبقه¬بندی بسیار تحت تأثیر اختلالات رفتاری سربازان بود. مقارن با آن سازمان بهداشت جهانی ششمین چاپ ICD را منتشر کرد که برای اولین بار در آن اختلالات روانی گنجانده شده بود. ICD-6 بسیار تحت تأثیر شدید مجموعه اصطلاحات اداره سربازان قرار داشت و شامل ۱۰ طبقه برای روان¬پریشی¬ها، ۹ طبقه برای روان¬رنجوری¬ها و ۷ طبقه برای اختلال‌های منش، رفتار و هوش بود. کمیته اطلاعات و آمار انجمن روان¬پزشکی آمریکا، نسخه متفاوتی از ICD-6 را به عنوان اولین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-I) در سال ۱۹۵۲ منتشر کرد.


...............
 

شفيع

New member
...............
DSM-I
این راهنما واژه¬نامه¬ای داشت که طبقات تشخیصی در آن توصیف شده و نخستین راهنمای رسمی اختلالات روانی بود و بر کاربرد بالینی تأکید داشت. از خصوصیات اولیه DSM می¬توان به کاربرد اصطلاح واکنش (Reaction) در سراسر آن تحت تأثیر نفوذ دیدگاه روانی- زیستی آدلف مایر نام برد که اختلالات روانی را واکنش شخصیت به عوامل روانی اجتماعی و زیستی قلمداد می¬کرد. این طبقه¬بندی ۱۳۰ صفحه داشت و در آن ۱۰۶ ناهنجاری فکری و ذهنی فهرست شده بود.


• DSM-II
اولین اصلاح DSM در سال ۱۹۶۸ صورت گرفت که در آن ۱۸۲ ناهنجاری در ۱۳۴ صفحه فهرست شده بود ولی هنوز کاملاً شبیه DSM-I بود. ویژگی دومین نسخه DSM این بود که اصطلاح واکنش (Reaction) حذف شده بود ولی اصطلاح روان¬رنجوری neurosis)) کماکان حفظ شد. در این ویرایش توصیف نشانه¬های بیماری کامل نبود و اکثر بیماری¬ها را واکنشی به تعارض¬های درونی یا استفاده از مکانیسم¬های ناسازگارانه انطباقی برای مشکلات زندگی تلقی می¬کردند. در این نسخه بیماری¬ها در دو گروه بزرگ نوروز و سایکوز قرار می¬گرفتند به گونه¬ای که برای مثال بیماران مبتلا به افسردگی و اضطراب کماکان در ارتباط با واقعیات بودند ولی بیماران دچار توهم و هذیان ارتباطشان با واقعیت¬ها قطع شده بود. همچنین به دنبال بحث و جدل‌ها بین سال‌های ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۷۳ و همچنین ظهور مفروضات جدید از طرف محققانی نظیر آلفردوکینزی و اولین هوکر، در تجدید چاپ هفتم DSM-II در سال ۱۹۷۴ همجنس¬گرایی دیگر یک بیماری درنظر گرفته نشد و به جای آن اصطلاح “اختلال جهت¬گیری جنسی” گنجانده شد.


• DSM-III
طرح اولیه DSM-III در یک سال آماده شد و طبقه¬بندی جدیدی از اختلالات معرفی گردید. DSM-IIIتعدادی از ابداعات مهم روش¬شناسی را، شامل معیارهای تشخیصی صریح، سیستم چندمحوری و رویکرد توصیفی را که تلاش می¬کرد با احترام به نظریه¬های سبب¬شناسی جهت¬گیری نداشته باشد، معرفی کرد. این تلاش با کار گسترده تجربی بر روی ساختار و اعتبار معیارهای تشخیصی صریح و توسعه مصاحبه نیمه ساختاریافته تسهیل شده بود. از جمله مباحثی که در این طبقه¬بندی مطرح شد بحث درباره حذف مفهوم روان¬رنجوری در روان¬درمانی و تئوری روان¬کاوی بود. اما از آن¬جا که این بحث مبهم و غیرعلمی بود توسط گروه مسئولِ اصلاح با تضادهایی روبه¬رو شد. این نسخه از DSM شامل ۴۹۴ صفحه و ۲۶۵ مقوله تشخیص بیماری بود که سرانجام در سال ۱۹۸۰ منتشر شد.


• DSMIII-R
نسخه DSMIII-R در سال ۱۹۸۷ منتشر شد . با تجدید نظر ِDSM-III زیر نظر Robert Spitzer، اسامی طبقه¬بندی¬ها تغییر یافت و تغییرات مهمی در معیارها ایجاد شد، بعضی از مقوله‌ها حذف گردید در حالی¬که بعضی دیگر اضافه شدند. بعضی از تشخیص‌های بحث برانگیز نظیر ناهنجاری ملال پیش از قاعدگی و اختلال شخصیت آزارطلب مورد بررسی مجدد قرار گرفته و رد شدند. این راهنما شامل ۲۹۲ اختلال بود و ۵۶۷ صفحه داشت.


• DSM-IV
چند سال بعد، در سال ۱۹۹۴، با تجدیدنظری عظیم در DSMIII-R ، DSM-IV، انتشار یافت. انتشار این نسخه نقطه اوج ۶ سال تلاش بیش از ۱۰۰۰ نفر و تعداد زیادی از سازمان¬های حرفه¬ای بود.کارگروه¬های درگیر در این کار هر کدام از یک فرایند سه مرحله¬ای پیروی کردند. اول، هر گروه مطالعه¬ای گسترده در حیطه تشخیصی خود انجام می¬داد. سپس از محققین درخواست اطلاعات می¬کردند. در مرحله دوم، تجزیه و تحلیل صورت می¬گرفت و معیارهایی که نیاز به تغییر داشتند مشخص می¬شد و در نهایت در مرحله سوم با اجرای چند مطالعه میدانی بزرگ به بررسی ارتباط فعالیت¬های بالینی و تشخیص بیماری¬های روانی می¬پرداختند. از جمله تغییرات مهم این ویرایش نسبت به ویرایش¬های قبلی گنجاندن معیار این¬که “علایم موجب پریشانی یا اختلال بالینی قابل توجهی در مسایل اجتماعی، شغلی، یا سایر حوزه¬های عملکردی فرد شود” می¬باشد. در این نسخه ۲۹۷ ناهنجاری در ۸۸۶ صفحه لیست شده بود.


• DSM- IV-TR
تجدید نظر درDSM-IV در سال ۲۰۰۰ انجام شد که در این تجدیدنظر اکثریت معیارهای خاصِ تشخیص بیماری¬ها تغییر نکردند.

نیاز به تجدید نظر در DSM- IV-TR
از زمانی که DSM-I انتشار یافته این راهنما به طور دوره¬ای تجدید نظر می¬شود. باتوجه به پیشرفت¬های وسیع علمی در طی دو دهه گذشته محققان به اطلاعات ارزش¬مندی درباره شیوع اختلالات روانی، چگونگی فعالیت مغز، فیزیولوژی مغز و تأثیرات ژن و محیط بر رفتار و سلامت افراد رسیده¬اند که نحوه مواجهه ما را با اختلالات روانی، شدیداً دگرگون کرده است، از طرفی دیگر DSM-IV محدودیت¬هایی هم دارد که بر لزوم انتشار نسخه جدیدی از DSM تأکید می¬کند. از این جهت بود که نیاز به تجدید نظری عظیم در DSM IV احساس شد.
در سال، ۱۹۹۹ کنفرانس طرح¬ریزی تحقیق در باب DSM-5توسط انجمن روان¬پزشکی آمریکا و ملی سلامت روان آمریکا تشکیل گردید تا اولویت¬های پژوهشی برای ویرایش پنجم DSM را مورد بررسی قرار دهد. سپس شش کارگروه برای تمرکز بر مباحث متفاوت DSM-5 تشکیل شد که حیطه¬های کاری آن¬ها شامل اصطلاحات تشخیصی، ژنتیک و علوم اعصاب، موضوعات تحولی و تشخیص، شخصیت و اختلالات ارتباطی، اختلالات روانی و ناتوانی و موضوعات بین فرهنگی بود. همچنین در سال ۲۰۰۴، سه کارگروه در ارتباط با موضوعات مربوط به جنسیت، تشخیص در سنین سالمندی و اختلالات روانی در نوزادان و کودکان خردسال به این کارگروه-ها افزوده شدند. در سال ۲۰۰۷، انجمن روان¬پزشکی آمریکا کمیته¬ای را برای نظارت بر شکل¬گیری DSM-5 تشکیل داد که شامل ۲۷ عضو بود. دانشمندانی که بر روی DSM-5 تحقیق می¬کنند شامل متخصصین و صاحب¬نظران حوزه¬های متعددی چون تحقیقات روان¬پزشکی، کاربالینی، زیست شناسی، ژنتیک، آمار، شیوع شناسی، بهداشت عمومی می¬باشند.
براساس موارد مذکور تغییرات عمده¬ای در DSM-5 در مقایسه با نسخه¬های قبلی DSM ایجاد شده است که از بارز ترین موارد آن می¬توان به تغییر اعداد لاتین اشاره کرد. کارگروه لزوم این تغییر را با توجه به پیشرفت تکنولوژی و گستره وسیع انتقال اطلاعات از طریق شبکه اینترنت در سطح جهان و محدودیتی که اعداد لاتین در این روند ایجاد می¬کنند با اهمیت دانسته و خاطر نشان کرده است، تغییرات بعدی پس از چاپ نسخه پنجم DSM به صورت DSM-5.1 و DSM-5.2 و غیره نشان داده خواهد شد. روند کنونی تجدیدنظر در DSM به وسیله ۴ اصل هدایت می-شود:
۱٫ بیشترین اولویت با سودمندی بالینی است؛ به این معنی که تغییرات باید هم برای درمان¬گر در هر دو حوزه تشخیص و درمان و هم برای بیماران تحت درمان مفید باشد.
۲٫ تمامی پیشنهادهای مطرح شده باید براساس شواهد پژوهشی باشند.
۳٫ DSM باید پیوستگی و استمرار خود را با ویرایش¬های قبلی حفظ کند.
۴٫ محدودیت¬های DSM- IV نباید در DSM-5 تکرار شوند.
ممکن است که اصل ۳و ۴ به نظر متناقض برسند، اما هر دو اصل ضروری هستند- هر دو اصل عهده¬دار مسئولیت بررسی دقیق اثرات تغییرات ایجاد شده بر روی تکنیک¬های بالینی، شیوع اختلالات و دیگر عوامل مهم می¬باشند و به طور هم¬زمان باید پیشرفت¬های تشخیصی را که در نتیجه دانش¬های علمی جدید و یافته¬های بالینی ایجاد می¬شوند بررسی کنند.
 

شفيع

New member
.............در تجدید نظر DSM، کارگروه به این توجه می¬کند که چه عناصری از نسخه کنونی به خوبی عمل می¬کنند، چه عناصری از نظر بالین¬گران مورد نیاز نیستند و چگونه می¬توان به بهترین صورت آن¬ها را اصلاح کرد. به طور مثال کارگروه مشخص می¬کند، چگونه شدت علایم رابهتر ارزیابی کند و چگونه با اختلالات روانی همبود همانند اضطراب و افسردگی برخورد کند. همچنین کارگروه بر روی کاهش موارد تشخیصی “به گونه¬ای دیگر طبقه¬بندی نشده (NOS)” تمرکز کردند. در عین حال کارگروه تلاش زیادی را صرف بهتر تعریف کردن اهداف درمانی برای بالین¬گران و پیشرفت¬های ممکن در سیر درمان، کرده است.



ویرایش پنجم راهنمای تشخیصی و آماری بیماری¬های روانی
به علاوه، وظیفه عمده کارگروه DSM-5 تمرکز بر روی ارزیابی چگونگی علایم شایعی است که جزء معیارهای تشخیصی برای اختلالات نیستند ولی شاهد حضور آن¬ها هستیم ( به طور مثال علایم بی¬خوابی مرضی (Insomnia) که فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا ممکن است آن را تجربه کند). در واقع یکی از راه¬های پرداختن به این مسایل از طریق ارزیابی¬های ابعادی (dimentional assessment) است، نکته¬ای که در ویرایش اخیر این کتاب شاهد آن هستیم.

ارزیابی ابعادی در مقابل ارزیابی مقوله¬ای (Categorical) قرار دارد به گونه¬ای که دیدگاه مقوله¬ای پیوستگی بین رفتار بهنجار و نابهنجار را درنظر نمی¬گیرد. نظام مقوله¬ای متخصصان بالینی را وادار به تعریف یک آستانه به عنوان آستانه ” قابل تشخیص” می¬کند. در این نوع طبقه¬بندی لیست بخصوصی از علایم برای هر بیماری روانی تعریف شده است. در سیستم مقوله¬ای وجود تعداد ی از علایم برای دریافتِ تشخیص لازم است، که اگر این تعداد علایم دیده نشود اختلال تشخیص داده نخواهد شد.

در DSM- IVاز نظام تشخیصی مقوله¬ای استفاده شده است. در عین حالی¬که معیارها در راهنمای تشخیصی قبلی که برای تشخیص بیماران با بیماری روانی در دسترس قرار گرفت بهبود گسترده یافته بود ولی دنیای واقعی با این سیستم تشخیصی مشکل داشت؛ به طوری که “سندرم¬های طبقه¬ای” همواره با “واقعیتِ طیفی و گسترده علایم” که افراد تجربه می¬کنند سازگار نبود. به دلیل این¬که معیارها برای تشخیص”بله/ خیر” بودند (به طور مثال: آیا افراد اختلال دارند یا نه؟)، در بیشتر موارد، روشی در DSM- IV برای محاسبه نمودن شدت اختلال ، بدین معنی که راه مشخص و ی برای شناسایی این¬که آیا بیمار با درمان بهبود می¬یابد؛ وجود نداشت.

ارزیابی ابعادی علایم به متخصصین اجازه می¬دهد که به طور سیستماتیک بیماران را در طیف کاملی از علایم که ممکن است تجربه شوند ارزیابی کنند. به طور مثال، اطلاعات درباره خلق افسرده، سطح اضطراب، کیفیت خواب و مصرف مواد ممکن است صرف نظر از تشخیصی که بیمار دریافت کرده برای متخصصین مهم باشد. ارزیابی ابعادی به متخصصین اجازه سنجش هر دو مورد وجود و شدت علایم را به صورت “خیلی شدید”، “شدید”، “متوسط” یا “خفیف” می¬دهد. این رتبه¬بندی همچنین می¬تواند برای پی¬گیری کردن پیشرفت بیمار در درمان صورت بگیرد، که برای مثال بهبود را حتی اگر علایم به طور کامل محو نشده باشند نشان می¬دهد. این نوع ارزیابی می¬تواند شاغلین سلامت روان را برای مستندکردن تمام علایم بیماران و نه تنها آن علایمی را که به تشخیص اولیه گره خورده¬اند تشویق کند.

وظایف کنونی کارگروه DSM-5 آزمودن شواهد علمی در دسترس و مشخص کردن این است که چه نوع ارزیابی ابعادی برای بیماری¬های خاصی که تحت بررسی هستند مناسب است.. همچنین کارگروه موظف است به متخصصین آموزش لازم را برای استفاده از این نوعِ خاصِ روش ارزیابی بدهد.

در DSM-5دو تعریف تجدیدنظر شده از اختلال روانی ارایه شده است، اما تاکنون هیچ یک از این دو تعریف مورد پذیرش کارگروه DSM-5 قرار نگرفته است. در تعریف نخست اشتین و همکاران (۲۰۱۰) اختلال روانی را به عنوان الگو یا نشانگان روان‌شناختی یا رفتاری که در فرد رخ می‌دهد مطرح می‌کنند. این الگو یا نشانگان منعکس کننده‌ی یک بدکارکردی روان‌شناختی زیربنایی است و پیامدهای آن ناتوانی (برای مثال تخریب در یک یا چند حوزه‌ی مهم از کارکرد) یا پریشانی (برای مثال یک نشانه‌ی دردناک) بالینی معنادار است. این نشانگان نباید پاسخی قابل انتظار به یک عامل استرس‌زای عمومی، فقدان (برای مثال از دست دادن فرد مورد علاقه) یا پاسخ فرهنگی معمول به یک رویداد خاص باشند (برای مثال حالت‌های خلسه در آیین‌های مذهبی) و اساساً ناشی از انحراف اجتماعی یا تعارض با جامعه نیستند. در تعریف دوم، گروه مطالعاتی DSM-5 در زمینه‌ی ارزیابی اختلال و ناتوانی نیز در ملاک اول خود اختلال روانی را الگو یا نشانگان روان‌شناختی و رفتاری معرفی می‌کند که در فرد رخ می‌دهند. این الگو مبتنی بر نقصان یا مشکل در یک یا چند حوزه از کارکرد روانی شامل کارکرد عمومی (برای مثال هشیاری، جهت‌یابی، هوش یا مزاج) یا کارکردهای اختصاصی (برای مثال توجه، حافظه، هیجان، ادراک و تفکر) است، اما محدود به این حوزه‌ها نیست. این نشانگان نباید پاسخی قابل انتظار به یک عامل استرس‌زای عمومی، فقدان یا پاسخ فرهنگی تأیید شده به یک رویداد خاص باشند و اساساً ناشی از انحراف اجتماعی یا تعارض فرد با جامعه نیستند.

آشنایی با تشخیص¬ها در ویرایش پنجم:
DSM-5 از سه بخش تشکیل شده است:
بخش ۱: مقدمه¬ای بر DSM-5است که اطلاعاتی را در مورد چگونگی استفاده از کتابچه راهنما به افراد می¬دهد.
بخش ۲: طبقات تشخیصی را بر اساس ساختار تجدیدنظر شده مطرح می¬کند.
بخش۳: مواردی را که نیازمند تحقیقات بیشتر ، قبل از استفاده از آن¬ها به عنوان یک اختلال رسمی هستند، مشخص می¬کند و همچنین فرمول¬بندی فرهنگی، واژه-نامه، اسامی افراد دخیل در تهیه DSM-5 و سایر اطلاعات را بیان می¬دارد.

دو تغییر عمده محتوایی در DSM-5
الف) حذف سیستم چندمحوری : DSM-5 به سمت حذف محورها گام برداشته است و به ترکیب محورهای Iو II وIII با نمادهای جداگانه برای عوامل روانی –اجتماعی (که قبلاً محور IV بود) و ناتوانی (که قبلاً روی محورV بود) پرداخته است.
ب) ترتیب فصول DSM-5 ، بیست فصل خواهد داشت که فصول بر اساس ارتباطشان با یک¬دیگر بازسازی شده¬اند. در این ارتباط¬ها مواردی چون شباهت¬ها در آسیب-پذیری بین اختلالات و ویژگی¬های علایم مربوط به اختلالات لحاظ شده است. این تغییرات هم¬تراز با تغییرات سازمان جهانی بهداشت (WHO) و طبقه¬بندی بین¬المللی بیماری¬های نسخه ۱۱ (ICD-11) است و انتظار می¬رود این تغییرات، باعث تسهیل و بهبود ارتباطات بین این طبقه¬بندی¬ها شود.

طبقات تشخیصی DSM-5

*1اختلالات عصبی- رشدی Neurodevelopmental
شش دسته اختلالات شامل اختلالات رشد عقلانی، اختلالات ارتباطی، اختلالات طیف اوتسیم، اختلال بیش‌فعالی/ کمبود توجه، اختلالات یادگیری و اختلالات حرکتی در این طبقه قرار می¬گیرند که در هر یک از این دسته‌ها اختلالات زیادی گنجانده شده است؛ برخی از این اختلالات نظیر اختلال آوایی (Voice Disorder)، اختلال ارتباط اجتماعی(Social Communication Disorder)، اختلال زبانی خاص ((Specific Language Impairment و پیدایش دیرهنگام زبان، تشخیص‌های جدیدی هستند که در DSM-IV وجود ندارند، علاوه براین اختلالاتی مانند اختلال زبان بیانی، اختلال مختلط زبانی درکی- بیانی ( (Mixed receptive-expressive language disorder در راهنمای جدید حذف شده‌اند. اختلالاتی که در این طبقه قرار می‌گیرند در DSM-IV، در طبقه تشخیصی “اختلالاتی که برای نخستین بار در شیرخوارگی، کودکی یا نوجوانی تشخیص داده می‌شوند” و “اختلالات اضطرابی” قرار داشتند.
اختلالات ارتباطی دوباره سازمان بندی شده¬اند و شامل اختلال ارتباط اجتماعی به علاوه دو طبقه تشخیصی اختلال زبانی-تکلمی و اختلال بیانی است. این طبقه¬ها هرکدام شامل زیرمجموعه¬هایی مناسب برای پوشش تمام ۷ اختلالی که قبلاً برای این طبقه تشخیصی فرض می¬شده است (تکلم غیرمنتظره، اختلالات تکلمی خاص، اختلال ارتباط اجتماعی، اختلال آوایی، اختلال درکی – بیانی، اختلال حرکتی گفتار، اختلال سلیسی آغاز شده در کودکی(.

اختلالات یادگیری به اختلالات یادگیری اختصاصی تغییر پیدا کرد و انواع قبلی اختلالات یادگیری (Dyslexia, Dyscalculia, and Disorder of Written Expression) دیگر توصیه نمی-شوند. در عوض نوع اختلال یادگیری در تشخیص ذکر خواهد شد.
پیش¬نویس ارایه شده از طرف کارگروه neurodevelopmental طبقه جدیدی را که اختلالات طیف اوتیسم خوانده می¬شوند و می¬توانند تعدادی تشخیص را که قبلاً جدا از هم بودند متحد کنند توصیه می¬کند، این اختلالات شامل اختلال اوتیسم، اختلال آسپرگر، اختلالات فرساینده کودکی و اختلالات نافذ رشد که به گونه¬ای دیگر طبقه¬بندی نشده¬اند، می¬باشد.
اختلالات طیف اوتیسم (ASD) گروه اختلالات عصبی رشدی است که در معیارهای تشخیصی مرتبط به کمبود در ارتباطات و اجتماعی شدن و علاقه محدود و رفتارهای تکراری همپوشی دارند. بحث در خصوص تفاوت بین اختلالات شامل در طیف بحثی قدیمی است و ناکامی در پیدا کردن تداومی در تفاوت بین این اختلالات، حذف مرزهای مجزا و جدا از هم را توصیه می¬کند، اما در عوض باید پیوستاری در شدت علایم وجود داشته باشد. همچنین فقدان مشخص کننده¬های بیولوژیکی برای این اختلالات، مجادلات بیشتری را در باب تمایزهای معتبر بین زیر مجموعه ASD ایجاد می¬کند.........
 

شفيع

New member
در پیش¬نویس اظهار شده است که علایم این چهار اختلال به صورت طیفی از خفیف تا شدید ، به جای تشخیص ساده بله/ خیر برای یک اختلال خاص بروز می¬کند. معیارهای تشخیصی پیشنهاد شده برای اختلالات طیف اوتیسم محدوده¬ای از شدت را به گونه¬ای که وضعیت رشد کلی فرد را در زمینه ارتباطات اجتماعی و دیگر رفتارهای شناختی و حرکتی مرتبط توصیف می¬کند. با این تغییر جدید و اساسی ممکن است که افراد با شدت کمتر علایم، دیگر تشخیص مشخصی دریافت نکنند. تغییر دیگر در مورد نرخ شیوع و وقوع ASD ها خواهد بود. با ارایه علایم تشخیصی محدودتر، کودکان کم¬تری واجد معیارهای تشخیصی برای این¬گونه اختلالات خواهند بود. از دیگر تغییرات در این طبقه تشخیصی می¬توان به افزودن معیار “ADHD جای دیگر طبقه¬بندی نشده” اشاره کرد.

2* اختلالات اسکیزوفرنی و سایر اختلالات سایکوتیک schizophrenia and other psychotic disorder
در این طبقه اختلالاتی قرار گرفته‌اند که در DSM-IV تحت عنوان طبقه‌ تشخیصی اسکیزوفرنیا و سایر اختلالات سایکوتیک قرار داده شده‌اند. قرار گرفتن اختلال شخصیت اسکیزوتایپی در این طبقه و حذف انواع فرعی اسکیزوفرنی (مانند پارانویید یا آشفته) مهم‌ترین تغییرات این طیقه این راهنما نسبت به DSM-IV است. علاوه براین، دو اختلال پیشنهادی در این طبقه قرار گرفته‌اند که اختلال نخست علایم سایکوز خفیف و اختلال دوم کاتاتونیا (هم به عنوان یک اختلال مجزا با نام اختلال کاتاتونیک مرتبط با وضعیت پزشکی عمومی ناشناخته و هم به عنوان تصریح کننده‌ی کاتاتونیا که در طیف وسیعی از اختلالات می‌تواند روی دهد) است. در ادامه معیارهای تشخیصی نشانگان ریسک سایکوز را شرح می¬دهیم.

معیارهای پیشنهادی برای نشانگان ریسک سایکوزRisk syndrome psychosis
الف) علایم مشخصه: حداقل یکی از موارد زیر درشکلی ضعیف با واقعیت¬سنجی سالم، اما با شدت و یا تناوب کافی، به طوری که بیش از حالت هنجار است:
(i) هذیان
(ii) توهم
(iii) گفتار نابسمان
ب) تناوب/ رواج: علایم معیار الف باید در طی ماه گذشته و با تناوب حداقل یک بار در هفته در ماه گذشته حضور داشته باشند.
ج) پیشرفت: علایم معیار الف باید در طی سال گذشته آغاز و یا بدتر شده باشند.
د) پریشانی/ ناتوانی/ جستجو برای درمان: نشانه¬ها به اندازه کافی پریشان-کننده و یا ناتوان¬کننده برای بیمار و یا دیگران هستند که منجر به جست¬و-جوی کمک می¬شود.
ه) علایم سایکوز خفیف توسط دیگر تشخیص¬های DSM-5 بهتر توجیه نمی¬شود. و) معیارهای بالینی برای هرگونه اختلال سایکوتیک DSM-5 هرگز مشاهده نشده باشد.

۳* اختلالات دوقطبی و اختلالات مرتبط با آن Bipolar and related disorders
طبقه‌ی تشخیصی اختلالات خلقی DSM-IV در راهنمای جدید به دو طبقه‌ی مجزای اختلالات دو قطبی و اختلالات مرتبط با آن و اختلالات افسردگی تقسیم شده است. طبقه‌ی تشخیصی اختلالات دوقطبی و اختلالات مرتبط با آن به عنوان سومین طبقه‌ی تشخیصی و یک طبقه‌ی جدید شامل اختلالاتی نظیر اختلال دو قطبی نوع I، نوع II و اختلال خلق ادواری است.

.

۴* اختلالات افسردگیDepressive disorder
این طبقه شامل اختلالاتی نظیر اختلال خلق نامنظم مخرب، اختلال افسردگی اساسی/ دوره‌ی واحد، اختلال افسردگی اساسی/ عود کننده و افسرده خویی است. مهم‌ترین تغییر در این طبقه اضافه شدن دو اختلال جدید است که عبارتند از:

الف) اختلال افسردگی/ اضطراب مختلط (mixed anxiety/depression disorder):
وجود سه یا چهار علامت از افسردگی اساسی [باید شامل خلق افسرده یا فقدان لذت باشد] که با آشفتگی اضطرابی همراه باشد. این علایم حداقل ۲ هفته طول می‌کشند و به صورت هم‌زمان رخ می‌دهند.

ب) اختلال ملال پیش از قاعدگی (premenstrual dysphoric disorder):
این اختلال در DSM-IV به عنوان یکی از “اختلالات افسردگی که به گونه‌ای دیگر طبقه‌بندی نشده‌اند” گنجانده شده است، اما در راهنمای جدید به عنوان یک اختلال مجزا کدگذاری می‌شود.

در DSM-IV دوره خروج از سوگ ، افسردگی به حساب نمی¬آمد. اما اشاره شده بود که اگر این دوره بیش از ۲ ماه بعد از دست دادن فرد موردعلاقه ادامه یابد، تشخیص داغدیدگی از افسردگی اساسی پیچیده می¬شود. در پیش¬نویس انتشار یافته از DSM-5 خروج از سوگ از تبصره ویژه برای دوره افسردگی اساسی حذف گردیده که این حرکت موجب انتقاداتی شده است. منتقدان استدلال می¬کنند که حذف کردن معیار خروج از سوگ موجب بیمارگون کردن واکنش داغدیدگی هنجار می¬شود و ممکن است منجر به درمان¬های دارویی نامناسب شود.

۵* اختلال بی¬نظمی مخرب خلق Disruptive mood dysregulation disorder
در DSM-5 این تشخیص به کودکانی اطلاق خواهد شد که تحریک¬پذیری مداوم و رفتارهای مکرر طغیان را ۳ یا بیشتر از ۳ بار در هفته و به مدت بیش از ۱ سال نشان می¬دهند. این طبقه تشخیصی به دلیلی نگرانی¬های بالقوه در مورد افزایش تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان به وجود آمده است. در مورد دوره شیدایی و نیمه شیدایی نیز معیارA تجدید نظر شده است و افزایش انرژی/ فعالیت به عنوان علامت اصلی مطرح گردیده است.

۶* اختلالات اضطرابیAnxiety disorder
این طبقه در DSM-IV نیز با همین نام قرار دارد. اما تفاوتی که وجود دارد این است که بسیاری از اختلالاتی که در DSM-IV تحت عنوان اختلالات اضطرابی مطرح شده‌اند در راهنمای جدید در بین طبقات مجزای اختلالات اضطرابی، اختلالات وسواسی- عملی و اختلالات مرتبط با آن، اختلالات مرتبط با سانحه و عوامل تنش‌زا ، توزیع شده‌اند. مهم‌ترین تغییراتی که در این طبقه در DSM-5 ایجاد شده است، حذف اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) و اختلال وسواسی- عملی (OCD) و قرار گرفتن آن‌ها در یک طبقه‌ی تشخیصی مجزا است. علاوه بر این اختلالاتی نیز به این طبقه‌ی تشخیصی اضافه شده‌اند؛ همانند اختلال اضطراب جدایی است که در DSM-IV تحت عنوان “سایر اختلالات شیرخوارگی، کودکی یا نوجوانی” قرار گرفته است و در این¬جا تبدیل به یک اختلال مجزا شده است. اختلال اضطراب جدایی برای اولین بار در DSM-III-R مطرح شده بود، مهم‌ترین تفاوت بینDSM-III-R و DSM-5 این است که تداوم نشانگان در DSM-5 برای حداقل چهار هفته برای تشخیص اختلال لازم دانسته شده است، در حالی¬که در DSM-III وDSM-III-R ، دو هفته را برای این مدت کافی دانسته‌اند. متن تجدید نظر شده DSM-IV-TR اختلال اضطراب جدایی را جزء اختلالات دوره‌ی شیرخوارگی کودکی و نوجوانی آورده است.
تغییر دوم اضافه شدن آگورافوبیا به عنوان یک اختلال مجزا است که این تشخیص نیز در DSM-IV به عنوان حالتی که تنها در بستر اختلال وحشت‌زدگی (پانیک) روی می‌داد (حمله‌ی وحشت‌زدگی با آگورافوبیا یا آگورافوبیا بدون سابقه‌ی حمله وحشت¬زدگی) شناخته می‌شد.

دیگر تغییرات این طبقه عبارتند از:
* آگرو فوبیا: مدت زمان استمرار معیارها تغییر یافته است ( از “استمرار حداقل به مدت شش ماه” به ” حضور ترس، اضطراب یا اجتناب به طور معمول به مدت ۶ ماه یا بیشتر”).
* اختلال اضطراب فراگیر: تعداد علایم فیزیکی مرتبط از شش مورد به دو مورد کاهش یافته است.
* فوبیای خاص: مدت زمان استمرار معیارها تغییر یافته است (از “استمرار حداقل به مدت شش ماه” به ” حضور ترس، اضطراب یا اجتناب به طور معمول به مدت ۶ ماه یا بیشتر”).
* اختلال اضطراب اجتماعی (فوبیای اجتماعی): مدت زمان استمرار معیارها تغییر یافته است (از “استمرار حداقل به مدت شش ماه” به ” حضور ترس، اضطراب یا اجتناب به طور معمول به مدت شش ماه یا بیشتر”).
* افزودن معیار اختلال اضطرابی جای دیگر طبقه¬بندی نشده.
*افزودن معیار برای اختلال اضطرابی مرتبط به دیگر شرایط پزشکی.
*افزودن معیار برای اختلال اضطرابی ناشی از مواد.

۷* اختلالات وسواس فکری/ عملی و اختلالات مرتبط با آنOCD and related disorders
این طبقه از طبقه‌ی اختلالات اضطرابی DSM-IV جدا شده است. و شامل اختلالاتی است که در DSM-IV تحت عنوان اختلالات اضطرابی، اختلالات شبه‌جسمی و اختلالات کنترل تکانه که به گونه‌ای دیگر طبقه‌بندی نشده‌اند، مطرح شده است. از مهم‌ترین اختلالات این طبقه می‌توان به اختلال وسواسی- عملی، اختلال بدشکلی بدن، اختلال انبارکردن، اختلال کندن مو (trichotillomania) و اختلال کندن پوست اشاره کرد.
در DSM-IV احتکار به عنوان یکی از معیارهای شخصیت وسواسی_ اجباری (OCPD)ذکر شده است. بر اساس DSM-IVزمانی که احتکار مفرط باشد متخصصین باید تشخیص OCD را بگذارند و اگر معیارها برای هر دو اختلال OCPDو OCDدیده شد باید هر دو تشخیص را بگذارند. اگرچه به نظر می¬رسد احتکار اجباری اغلب از دیگر اختلالات نورولوژیکی و روان¬پزشکی، از جمله OCPDو OCDمجزا است.
اگرچه در DSM-IV به صراحت بیان نشده اما زمانی که احتکار شدید باشد می¬توان آن را از نشانه¬هایOCDبه حساب آورد. این نکته می¬تواند زمانی که تنها احتکار وجود دارد و دیگر علایم OCDوجود ندارد ، برای تشخیصOCD بحث¬انگیز باشد و بالینی¬گر را دچار مشکل کند.
بنابراین در DSM-5 اختلال احتکار را به عنوان اختلالی مجزا از اختلال وسواس فکری- عملی قرار دادند که ویژگی¬های آن به قرار زیر است:
• تشخیص OCD به عنوان شرایط همبود (تقریباً در ۲۰% موارد) ممکن است وجود داشته باشد اما این همبودی شایع نیست. همبودی اختلالات خلقی و اضطرابی با این اختلال شایع¬تر است.
• ترس از دست دادن چیز های مهم ممکن است از نظر عملکردی شبیه وسواس فکری باشد.
• افکار، تصاویر یا تکانه¬های ناخوانده، ناخواسته و متناقض که به طور فعال مقاوم باشد، مشاهده نمی¬شود.
• اجتناب از دورانداختن چیزها که ممکن است از نظر عملکردی شبیه وسواس عملی باشد.
• احتکار از نظر بالینی در این بیماران آشکارا وجود دارد، این احتکار در نتیجه یک نیاز عاطفی یا واقعی نیست.
• احتکار اگر همبود باOCD باشد، احتکار نسبت به دیگر علایم OCD ثانویه نیست.
• تقریباً در یک سوم موارد وجود تشخیص OCPD محتمل است. هرچند زمانی که معیارهای احتکار مستثنی شوند، بیماران مبتلا به اختلال احتکار بیشتر از مبتلایان به دیگر اختلالات اضطرابی تشخیص OCPD دریافت نمی¬کنند.
• وجود دیگر اختلالات شخصیت به جز OCPD شایع¬تر است.
• این افراد نسبت به بیماری خود بینش ضعیف دارند.
• احتکار می¬تواند به خصوص در مراحل ابتدایی همخوان با خود باشد. این افراد احتکار را مشکل نمی¬دانند و درصدد جستجوی کمک بر نمی¬آیند، به طوری که دیگران برای در مان آن¬ها پافشاری نمی¬کنند.
• علایم این بیماران ثابت است اما در طول زمان بدتر می¬شود.
• شیوع این اختلال در حدود ۲% تا ۵% است.
• این اختلال ۵۰% به طور ژنتیکی در بزرگسالان دیده می¬شود.
• اختلال در پردازش اطلاعاتی در زمینه¬های تصمیم¬گیری، طبقه¬بندی، سازماندهی، مشکلات در حافظه وجود دارد. این افراد باورهای نادرستی درباره تملک اشیاء دارند.
• پاسخ به درمان این اختلال ضعیف تا متوسط است.

........
 
بالا