....

ayda

New member
ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويدم در خواب*. آب بي فلسفه مي خوردم*. توت بي دانش مي چيدم*. تا اناري تركي برميداشت*، دست فواره خواهش مي شد.
 

ayda

New member
من به سیبی خوشنودم

و به بوییدن یك بوته ی بابونه .

من به یك آینه ، یك بستگی پاك قناعت دارم
 

ayda

New member
اهل كاشانم*، اما شهر من كاشان نيست*. شهر من گم شده است*. من با تاب ، من با تب خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام*.
 

ayda

New member
و چنان بي تابم كه دلم مي خواهد بدوم تا ته دشت


بروم تا سر كوه . دورها آوايي است كه مرا مي خواند




( سهراب سپهري )
 

ayda

New member
<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم

حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
 

ayda

New member
وقتی که خاطرم

پریشان گیسوانت می شود

تو ...

پریشان می کنی

گیسوانت را

به خاطرم
 

ayda

New member
بازی، تکراریست

می خواهند چشمان تو

مرا خراب کنند

و محکم تر بسازند
 

ayda

New member
در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور
 

ayda

New member
هی فلانی...
گم شده ای یا گم شده ای داری؟

پی پیدا شدنت یا شدنش

پی آواز سکوت

پی ردپای بی نشان این غریبه آشنا بگرد

شاید به یقین

پشت دریا ، روی ساحل

در همان شهر خیال سهراب

خود سهراب منتظر است

تا تو خود بگشایی پنجره را رو به تجلی

و در آنجاست که خواهی فهمید

خانه دوست کجاست...
 

ayda

New member
آه سهراب عزیز!
دوست دارم بروم اما حیف،
قایقم کاغذی است
کاغذی بی بنیاد، که دلش خط خطی است.
با چنین قایقی از ریشه تهی
به کجا باید رفت؟
تا کجا باید رفت؟
چاره چیست؟
منتظر می مانم
منتظر تا روزی که بسازم از نو قایقی را
و به آب اندازم
آن زمان است که فریاد زنم:
قایقم کشتی نوح مقصدم کعبه و نور
 

swan20

New member
انگاه که غرور کسی را له می کنی
انگاه که کاخ ارزوهای کسی را ویران میکنی
انگاه که شمه امیدکسی را خاموش میکنی
انگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
انگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدنغرورش را نشنوی
انگاه که خدا را میبینی وبنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم
دستانت را بسوی کدام اسمان دراز میکنی تا برای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
(اگه اشتباه نکنم!از سهرابه!!!)
 
بالا