گاه می رویم که برسیم...............

bahar-barani

New member
گاه مي رويم تا برسيم.
کجايش را نمي *دانيم.
فقط مي* رويم تا برسيم ...
بي خبر از آنکه هميشه رفتن راه رسيدن نيست.
گاه براي رسيدن بايد نرفت، بايد ايستاد و نگريست.
بايد ديد، شايد رسيده اي و ادامه دادن فقط دورت کند.
بايد ايستاد و نگريست به مسير طي شده ...

گاه رسيده اي و نمي* داني
و گاه در ابتداي راهي و گمان مي کني رسيده اي
مهم رسيدن نيست، مهم آغاز است
که گاهي هيچ روي نمي دهد
و گاهي مي شود بدون آنكه خواسته باشي!
پدرم مي گفت تصميم نگير!
و اگر گرفتي آغاز را به تأخير انداختن، نرسيدن است
اما گاهي آغاز نکردنِ يک مسير بهترين راه رسيدن است

گاه حتي لازم است بعد از نمازت بنشيني و فکر کني،
ببيني كه وراي باورهايت چيست؟
ترس يا اشتياق يا حقيقت؟
گاهي هم درختي، گلي را آب بدهي، حيواني را نوازش کني و غذا بدهي؛
ببيني هنوز از طبيعت چيزي در وجودت هست يا نه؟
يا پاي کامپيوترت نباشي، گوگل و ياهو و فلان را بي*خيال شوي
با خانواده ات دور هم بنشينيد، يا گوش به درد دل رفيقت بدهي و
ببيني زندگي فقط همين صفحه نمايش و فضاي مجازي نيست
شايد هم بخشي از حقوقت را بدهي به يک انسان محتاج تا ببيني
در تقسيم عشق در نهايت تو برنده اي يا بازنده؟

لازم است گاهي عيسي باشي
ايوب باشي
و بالاخره لازم است گاهي از خود بيرون آيي و
از فاصله اي دورتر به خودت بنگري و با خود بگويي:
سالها سپري شد تا آن شوم که اکنون هستم ...
آيا ارزشش را داشت؟

سپس کم کم ياد مي *گيري
که حتي نور خورشيد هم سوزاننده است اگر زياد آفتاب بگيري
مي آموزي كه بايد در باغ خود گل پرورش دهي
نه آنكه منتظر کسي باشي تا برايت گلي بياورد.
ياد مي *گيري که مي* تواني تحمل کني که در خداحافظي محکم باشي
و ياد مي گيري که بيش از آنكه تصور مي كردي خودت و عمرت ارزش دارد

:28:
 
بالا