ayda
New member
مدرسه که می رفتم خیلی دوست داشتم دو تا چیزو هر سال بخرم . داشته باشم . مداد رنگی ، دفترچه یادداشت
طفلک مداد رنگیام . هر سال اینقد اینارو الکی با مداد تراش سر میکردم که سال دیگه بهونه داشته باشم واسه خریدش . از همون بچگی یه ذره خورده شیشه داشتیم شایدم خیلی زرنگ بودم ، نه؟ چیه مگه
خوب بود اگه واسه دفترچه یادداشت هم بهونه داشتم . اما نداشتم . دفترچم هیچ وقت پر نمیشد، برعکس دلم .یا برگ برگشو بچه ها میکندن یا سر کلاس فقط نقطه بازی میکردیم .
آره . بچه بودیم حسرت داشتن دفترچه یزرگ شدیم صفحه های زندگیم خالیه چه برسه دفترچه هام . کاش همون آدما ، همون شور و حال ، و همون نقطه بازی بود . یادت بخیر
واقعا چه آرزوی تلخی بود ! ! ! آرزو اینکه خــــــدایــــــا زودتر بزرگ شم . به چه قیمتی دادم رفت بچگیمو .
نمی خواستم آپ کنم چون هنوز آروم نشدم، چون هنوز پرم ، پرتر از دیروز و میدونم پرتر هم میشم . . . پرتر از فرداها .
کاش حالا که آدما کاغذی ان ، دنیا و زندگی هم کاغذی بود . آره همه یا با قلم سیاه آدما رو خط خطی میکنن یا مچالشون میکنن و سطل زباله .
همه اینجور نیستن. هستن دگر نوع آدمها .
85
86
87
88
89
90
تولدت مبارک دفتر نازک تنهایی من
طفلک مداد رنگیام . هر سال اینقد اینارو الکی با مداد تراش سر میکردم که سال دیگه بهونه داشته باشم واسه خریدش . از همون بچگی یه ذره خورده شیشه داشتیم شایدم خیلی زرنگ بودم ، نه؟ چیه مگه
خوب بود اگه واسه دفترچه یادداشت هم بهونه داشتم . اما نداشتم . دفترچم هیچ وقت پر نمیشد، برعکس دلم .یا برگ برگشو بچه ها میکندن یا سر کلاس فقط نقطه بازی میکردیم .
آره . بچه بودیم حسرت داشتن دفترچه یزرگ شدیم صفحه های زندگیم خالیه چه برسه دفترچه هام . کاش همون آدما ، همون شور و حال ، و همون نقطه بازی بود . یادت بخیر
واقعا چه آرزوی تلخی بود ! ! ! آرزو اینکه خــــــدایــــــا زودتر بزرگ شم . به چه قیمتی دادم رفت بچگیمو .
نمی خواستم آپ کنم چون هنوز آروم نشدم، چون هنوز پرم ، پرتر از دیروز و میدونم پرتر هم میشم . . . پرتر از فرداها .
کاش حالا که آدما کاغذی ان ، دنیا و زندگی هم کاغذی بود . آره همه یا با قلم سیاه آدما رو خط خطی میکنن یا مچالشون میکنن و سطل زباله .
همه اینجور نیستن. هستن دگر نوع آدمها .
85
86
87
88
89
90
تولدت مبارک دفتر نازک تنهایی من