پاییز

iedaco

New member
باد پاییز وزید و دل ما عاشق شد/
عاشق برگ خزان و این همه زیبایی/
من تنهایی و آوارگی برگ خزان هم رنگیم/
خالی از نیرنگیم/
روی گلبرگ پریشان در باد می نویسم از عشق/
می روم تنهایی در شبی بارانی/
تا که سیراب شوم از می ناب پاییز/
باده را تا به سحر می نوشم از تب عشق/
عشق را در قدحی می بینم که دلش بارانی است/
می نویسم روی هر برگ خزان از غم دل، که چرا پنهانی است؟/
که چرا این دل غم دیده من ، شده لبریز ز عشق پاییز؟/
غم من تنهاییست/
دل من بارانیست/
*نسرین جهاندیده*
 
بالا