bioelectric
New member
یک شاخه گل سـرخ طواف بدنت کرد
خوشرنگ ترین آینه را دوخت،تنت کرد
خوشرنگ ترین آینه را دوخت،تنت کرد
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواخواهان کویش را ز جان خویشتن دارم
مسلمانان! مرا وقتی دلی بود ... که با وی گفتمی گر مشکلی بود
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
دیگر بهار در سبد روزگار نیستمسلمانان! مرا وقتی دلی بود ... که با وی گفتمی گر مشکلی بود
دیگر بهار در سبد روزگار نیست
دیگر قرار نیست ، نه دیگر قرار نیست
شادم که زود می گذرد شادی ام ولی
غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ی ما شاد نکرد