پرستار مهربون
New member
مهمترين دغدغه يك آمريكايي پرداخت بدهيهايش است/ يک زن و مرد آمريکايي حتي براي شام هم منتظر هم نميمانند/ شغل، مهمترين بخش هويت يك آمريكايي است
شايد خيلي از آمريكاييها اصلا ندانند ايران كجاست و حتي قبل از جنگ آمريكا و عراق، فرق ايران و عراق را هم ندانند، اما حتما مردم ايران حساسيت زيادي روي آمريكا و مردمش دارند. سر در آوردن از زندگي آمريكايي اگر نه مهم، لااقل براي هر ايراني جذاب است.
اهتمام يك رسانه بايد انعكاس واقعيت باشد. بنابراين قضاوتهاي يكطرفه و سياهنمايي نگاه مخاطب را نسبت به انصاف رسانه مخدوش ميكند. به عنوان نمونه، ما همواره تصاويري از كشورهاي غربي نمايش ميدهيم كه پليس به زد و خورد با مردم معترض ميپردازد. در حالي كه تجمعات فراوان اعتراضي بدون مزاحمت پليس در آنجا فراوان است. همانطور كه به نكات منفي توجه ميكنيم، بايد به نكات مثبت هم توجه كنيم. نگرشي ارزشمند است كه بر اساس واقعيات شكل گرفته باشد. با نگاه بلند مدت درمييابيم كه رعايت انصاف تاثيرگذاري بيشتري نيز دارد.
يکي از عوامل بسيار مهم و تاثيرگذار در سبک زندگي در آمريکا، مانند بيشتر جوامع ديگر، طبقه و درآمد است. طبيعتا سبک زندگي يک خانواده از طبقه بالا و با درآمد بالا تفاوتهاي جدي با سبک زندگي يک آمريکايي در حاشيه شهر با درآمد پايين دارد.
عامل ديگر زندگي در محيط شهري و غيرشهري است. در آمريکا مناطق روستايي به معناي قديمي آن وجود ندارد؛ بلکه مناطقي وجود دارد که بر حسب نياز، جمعيت اندکي در يک محيط غير شهري گرد آمدهاند و در آنجا کشاورزي يا کارهاي ديگر ميکنند. بين سبک زندگي شهري و غيرشهري تفاوت فراواني وجود دارد. بر همين سياق، ميتوان کل جغرافياي آمريکا را به چهار قسمت تقسيم کرد که زندگي در اين مناطق با هم تفاوتهايي دارد: ساحل شرقي، ساحل غربي، مرکز آمريکا که بزرگترين بخش را شامل ميشود و مناطق جنوبي.
در ساحل شرق فرهنگهاي فاخرتر و عاليتري وجود دارد که ميتواند به علت قدمت مهاجران و نيز نوع اقوامي که به آنجا مهاجرت کردهاند باشد. تجمع بهترين و قديميترين دانشگاههاي آمريکا در اين مناطق نيز ميتواند علت ديگر باشد. مردم غرب ميانه عمدتا زندگي کشاورزي دارند و در سبک زندگي تفاوتهاي مهمي با جايي مثل نيويورک دارد.
عامل ديگر که در سبک زندگي مردم آمريکا موثر است, ميزان تحصيلات خانواده است. هرچه تحصيلات پدر و مادر در يک خانواده بالاتر باشد محصولات فرهنگي مورد استفاده سطح بالاتري خواهد داشت. مصرف فرهنگي عمومي تلويزيون است، اما در سبد مصرف فرهنگي خانوادههاي تحصيل کرده، تماشاي تئاتر، بازديد از موزه و نمايشگاهها نيز وجود دارد.
عامل مهم ديگري که موثر بر سبک زندگي در جامعه آمريکايي است, خرده فرهنگ خانواده با توجه به سابقه مهاجرتي است. صرف نظر از جمعيتي که از حدود دويست سال پيش به آمريکا مهاجرت کردهاند، درصد بالايي از مردم آمريکا کساني هستند که از دو يا سه نسل پيش در جاي ديگر زندگي ميکردهاند و هويت فرهنگي قومي خود را هنوز حفظ کردهاند. بسيار مرسوم است که افرادي در آمريکا خود را آمريکايي سوريهاي يا آمريکايي لبناني يا آمريکايي اسپانيايي بدانند. و اين خرده فرهنگها بر سبک زندگي بسيار تاثير گذار است.
عامل ديگر که اهميتش شايد بالاتر باشد, عامل دينداري است. اينکه يک خانواده آمريکايي چه دين وآييني دارد و به چه ميزان پايبندي به آن دارد. درصد بالايي از مردم آمريکا دين را مهم ميدانند. و البته درصدي دين را در نوع زندگي خود وارد نميکنند اما خانوادههاي فراواني سبک زندگي متاثر از دين خود دارند
تفاوت جالبي که از اين جهت ميان ايران و آمريکا وجود دارد اين است که طيف مذهبي در ايران همانندسازي با نظام حاکم دارد و در آمريکا بر عکس است. بيشتر گروههايي که دين را در زندگي خود اساسي تلقي ميکنند تلاش دارند به نوعي بتوانند بر تصميمات و تحولات سياسي آمريکا موثر باشند. از همين روست که جامعه مذهبي در آمريکا نسبت به فضاي سياسي احساس فريب خوردگي ميکند؛ چون تاکنون در چند دوره حزب جمهوريخواه با شعارهايي تلاش کرده است که طيف مذهبي را جذب کند و در اين امر هم موفق بوده است. اما مذهبيها احساس ميکنند جمهوريخواهان بعد از به قدرت رسيدن به خواستههاي اين طيف توجه نکردهاند.
اغلب ما ايرانيها برداشتمان از زندگي آمريکايي، صرف نظر از تبليغات سياسي و تصويري که از فرهنگ به تبع آن مطرح ميشود، بهشدت متاثر از هاليوود است. در فيلمهاي متعددي که از زندگي مردم آمريکا به نمايش گذاشته ميشود، دو يا سه درصد فيلم در محيط کار و بقيه در تفريح و اوقات فراغت است. اتفاقات متعدد همه در اين فضا ميافتد. در نتيجه براي يک ناظر غير آمريکايي ذهنيت غلطي ايجاد ميشود که آمريکاييها آنقدر زندگي خوشي دارند که دائم در حال خوشگذراني هستند و از اينجا به آنجا ميروند؛ در صورتي که زندگي يک فرد عادي آمريکايي با کار پيوند خورده است. يک آمريکايي صبح که از خواب بلند ميشود به سرعت آماده ميشود و با هر وسيلهاي- مترو، اتوبوس يا تاکسي - سر کار ميرود و تا ساعت پنج يا بيشتر به شدت کار ميکند.
ميدانيم که هر فرد در هر فرهنگي نقشها و هويتهاي متعددي دارد که برخي اصلي و برخي فرعي محسوب ميشوند. در ايران هويت مسلماني و ايراني بودن اهميت بالايي دارد. براي افراد روستايي و عشايري هويت طايفهاي و قبيلهاي نيز مهم است. در عرف جامعه ما فراوان ديده ميشود که معمولا براي شناخت يک فرد از او پرسيده ميشود که «بچه کجا هستي»؟ اما مهمترين نقش يک آمريکايي که هويت اصلي فرد را شکل ميدهد, کارش است. يک آمريکايي در معرفي خود اولين سخنش اين است که جوشکار، راننده اتوبوس، يا استاد دانشگاه است. در ايران هم ممکن است شغل اصل باشد اما فرد هنوز بر اساس پايگاههاي اجتماعي ديگر خود را معرفي ميکند. شاهپايگاه يک آمريکايي شغل اوست.
در آمريکا نظارت در محيط کار بسيار بالاست و با اهرم نظارت, اجازه بطالت به کارگر و کارمند داده نميشود. علاوه بر آن توانستهاند ارزشهاي کاري را دروني کنند. بنابراين، آمريکاييها وجدان کاري بالايي دارند. البته اين از اموري است که در مجموع قابل تعميم به نظر ميرسد و به معني اين نيست که همه اينگونهاند اما در مقايسه با ايرانيها واقعا پرکارند.
به عنوان نمونه ما که از دبيرستانهاي ايران فارغالتحصيل شده بوديم, به علت سختگيري در مدارس وضعيت تحصيلي بسيار بهتري از آمريکاييها در ابتداي دوره ليسانس در آنجا داشتيم و واقعا از نظر دروسي مثل رياضي و فيزيک يک سر و گردن از آنها بالاتر بوديم و در مقايسه با آنها وضعيت تحصيلي مناسبي داشتيم، اما با گذشت زمان آنها بر اثر جديت در کار از ما جلوتر ميافتادند. ما ممتاز بوديم اما در سالهاي آخر در فوق ليسانس و دکتري که بايد کار مستقل انجام شود و دانشجو تلاش بيشتري داشته باشد, کاملا مشخص بود که تفاوت وجود دارد.
اما اين نحوه کار کردن در مجموع نتايجي در زندگي مردم آمريکا داشته است که لزوما مثبت نيست. کار سخت در کنار ساير ابعاد زندگي بايد يک توازن برقرار کند اما در زندگي آمريکايي چنين توازني وجود ندارد و انسان فقط به عنوان موجودي که کار ميکند تعريف شده است.
آخرین ویرایش: