تمايل به ايجاد يك رابطه محبت آميز و توام با همدردي و به وجود آوردن يك وضعيت داراي هماهنگي (= Harmony يا «توافق» به معناي سازش و موافقت در احساسات ، عمل ، افكار و ... در روابط دوستي با ديگران است ) كمال مطلوب را دارد . نياز مبرمي به دلسوزي و محبت دارد . در برابر هر چيز زيبا حساس است .
اميدوار است كه موقعيت بهتر و اعتبار بيشتري كسب كند ، به طوريكه بتواند اكثر چيزهائي را كه فاقد آنها است براي خود تهيه نمايد .
مايل است كه عاطفه خود را نشان دهد و توانائي كسب ارضا از طريق فعاليت جنسي را دارد ولي ميكوشد تا از تضاد دوري كند .
تفسير فيزيولوژي : فشار روحي شخص ناشي از ناكاميهايش در يك وضعيت ناخواسته است .
تفسير روانشناسي : احساس ميكند كه در يك وضعيت خلاف ميل خود به دام افتاده و قادر به فرار از آن نيست چون ترديد دارد كه به هدفهاي خويش برسد لذا خشمگين و بدخلق است و نااميدي او تقريبا تا مرز عجز عصبي ادامه مييابد . ميخواهد كه از اين وضعيت رها شود كمتر احساس محدوديت كند و در گرفتن تصميمهاي خود آزاد و مستقل باشد .
به طور خلاصه : آرزوي ناكام شده براي داشتن استقلال عمل . **
تحليل رفتن شور زندگي موجب تحمل نكردن محركهاي بيشتر يا توقعات شخصي شده است . اين احساس عجز و ناتواني وي را در معرض اضطراب و اضطرار شديد قرار ميدهد . براي فرار از اين وضعيت ميكوشد تا دنياي موهوم ديگري بسازد كه در آن همه چيز مطابق ميل و خواسته او باشد . *
تمايل به ايجاد يك رابطه محبت آميز و توام با همدردي و به وجود آوردن يك وضعيت داراي هماهنگي (= Harmony يا «توافق» به معناي سازش و موافقت در احساسات ، عمل ، افكار و ... در روابط دوستي با ديگران است ) كمال مطلوب را دارد . نياز مبرمي به دلسوزي و محبت دارد . در برابر هر چيز زيبا حساس است .
ميكوشد تا موقعيت خود را بالا ببرد . از شرايط موجود راضي نيست و عقيده دارد كه براي حفظ عزت نفس خود به مقداري پيشرفت نيازمند است .
دوست دارد كه روابط جنسي او همراه با عشق و علاقه بوده و از آن لذت ببرد .
تفسير فيزيولوژي : فشار روحي شخص ناشي از ناكاميهايش در يك وضعيت ناخواسته است .
تفسير روانشناسي : احساس ميكند كه در يك وضعيت خلاف ميل خود به دام افتاده و قادر به فرار از آن نيست چون ترديد دارد كه به هدفهاي خويش برسد لذا خشمگين و بدخلق است و نااميدي او تقريبا تا مرز عجز عصبي ادامه مييابد . ميخواهد كه از اين وضعيت رها شود كمتر احساس محدوديت كند و در گرفتن تصميمهاي خود آزاد و مستقل باشد .
به طور خلاصه : آرزوي ناكام شده براي داشتن استقلال عمل . **
تحليل رفتن شور زندگي موجب تحمل نكردن محركهاي بيشتر يا توقعات شخصي شده است . اين احساس عجز و ناتواني وي را در معرض اضطراب و اضطرار شديد قرار ميدهد . براي فرار از اين وضعيت ميكوشد تا دنياي موهوم ديگري بسازد كه در آن همه چيز مطابق ميل و خواسته او باشد . *