روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست
گریه فراوون وقت خنده نیست
گونه ها خیسه دلا پاییزه
بارون قحطی از ابر میریزه
همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته...