چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن
دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن
" شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن"
" تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی"
سعدی این گفت و شد از گفته ی خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
" کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان"
"پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی"