negar91
پسندها
12

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • نگارجون گه خسته نمیشه هنوز کار زیاد داره،باید ارشد قبول شه،بعد ایشالا دکتری و تا صعود به قله های رفیع علم تغذیه. خوب طبیعیه بعضی وقتا آدم خسته میشه،دلش میگیره،دپرس میشه ولی نباید از هدفش نامید شه. نگارجون تا آخر برو ، برو تا جایی که دوست داری برسی، منم دعات میکنم تو هم دعام کن.
    سلام نگاری خوبی
    نه مثل اینکه خوب نیستی !!!!!!!!!!فقط یه چیز نگار جونم زود خودت رو نباز توی بحران هیچ تصمیم جدیدی نگیر و قدر موقعیتی که الان توش هستی رو بدون ...
    منم این 2 هفته همچین حال و روز بهتری از تو ندارم اگه بدونی چقدر ........
    نگاااااااااااااااااااااااااااااااااااار
    تو که اسطوره مقاومت بودی چی شد پس؟؟؟؟؟؟؟؟بوی خستگی میاد از پیجت:tsimuzpzwoap1t9y3o7
    درکت میکنم... ما یه طرحی تغذیه داشتیم که فقط کارش این بود که موقع سرو غذا بره توی سلف و روی کار آشپزها نظارت کنه! کاری که به نظر من باید یه بهداشت محیط یا بهداشت مواد غذایی و... انجام میداد! خیلی ناراحت بود و هرچی میگفت منو بفرستین بیمارستان، من اینجا رو دوست ندارم قبول نکردن... مجبور شد تحمل کنه تا طرحش تموم بشه.... الان که دیگه نمیدونم چیکار میکنه....
    تو هم اگه واقعاً قصد کردی دوباره کنکور سراسری بدی، برو کامل تحقیق کن و ببین که کارت واقعاً درسته یا نه و یه تصمیم درست و حسابی بگیر... وقتت رو بیهوده تلف نکن. چون همیشه اینطوری جوون و بانشاط نیستی که هرکاری خواستی بتونی بکنی....
    هرچی نظر خودت باشه خانمی من موافقم.
    فقط2شنبه شب نباشه چون من3شنبه امتحان دارم صبح زود
    :28:
    درسته اما از7:20تا الان که 10 و خوردهایه منتظر موندم
    فرداهم میتونم بیام
    اتفاقاً من پارسال همین کار رو کردم. علاوه بر کنکور ارشد، دوباره کنکور سراسری هم شرکت کردم که شاید حداقل بتونم پرستاری قبول شم و از شر این رشته راحت شم. اما چون نخونده بودم رتبه ام زیاد خوب نشد و قبول نشدم...
    اگه بخواهی از اول کنکور بدی باید هدفت فقط پزشکی قبول شدن باشه. اگه فکر میکنی توان این کار رو داری این کار رو بکن اما اگر نه، سعیت رو بکن که توی همین رشته ای که هستی خودت رو از نظر علمی و سطح تحصیلات، قوی کنی و بزنی توی دهن اونایی که الان دارن اذیتت میکنن...
    من یکی از همکلاسی هام که مثل من رشته اش بهداشت عمومی بود همین کار رو کرد و با شرکت کردن توی کارای تحقیقاتی داروسازی ها و مطالعه زیاد خودش رو قوی کرد و ارشد سم شناسی گرفت و الان هم دکتری سم شناسی دانشگاه تهران قبول شده... من خیلی از این همه اعتماد به نفس اون لذت می برم. محاله که ازش سؤالی بپرسی و بلد نباشه جواب بده...
    تو هم غصه نخور. اولش مسلماً نمیتونن بپذیرنت و اذیتت میکنن، اما بعدها تسلیم میشن و می پذیرنت. پس سعی کن قوی باشی و شکستشون بدی....:ad54ad:
    غصه نخور عزیزم... همه رشته ها همین طوری هستن. منم وقتی طرح می رفتم از هرچی درس و دانشگاه و کار بدم میومد.... چون جو محیط کار یه جوریه که با چیزایی که توی دانشگاه یاد گرفتی و توی ذهنت براشون نقشه کشیدی که توی محیط کار انجامشون بدی فرق میکنه... توی محیط کار ایران همه فقط میخوان زیرابت رو بزننو اذیتت کنن... مخصوصاً برای آدمایی مثل من وتو که دوست داریم واقعاً کار کنیم... میدونم خیلی سخته.... اما تو نباید خسته بشی... سعی کن آروم باشی و به خدا توکل کنی.... تو کاری رو که فکر میکنی درسته انجام بده و بقیه شو واگذار کن به خدا...
    سعی کن از درس هم زده نشی.... هرچی در توان داری انجام بده که فردا که سنت بالاتر رفت و دیگه حوصله شو نداشتی پشیمون نشی و بگی کاش.....
    ما که از فردامون خبر نداریم.... شاید همه چی درست بشه و هرچی سرجای خودش قرار بگیره.... الان وظیفه ما فقط تلاش کردن و مقاوم بودن و امید داشتن به خداست....
    نگااااااااااااار!!!..... این چه حرفیه میزنی!...چرا از هرچی درسه بدت اومده؟ دلیل خاصی داره؟
    سلام نگار. خوبی؟ داری درس میخونی دیگه؟ یه وقت تنبلی نکنی ها! باید این دفعه حتماً تهران قبول شی ها.............:riz304::ad54ad::smilies-azardl (181
    نه انجمن شما .................گل ........باصفا.......پررفت و آمد....پرنخبه.....بازم بگم؟؟؟؟؟؟:smiliess (8):
    نگاری هر روز درس میخونی؟
    روزی چند ساعت؟
    آوریییییییییین بگو تا یکم حسودیم شه:a2d3:
    إهم إهم میشه به مشکلاتی که مانع از استارت زدنم میشه سه تاااااااااااااااا عروسی رو هم اضافه کنی؟ :thumbsupsmileyanim:
    چه کنیم که همه چی دست به دست هم داده منو از درس خوندن بندازه.... :25r30wi:
    خدا رو چی دیدی یه دفعه دیدی تو همین حین یکی هم اومد دست منو گرفت برد.. بعدشم نی نی داری.... شوخی کردم خواستم جو متشنج شه... پشت سر دختر دم بخت حرف نزن :25r30wi:
    آقا امیر رضا داره به انجمن ما تیکه میندازه؟؟؟؟؟
    ها ها هان؟ :smiliess (11)::p7977cujr38iyymsu8:
    :smiliess (3):
    دیگه بعضی وقتا آدم دلش میخاد از مرکز شهر دل بکنه پاشه بره شهرکای جدید.خونه های نو ببینه نه کلنگی
    خوشبحالت طرح داری...............من همش موندم تو خونه دیگه از بی کسی میخام به اون دوستم زنگ بزنم بگم پاشو بیا یکم بخاطر حرف زدنم شده اینجا ور بزن

    ازبس تنها موندم پوکیدم............راستی انجمنتون چقد فعاله.....دیگه امسل نمیری انجمن گزارش گروهی؟؟؟؟؟؟ منم میخام بیام انجمن شما از بس فعالین.......البته این یه تئوریه...... محقق بشه یا نه ...هنوز معلوم نیس:(50):اینم میدونم تو از انجمن منو پرتم میکنی بیرون اخه شش دنگ بنام رشتته
    بابا با محبت .....با صفا ..............با ابهت

    دقیقا من همه کاره ملتم......این نظر من بود که خونه رو عوض کنیم ........الانم خونه رو فروختیم کلامون پس معرکه است چونکه فعلا خونه نخریدیم.........همه چیم روز به روز گرون میشه:14:
    اخر سر میایم طبخه بالای شما سکنی میگزینیم:dadad4:
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا