Asena90
پسندها
5

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
    کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد
    و موج های هولناکی به راه انداخت، کشتی پر از آب میشد
    ترس همگان را فراگرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند
    و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد.
    زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند
    و بر سر شوهر داد و بی داد زد
    اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد
    و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد
    شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست
    خنجری بیرون آورد و بر سینه زن گذاشت
    و با کمال جدیت گفت:
    آیا از خنجر می ترسی؟
    گفت: نه
    شوهر گفت: چرا؟
    زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که
    به او اطمینان دارم و دوستش دارم
    شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست
    این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!!
    آری! زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد
    طوفان زندگی تو را فرا گرفت
    همه چیز را علیه خود می دیدی
    نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد
    و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است..
    نترس
    بی خیال نداشته هایت..
    بی خیال غصه هایت..
    زنان قبل مادر شدن "پری" و بعد از مادر شدن تبدیل به "فرشته" می شوند...
    پری کوچولو روزت مبارک...
    ﻣﻴﮕﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻨﺪﻱ ﺳﺮﺕ ﻣﻴﺎﺩ
    ﻫﻬﻬﻬﻬﻪ ﭘﻮﻝ
    ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ ﭘﻮﻭﻭﻭﻭﻝ
    ﻫﺎﻫﺎﻫﺎ ﻫﻪ ﻫﻪ ﻫﻪ ﻫﻪ
    ﭘﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻝ
    )))))))))) ﻟﻮﻝ ... ﭘﻮﻝ
    ﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ
    ﭘﻮﻝ ﺧﺨﺨﺨﺨﺦ ))))))
    ﻫﻪ ﻫﻪ ﭘﻮﻝ ﻫﻪ ﻫﻪ ﻫﻪ ﭘﻮﻝ
    ﭘﻮﻟﻠﻠﻠﻠﻠﻠﻠﻠﻠﻞ ﻫﺎﻫﺎ ﺧﺦ ﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻟﻠﻠﻠﻠﻠﻞ )))))))))
    ﻳﻮﻫﺎﻫﺎ
    ﻫﻬﻬﻬﻪ ﻫﻬﻬﻬﻬﻪ
    ﻳﻮﻫﺎﻫﺎ
    ﭘﻮﻝ )))))))))
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا