بر من ببخشای ای ادیب . . .
بر من ببخشای ای ادیب کز این آداب خسته ام/تا که گذاری مرهمم سر تا به پا من جسته ام
بر من مگیر قالب به عیب خارج ز دستور آمدم/زنجیر شکافتم آنزمان کاو مر بگفت دست بسته ام
پایم به آب ناگه زدم چشمم زلالم می نمود/ریشه به آب بسپرده ام حال در زمان رسته ام
جشنی زدم از رای و فال بی فعل به میدان آمدم/چایی به گرمی دم بگیر تا که ببینی تشنه ام
شیرینی احساس تو چاشنی شور شیرین من/آنگه تو هم چون من شوی گوئی رها از فتنه ام
سیلاب و سیلاب بی گمان اول چو یکسان می زنند/چونکه زمان وصف شود گویند جدا از دسته ام
اقرار من از واقع است تعارف رها کن آن ببین/در وقت ساده دور تو دل را با عشق گشته ام
گویم که نیستم پایبند بر تقلید قالب قدیم/خلقت ز نو دستی زنم آغوش با شور گشته ام
(ش.ر.ر)