راستی بابام یک دایی داشت کچل بود ..منم کمتر از یک سال سنم بود اگه من خونه مام بزرگم بودم بیچاره اون کلاه سرش میکرد چون من با دیدن اون (کچلیش)به صورت فجیع گریه میکردم ...یکی از عموهام اون موقع تفریحش این بوده کلاه درمیاورد من گریه میکردم کلاه سرش میگذاشت گریه نمیکردم....گفتی گریه یاد اون افتادم ..بچه ارومی بودم ...خخخخ......دایی بابام بعضا میگه به خاطر اون اذیت کردن های بچگیت ببخشمت یا نع؟وسط تابستان کلاه ...زمستان تو اتاق بخاری من کلاه دارم...بیچاره شوژه کرده بودمش تو فامیل ...بیست وخورده ای سال پیش...