yashar.1985
پسندها
6

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • ممنونم...همیشه مطالب زیبایی تو پروفایلم میذارید:riz304:
    زندگی یعنی دریافتن فرصت های کوتاه. گاه درسی را که از یک دقیقه می توان کسب کرد نمی توان در چند سال آموخت.

    مرور زندگی مرور همین فرصت های کوتاه است. می دانم که در این لحظات است که باید به گونه ای دیگر مسائل را دید. آنچه که در این زمان می آموزیم، در لحظات سخت و دشوار زندگی می تواند دستمایه ای برای امیدواری و آغازی دیگرگونه باشد.

    هر چه تعداد دقایق با ارزش زندگی مان بیشتر از پیش باشد، هرچه بیشتر از پیش بتوانیم زندگی را دریابیم، آن وقت است که می توان روی مسیری زیباتر گام برداشت و خطوطی را ترسیم کرد که در قاب زندگی، هم برای خودمان و هم برای دیگران دل انگیز و زیبا خواهد بود. خطوطی که چگونه زیستن، خوب زیستن و درک لحظه های اندک را فریاد خواهند کرد.
    مواجهه با رنج باعث میشه ما قوی تر شویم

    مواجهه ترس باعث می شود ما شجاع تر شویم

    مواجهه با دغل بازی باعث می شود ما زرنگ تر شویم و حواسمان را بیشتر جمع کنیم

    بنابراین :

    از گذشته بخاطر بخاطر بدست آوردن تجربه ای که باعث ساختن آینده ای قشنگ تر و بهتر شده است سپاسگذاریم ...
    اگر سایه تان می توانست حرف بزند، به شما می گفت که درخشان ترین نور درون تان فقط زمانی خواهد تابید که تاریکی های درون تان را بپذیرید
    زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید، که اگر سختی راه، به تو یک سیلی زد، یک امید از ته قلب به تو بگوید: که خدا هست هنوز...

    ممنونم از جملات و پیام های زیباتون
    جاذبه ی سیب ، آدم را به زمین زد و جاذبه ی زمین ، سیب را !

    فرقی نمیکند ؛
    "سقوط" سرنوشت ِ دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست ...
    سلام
    انادیلیمزده کامنت گویموشدور الیه بیلم سوروشام هارالسز؟وهاردا درس اخیسیز؟
    سلام
    انادیلیمزده کامنت گویموشدور الیه بیلم سوروشام هارالسز؟وهاردا درس اخیسیز؟
    عمر از کف رایگانی می رود
    کودکی رفت و جوانی می رود
    این فروغ نازنین بامداد
    در شبانی جاودانی می رود
    این سحرگاه بلورین بهار
    روی در شامی خزانی می رود
    چون زلال چشمه سار کوه ها
    از بر چشمت نهانی می رود
    ما درون هودج شامیم و صبح
    کاروان زندگانی می رود.
    شفیعی کدکنی
    گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان

    می مانی...



    گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت

    می کنی ...



    گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...



    گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری
    و حال هم که...



    گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای

    گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه

    کنی...



    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

    گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید... :dadad4:
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا