همه ی اینا که گفتی (نون برنجی و کاک و عصرونه و ... ) مشکلی نیست. فقط مهسا جان من خیلی سختمه که پارک" آبیدر" رو از سندج به کرمانشاه انتقال بدم و یا اینکه یه آبیدری تو کرمانشاه بسازم...نمیشه همین طاق بستان خودمون بریم عصرونه و بستنی و اینا بخوریم ؟
شبا هم دخلمو میارم می ذارم جلو دستت...کور بشم اگه چشمداشتی به دخلم داشته باشم...تو ورش دار برو خرج دانشگات بکن
سلام مهسا جان...نه خانومی زحمتت میشه گاو و گوسفند ...شما همون یه وانت برنجو که گفتم بدی ، ما سیبیلمون چرب میشه
خوبم ...راستش خودمم فعلا و به طور شفاف نمی دونم دارم چی کار می کنم ولی خب هر غلطی می کنم ، حس خوبی بهم دست میده!
پ پ ن :
خب شاید مال اینه که من بعد دانشگاه تو نان برنجی پزی کار می کنم ، آردی شدم... و اون وانت هم شاید مال اینه که من بعد نان برنجی پزی میرم دور میدون اصلی شهر ، کنترل ضبط صوت و شانه و گل سر و اینا می فروشم ...زندگیه دیگه خرج داره...کی شیکم این همه بنده زاده رو سیر کنه ...حالا بازم برنجارو نمی فرستی ؟
راستی کرمانشاه رشته ی تورو داره ؟ آره خیلی عالی میشه...امیدوارم هرجا دوس داری قبول شی ولی کرمانشاهم بود که به نفع من..اگه بذارم بری خوابگاه