S
پسندها
0

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • درمقابل مشکلات زندگی خم به ابرو نیاور، کارگردان همیشه سختترین نقشها را به بهترین بازیگر میدهد....


    نسبت بال زنبور به بدن او بسیار کم است
    با توجه به قوانین آیرودینامیک پرواز ممکن نیست
    اما زنبور این را نمیداند و پرواز می کند


    در برابر تقدیر خداوند چون کودک یک ساله ای باش که وقتی او را به هوا پرت می کنی می خندد ....زیرا ایمان دارد او را خواهی گرفت .
    X
    روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي
    دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار ...
    آن طرف حیاط خانه ی خداست ...
    و آنوقت هی در می زنم و می گویم دلم افتاده توی حیاط شما ...
    دلم را پس بدهید !
    کسی جوابم را نمی دهد ...
    کسی در را برایم باز نمی کند ..
    اما همیشه ، دستی ، دلم را می اندازد اینور دیوار ؛ همین ... !
    اما من این بازی را خیلی دوست دارم و ادامه می دهم ...
    آنقدر دلم را پرتاب می کنم ، تا خسته شوند و دلم را پس ندهند ...
    تا آن در را باز کنند و بگویند : بیا خودت دلت را بردار و برو ...
    و آنوقت من می روم آنجا و دیگر بر نمی گردم ...!!
    و ما را می آزمایی
    در شرایط سخت
    یکی پس از دیگری!
    و ما خسته از این امتحان ها.
    "دنیای آزمون و خطایت،
    سه ماه تعطیلی ندارد؟!!"
    گاه دلتنگ می شوم

    دلتنگتر از همه دلتنگی ها

    گوشه ای می نشینم

    و می شمارم

    صدای شکستن ها را

    نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام

    و کدام خواهش را نشنیدم

    و به کدام دلتنگی خندیدم

    که این چنین دلتنگم

    دلتنگم.....
    امروز به پایان میرسد

    از فردا برایم چیزی نگو !

    من نمیگویم :

    ” فردا روز ِ دیگریست ”

    فقط میگویم:

    ” تو روز ِ دیگری هستی … ”

    تو “فردایی ”

    همان که باید به خاطرش زنده بمانم
    خدایاکودکان گل فروش رامیبینی؟مردان خانه به دوش.دختران تن فروش.مادران سیاه بوش.واعظان دین فروش.محرابهای فرش فروش.بسرهای کلیه فروش.زبانهای عشق فروش.انسانهای ادم فروش.همه را میبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میخواهمیک تکه اسمان کلنگی بخرم.دیگرزمینت بوی زندگی نمی دهد.
    فقر گرسنگی نیست.عریانی هم نیست.فقر چیزی را نداشتن است.
    ولی ان چیز پول نیست.طلا وغذا هم نیست.فقر همان گردو خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند.فقر کتیبه 3هزارساله ای است که روی ان یادگاری نوشته اند.فقرپوست موزیست که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود.فقر شب را بی غذا سرکردن نیست.فقر روز را بی اندیشه شب کردن است.
    سلام
    سلام. ممنونم عزيزم. انشالا توي زندگيت هميشه موفق باشي و شاد. :bunnyearsmiley:

    در قفس را باز کردم مرغ عشقای اسیر را ازاد کردم،
    اما دیدم دوباره بر گشتند ،
    عجب اشفته بازاریست دنیا ،
    همه به اسارت عادت کرده ایم
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا