شب*آشیان شب*زده چکاوک شکسته پر
رسیده*ام به ناکجا مرا به خانه*ام ببر
کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن تو مانده*ای و بغض من
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه*ام ببر که شهر، شهر یار نیست
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه*ام ببر که شهر، شهر یار نیست
مرا به خانه*ام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانه*ساز نیست
مرا به خانه*ام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانه*ام ببر اگر چه خانه خانه نیست ...
--