آقا ما تا یه قدمی تهش رفتیم ...خیلی سخت بود تا اونجا رسیدن.....یعنی چندسال عمرم با ضربان 200 قلبم میزد.....استرس در حد تیم ملی....اگه خودمو بصورت یه هلیکوپتر تشبیه کنم باید بگم که تا اون یه قدمی آخر کار که رسیدم تقریبا اون ملخ عقبیه داغون شده بود و سکان هم درست کار نمیکرد...چراغ بنزینمم روشن شده...