گاه نفس های زندگی به شماره می افتند
وتو زیر لایه های سردی از زمان می ایستی!
صدایی آشنا زمزمه می کند روزنه هست, بهار درونت را بیاب و جاری شو
معبودا...
میدانم که همیشه با مایی
ما باخته ایم اگر خود را نیافته باشیم...
وقتی خداوند از پشت دستاشو روی چشمامون میذاره از لای انگشتاش آنقدر محو دیدن دنیا میشیم که یادمون میره
منتظره اسمشو صدا کنیم...
خدایا ببخش اگر هر دری زدیم جز در تو