A
پسندها
126

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
    کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد
    و موج های هولناکی به راه انداخت، کشتی پر از آب میشد
    ترس همگان را فراگرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند
    و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد.
    زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند
    و بر سر شوهر داد و بی داد زد
    اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد
    و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد
    شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست
    خنجری بیرون آورد و بر سینه زن گذاشت
    و با کمال جدیت گفت:
    آیا از خنجر می ترسی؟
    گفت: نه
    شوهر گفت: چرا؟
    زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که
    به او اطمینان دارم و دوستش دارم
    شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست
    این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!!
    آری! زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد
    طوفان زندگی تو را فرا گرفت
    همه چیز را علیه خود می دیدی
    نترس! زیرا خدایت تو را دوست دارد
    و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است..
    نترس
    بی خیال نداشته هایت..
    بی خیال غصه هایت..
    آهان! ههههه خب پس کاریش نداشته باش :25r30wi:
    عه چراغ خونت که روشنه! پس خودت کوشی!؟
    سعی نکن از محیطی که دلخواهِ تو نیست بگریزی؛

    خداوند تو را آنجا گذاشته است تا باعث شود که به سرعت رشد کنی.

    اگر همه ی راحتی های آرزوشده ات را در مکانِ خاصّی به دست آوری،

    به خوبی رشد نخواهی کرد؛

    بنابراین هرگز از محیطِ نامطلوب شکایت نکن و بر همه ی سختی ها پیروز شو.
    ایشالا ک هر چی خیره برات پیش بیاد...
    منم بد نیستم اما خیلی استرس پایان نامه ام رو دارم....

    همیشه سالم و با خدا باشی... شبت خوش
    سلام خوبی الکساندر؟
    دلمان بسی تنگ شده بود برایت... کوشی؟ نیستی؟
    چه خبرا؟ چه میکنی؟ دکتر شدی؟
    آخیش یه نمه از سوالام تمومید...

    راستی ته تهش اگه دلت خواست دعام کن مهربون
    سلام خوبی الکساندر؟
    دلمان بسی تنگ شده بود برایت... کوشی؟ نیستی؟
    چه خبرا؟ چه میکنی؟ دکتر شدی؟
    آخیش یه نمه از سوالام تمومید...

    راستی ته تهش اگه دلت خواست دعام کن مهربون
    یادت باشد که اگر:


    دنیایت کوچک باشد همه چیز را بزرگ میبینی.


    غمها هر کدام برایت دیواری میشوند که جلو تو


    و خوشبختی ات را سد میکنند.


    غصه ها همانند دیوها در افسانه ها میشوند و


    تو را به وحشت می اندازند.


    اما اگر دنیایت بزرگ باشد و با نگاهی زیبا به دنیا بنگری


    تمام غمها و غصه ها برایت کوچک می شوند.


    آنقدر کوچک و حقیر که با تبسم به آنها می نگری و


    تو همیشه پیروز میدانی:rose:
    نه يعني آتش بكيرد:(
    ۶۷:
    آتیش نمیگیره که
    باید آتیشش زد ههههههه
    از الان باید هیزم جمع کرد که زمستون برسه پیدا کردنش سخته
    حتی یه کلمه اش رو هم نفهمیدم :wacsmiley:
    ۶۷:
    نصفه شبه برا همون صبح بخونش
    ههههههه
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا