گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !! گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !! گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام ... شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!! غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی ... و از این غم بسیار که نخواندست کسی از ورقی ... !! گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛ گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛ گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛ گفتم از غم بنویسم که چرا کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!! گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ، غم من آنچه تو می پنداری نیست