salleh_313
New member
چند روز پیش استادمان با یک کت شلوار نو آمد سر کلاس و یک گل هم روی یقه کتش بود صورت را 7 یا 8 تیغه کرده بود سیبیل و موی خودش را به رنگ شماره 1 پر کلاغی رنگ کرده بود کلا در فلان جا عروسی بود !
روی تخته عکسی را نصب کرد و با خنده نشست روی صندلیش. آن مرد اخمو که تا به حال نمی خندید شاد بود! داستان چیست؟
یکی از دانشجوها پرسید آقا این عکس چیست روی تخته؟ استاد با لبخند و با غرور جواب داد این عکس یک ایرانی واقعی و یک مرد با صلابت و فکور ،دانشمند ،علامه ،خوش تیپ با فرهنگ و آزاد اندیش است. احمد از ته کلاس پرسید یعنی کی آقا؟
استاد لبخندش را قورت داد و گفت دانشجو: این اصغر فرهادیه .... نمی شناسید .....
دانشجوها همه با تعجب گفتند: نه
استاد که ناراحت شده بود دفتر حضور غیاب را باز کرد و می خواست شروع کند ..... که جواد از ته کلاس پرسید: آقا این اصغر خان چیکار کرده؟ استاد خرکیف شد و گفت:پسرم ایشون نام ایران را بلندآوازه کرده است.
دانشجویی ای از سمت راست کلاس پرسید یعنی مدال آورده؟ استاد گفت بالاتر عزیزم! ایشون اسکار گرفته است. دانشجو ها حال کردن گفتند: از کجا آورده؟ گفت از آمریکا ...
استاد بلند شد چند قدمی زد و گفت:
این مرد یک اسطوره است تمام هستی خود را برای ایران داده . محمد از ته کلاس گفت یعنی شهید شده است؟ استاد گفت نه پسرم این اسطوره زنده است.
یکی از دانشجویی هاگفت : خوب شهدا هم زنده هستند. استاد که کم کم داشت عصبی می شد گفت: این چرت و پرت ها قدیمی شده باید به فکر دموکراسی بود! یکی بی اجازه گفت: دموکراسی را در فیلم می شود دید؟ استاد که آمپرش روی نود درصد بود گفت : هر چیزی می تواند نشانه دموکراسی باشد ندیدی جناب استاد فرهادی گفت ما عاشقان دموکراسی و آزادی هستیم؟
پس او اسطوره زنده ماست . نوه یک شهید گفت اصغر آقا ترکش خورده یا چند گلوله برای آزادی ملت ها شکلیک کرده است؟ استاد که عینکش را برداشته بود گفت: او با قلمش می جنگد و من با صدای رسا گفتم ببخشید آقا کدام قلم؟
استاد باعصبانیت گفت قلم آزادیخواهی و اینکه بفهمانی دیکتاتوری نمی ماند و غبار دیکتاتوری ایران را گرفته ....
=-=-=-=-=
یکی از دانشجویی ها بی مقدمه گفت آقا بوسیدن زن ها حرام است؟
استاد آب دهنش را غورت داد و گفت:در عصر امروز ما این چه حرفی است ؟ استاد فرهادی باید نشون بده ما صلح طلبیم بوسیدن قهرمان هم خیلی خوبه.
محمد گفت : آقا راست می گه ... مادر بزرگم وقتی داشت خواهر زاده شهیدش رو می بوسید گفت دارم یک قهرمان رو می بوسم .
استاد که دست پاچه شده بود گفت مهم اینه که نام مارو بلند آوازه کرده است هرجوری باشه ......
فریبرز گفت ولی احمدی روشن هم یک قهرمان ملی بود ......
استاد با کشیدن یک هوار ، حرفش را قطع کرد و گفت ما انرژی هسته ای نمی خوایم ... ما نفت داریم ...
سکوتی مهیب کلاس را گرفت و استاد با بغضی همراه با عصبانیت گفت: امروز چی داریم ...
داوود با صدای آرام از نیمکت اول گفت: امتحان لغت فارسی آقا استاد !
استاد گفت : برگه ها روی میز .... بنویسید.... اصغر فرهادی یک ایرانی واقعی و ملی است .....
ديروز همه دانشجوها برگه ها راسفید تحویل دادند و همه باهم اون درس رو افتادیم ولی قهرمان واقعی رو شناختیم .
روی تخته عکسی را نصب کرد و با خنده نشست روی صندلیش. آن مرد اخمو که تا به حال نمی خندید شاد بود! داستان چیست؟
یکی از دانشجوها پرسید آقا این عکس چیست روی تخته؟ استاد با لبخند و با غرور جواب داد این عکس یک ایرانی واقعی و یک مرد با صلابت و فکور ،دانشمند ،علامه ،خوش تیپ با فرهنگ و آزاد اندیش است. احمد از ته کلاس پرسید یعنی کی آقا؟
استاد لبخندش را قورت داد و گفت دانشجو: این اصغر فرهادیه .... نمی شناسید .....
دانشجوها همه با تعجب گفتند: نه
استاد که ناراحت شده بود دفتر حضور غیاب را باز کرد و می خواست شروع کند ..... که جواد از ته کلاس پرسید: آقا این اصغر خان چیکار کرده؟ استاد خرکیف شد و گفت:پسرم ایشون نام ایران را بلندآوازه کرده است.
دانشجویی ای از سمت راست کلاس پرسید یعنی مدال آورده؟ استاد گفت بالاتر عزیزم! ایشون اسکار گرفته است. دانشجو ها حال کردن گفتند: از کجا آورده؟ گفت از آمریکا ...
استاد بلند شد چند قدمی زد و گفت:
این مرد یک اسطوره است تمام هستی خود را برای ایران داده . محمد از ته کلاس گفت یعنی شهید شده است؟ استاد گفت نه پسرم این اسطوره زنده است.
یکی از دانشجویی هاگفت : خوب شهدا هم زنده هستند. استاد که کم کم داشت عصبی می شد گفت: این چرت و پرت ها قدیمی شده باید به فکر دموکراسی بود! یکی بی اجازه گفت: دموکراسی را در فیلم می شود دید؟ استاد که آمپرش روی نود درصد بود گفت : هر چیزی می تواند نشانه دموکراسی باشد ندیدی جناب استاد فرهادی گفت ما عاشقان دموکراسی و آزادی هستیم؟
پس او اسطوره زنده ماست . نوه یک شهید گفت اصغر آقا ترکش خورده یا چند گلوله برای آزادی ملت ها شکلیک کرده است؟ استاد که عینکش را برداشته بود گفت: او با قلمش می جنگد و من با صدای رسا گفتم ببخشید آقا کدام قلم؟
استاد باعصبانیت گفت قلم آزادیخواهی و اینکه بفهمانی دیکتاتوری نمی ماند و غبار دیکتاتوری ایران را گرفته ....
=-=-=-=-=
یکی از دانشجویی ها بی مقدمه گفت آقا بوسیدن زن ها حرام است؟
استاد آب دهنش را غورت داد و گفت:در عصر امروز ما این چه حرفی است ؟ استاد فرهادی باید نشون بده ما صلح طلبیم بوسیدن قهرمان هم خیلی خوبه.
محمد گفت : آقا راست می گه ... مادر بزرگم وقتی داشت خواهر زاده شهیدش رو می بوسید گفت دارم یک قهرمان رو می بوسم .
استاد که دست پاچه شده بود گفت مهم اینه که نام مارو بلند آوازه کرده است هرجوری باشه ......
فریبرز گفت ولی احمدی روشن هم یک قهرمان ملی بود ......
استاد با کشیدن یک هوار ، حرفش را قطع کرد و گفت ما انرژی هسته ای نمی خوایم ... ما نفت داریم ...
سکوتی مهیب کلاس را گرفت و استاد با بغضی همراه با عصبانیت گفت: امروز چی داریم ...
داوود با صدای آرام از نیمکت اول گفت: امتحان لغت فارسی آقا استاد !
استاد گفت : برگه ها روی میز .... بنویسید.... اصغر فرهادی یک ایرانی واقعی و ملی است .....
ديروز همه دانشجوها برگه ها راسفید تحویل دادند و همه باهم اون درس رو افتادیم ولی قهرمان واقعی رو شناختیم .