خواهش میکنم این موضوع رو حذف نکنید.خواهش میکنم!

[Mohammad gh]

نمی دونم استاد رائفی پور رو چقدر میشناسید؟
ایشون همیشه میگن دو قوم هستند که به آمدن منجی و اتفاقات خدایی و شیطانی اعتقاد کامل دارند،یکی مسلمانان بخصوص شیعیان و دیگری یهودی ها بخصوص..
می خوام بگم اونایی این کتابارو می نوسیند معلومه از کدم قماشند ، اونا بیشتر از من و تو بچه شیعی به وجود خدا اعتقاد دارن ولی از اونجایی که خدا در قران گفته دشمن آشکار انسان شیطانه،با این کارها میخوان بی خیال خدا بشیم و با این دشمن آشکار پیوند دوستی ببندیم.
:rose:

واقعا باعث تاسفه که قشر تحصیل کرده هرچند قلیل ولی به صحبتای رائفی پور!!
ببخشید حضرت استاد علم الهدی رائفی پور توجه میکنن!!!!

 

[ketabsabz]

.....................................................................

 

[ketabsabz]

اینکه بدبینیه بگیم همه.نه واقعا اینطور نیست.هم آدم فریبکار هست و هم آدم راست و درست.ما نباید یه چیزی رو به همه تعمیم بدیم.میگن مالتو سفت نگه دار همسایتو دزد نکن.

موفق باشید.

.................................................................

 

[mw.ashel]

توی این مدت کمتر از یکسالی که اینجا بودم سعی کردم حرفایی رو که لازم میدونستم بگم.به هر حال تا جایی که تونستم گفتم.
الانم یه چیزی بگم و برم چون تا مدت زیادی نیستم.
میخوام بگم هیچ وقت فکر نکنید همه چیو میدونید و لا اقل یه ذره جا توی ذهنتون بذارید تا حرفایی رو که به نظرتون اشتباهه بشنوید بعد آزادانه و با انصاف روش فکر کنید و اونی رو که درست بود انتخاب کنید.به ذهنتون فرصت فکر کردن بدید و مثل یه ورزشکار بوکسی که گوشه ای گیر افتاده و حریف پشت سر هم بهش مشت میزنه و فرصت بهش نمیده که به خودش بیاد نباشید.
به خودتون فرصت فکر کردن بدید فرصت نفس کشیدن بدید.
همین دیگه.امیدوارم بعد از مدت طولانی اگه زنده بودم و این سایت برقرار بود دوباره ببینمتون.
همتون موفق باشید.

ممنونم آقا شهاب.....همیشه حرفای شما عالی بوده و هست.....امیدوارم هر کجا هستید موفق و موید باشید و همیشه این افکار خوبتون رو در جامعه گسترش بدید.:riz304:

 

[mohana]

توی این مدت کمتر از یکسالی که اینجا بودم سعی کردم حرفایی رو که لازم میدونستم بگم.به هر حال تا جایی که تونستم گفتم.
الانم یه چیزی بگم و برم چون تا مدت زیادی نیستم.
میخوام بگم هیچ وقت فکر نکنید همه چیو میدونید و لا اقل یه ذره جا توی ذهنتون بذارید تا حرفایی رو که به نظرتون اشتباهه بشنوید بعد آزادانه و با انصاف روش فکر کنید و اونی رو که درست بود انتخاب کنید.به ذهنتون فرصت فکر کردن بدید و مثل یه ورزشکار بوکسی که گوشه ای گیر افتاده و حریف پشت سر هم بهش مشت میزنه و فرصت بهش نمیده که به خودش بیاد نباشید.
به خودتون فرصت فکر کردن بدید فرصت نفس کشیدن بدید.
همین دیگه.امیدوارم بعد از مدت طولانی اگه زنده بودم و این سایت برقرار بود دوباره ببینمتون.
همتون موفق باشید.:riz304:

سلام
آقا شهاب ازتون چیزای زیادی یاد گرفتم...
امیدوارم همیشه موفق باشید:riz304:

 

[شهاب]

سلام.من اومدم.
یه جوک آزمایشگاهی:
میگه یه نفر میره آزمایشگاه نمونه ادرارشو میبره پذیرش میگه اینو چیکار کنم؟
مسئول پذیرش هم بهش میگه برو بالا.
اونم میگه با اجازه و نمونه رو نوش جان میکنه.:25r30wi:
خیلی هم با مزه بود.
بی مزه هم خودتی.هر چی هم میگی خودتی.

 

[nurse-hopes]

اومد آمپول پنی سیلین بزنه . . .سوزن رو وارد کرد اما نتونست تزریق کنه . . .سوزن رو در آورد و سعی کرد کمی به سرنگ فشار آورد . . . کمی از محلول پاشید . . . دوباره سوزنو وارد بدن کرد اما بازم نتونست تزریق کنه . . .بعد بدون اینکه تزریق کنه سرنگ رو انداخت دور و به بیمار بی خبر گفت پا شو تموم شد . . .

این مشکل واسه منم پیش اومده:sarma:
تقصیر پنی سیلین کوفتیه
ولی من نگفتم پاشو تموم شد
یکی دیگه اومد واسش تزریق کرد

 

[غلامعلی نوری نیرو]

این مشکل واسه منم پیش اومده:sarma:
تقصیر پنی سیلین کوفتیه
ولی من نگفتم پاشو تموم شد
یکی دیگه اومد واسش تزریق کرد

درود

گرامی درسنامه ی تزریقهای ماهیچه ای اینجانب را که در همین انجمن در زمینه ی pdfگذاشته ام بخونید تا گرفتاری تان بر کنار شود

تنها بگویم که در تزریق پنی سیلین باید برابر دستور روی گرد آوند ( ویال) کار کرد برای تزریق پنی سیلین باید از دوسوزن بهره جست

یکی برای آبینه کردن( حل کردن) گرد و دیگری برای تزریق

در هنگام تزریق نیز از سوزن خاکستری یا سبز استفاده گردد نه سر سوزن آبی که باریک تر است و دُرد( رسوب) ایجاد می شود

 

[شهاب]

خدا را دوست دارم اما خدادوستان(؟!) را نه! مخلوقات را دوست دارم اما اشرف مخلوقات انسان(؟!) را نه! انسان ها را دوست دارم اما هموطنانم(؟!) را نه! بچه ها را دوست دارم اما بچه ها را آری!

 

[..RANA..]

خدا را دوست دارم اما خدادوستان(؟!) را نه! مخلوقات را دوست دارم اما اشرف مخلوقات انسان(؟!) را نه! انسان ها را دوست دارم اما هموطنانم(؟!) را نه! بچه ها را دوست دارم اما بچه ها را آری!

چرااااااااااااااااااااااااااا ؟ :14:

 

[شهاب]

به طبیعت نگریسته ای؟
نخست تصویر ذهنی که از من داری نابود کن و نه به من بلکه به سخنم گوش کن.حقیقت را به خطای داعیانش محاکمه مکن.حقیقت را به حقیقت بشناس.و . . .
و سخن کز دل برون آید/نشیند لا جرم بر دل

به طبیعت نگریسته ای؟

دیدی مورچگانی را که برای گذر از آب به هم متصل شده و قایقی می سازند؟قایقی که اجزای سازنده اش خود

مورچگانند و مسافران قایق هم خود مورها؟

نگریسته ای به شهاب ها؟شهاب می سوزد و می رود.روان به سوی هدف!دیده ای چه زیبا شهاب بارانی در آسمان بر پا می کنند؟

دیده ای کریستال های برف را که چه زیبا شکل گرفته اند؟

مجموعه ای از اتم ها مولکول ها را و مجموعه ای از مولکول ها سلول را می سازند.سلول یک واحد است یا تعدادی مولکول در کنار هم؟آیا وقتی سلول را نام می بریم میگوییم مثلا بیست پروتئین+بیست پلی ساکارید+بیست مولکول چربی و . . . یا می گوییم یک سلول؟

آیا انسان را انسان صدا می زنیم یا میگوییم مثلا ای چند میلیارد سلول مختلف؟!

مجموعه ای از اجزا ! و مجمو عه ای از مجموعه ها ! چه زیبا !

مخلوقات ! و تمامی مخلوقات یک خالق واحد حقیقی بیشتر ندارند.و این در این دریای پهناور حقیقت موج می زند.

یکدست و یکرنگ ! خالق یکتا !

 

[شهاب]

قسمت آخر . . .
-شما چیزی می خواستید بگید؟

-بله.اگه مثلا یک گیاهی از چیزی که دیدنی یا محسوس نیست استفاده کنه که تنها با استفاده از اون به بهترین

حالت ممکن خود برسه.آیا این به این معنا نیست که چنین سیستمی در ساختار وجودیش قرار داده شده؟

-فکر می کنم بله.

-خوب در این صورت کدوم یکی از این چیزایی که میگم به نظرت عاقلانس؟اینکه از اون استفاده کنه و به بهترین

حالت ممکنش برسه یا اینکه از اون چیز استفاده نکنه و بگه از کجا معلوم اون چیز وجود داره؟

-خوب فکر می کنم عاقلانه اینه که استفاده کنه.

-همین.موفق باشی.

پایان.

 

[شهاب]

حقیقت و واقعیت در فرهنگ لغت ذهن من . . .
حقیقت در فرهنگ لغت ذهن من چیزی است که درست است و واقعیت چیزی است که وجود دارد.یعنی چه؟یعنی اینکه ممکن است زمانی چیزی که در دنیا وجود دارد حقیقت باشد که در این صورت عالیست و ممکن است زمانی چیزی که وجود دارد باطل و نادرست باشد که این بد است و بدتر اینکه این باطل را به عنوان حقیقت معرفی کنند و باز هم بدتر اینکه معمولا عده ی زیادی این را قبول میکنند یعنی این باطلی را که وجود دارد به عنوان حقیقت میدانند و باز هم بدتر اینکه معمولا عده ی زیادی از این افراد حاضر نیستند حقیقت را قبول کنند و وقتی حقیقت را به آنها بگویی نمیپذیرند و اصرار دارند که آنچه آنها میگویند حقیقت است هر چند در استدلال شکست میخورند.ولی خوب این واقعیت است و بیشتر افراد اینطور بوده اند و هستند و احتمالا خواهند بود.

 

[شهاب]

وطن . . .
وطن من جایی است که مرزهای حقیقی دارد و نه مجازی و نه حتی قراردادی و نه حتی حتی واقعی.
هموطنان من کسانی هستند در وطن حقیقی ام می زیند یعنی هموطنان حقیقی ام.

وطن من تمامی مرزهای قراردادی را در می نوردد و به سیاه و یا سفید بودن.زرد و یا سرخ بودن توجهی ندارد.

وطن من به فارس و یا ترک بودن.کرد و یا لر بودن.بلوچ و یا عرب بودن.گیلکی و یا مازنی بودن.ترکمن و یا آذری بودن

توجهی ندارد.

وطن من به آفریقایی و یا استرالیایی بودن.آمریکایی و یا آسیایی بودن.اروپایی و یا اسکیمو بودن توجهی ندارد.

وطن من به انسانیت توجه دارد.

وطن من از جنس خاک نیست.وطن من به خاک پرستان اعتنایی ندارد.

هر زمان پرچم وطن من به اهتزاز در می آید و با نسیم دلنشین حقیقت در آسمان جلوه گری میکند تیرهای خصم و

خشم به سویش روان میشود اما پرچم وطن من از جنس پارچه نیست.

هموطنان من هر تهدید و تحدیدی را در هم میشکنند.

هموطنان من اعتقادی به اصالت خاک که به ذات خاک قائم باشد ندارند و اگر محبتی به خاکی باشد منشا آن

حقیقت است.

من وطن و هموطن خود را نه تنها دوست میدارم که به آنها عشق میورزم.