الگوی من علی ع است الگوی تو کیست ؟؟؟؟

مجید دیجی

مدیر بخش
سلام دوستان این مبحث به علت گستردگی احتیاج به کمک همه داره:rose: ... مثلا در بحث حجاب بیاین و آیات و روایاتی که هست رو با سند و مدرک بنویسید ... یا مثلا در مورد پوشش آقایون ... در مورد الگو برداری از معصومین و... :rose:
 

مجید دیجی

مدیر بخش
chador.jpg


اول از همه در مورد پوشش حضرت فاطمه می نویسم ... این مطلب بسیار محکم است و براش 16 تا منبع می نویسم

* لَمّا أَجْمَعَ[1] اَبُوبَکْرٍ وَ عُمَرٍ عَلی مَنْعِ فاطِمَةَ فَدَکاً وَ بَلَغَها ذلِکَ.
زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند که مانع رسیدن فدک به حضرت زهرا(س) شوند. این خبر که به حضرت زهرا(س) رسید. ایشان همه را خبر کرد و پس از پوشیدن لباس ها برای سخنرانی به سمت مسجد رفت. نوع و چگونگی پوشش حضرت زهرا را همه روایت کرده اند:

پوشش اول : بزرگتر از روسری‏های فعلی زن ها به صورتی که سر و سینه و گردن را می‏پوشانده است
* لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِهٰا
لاث به معنی پیچیده است. خمار چیزی بوده است بزرگتر از روسری‏های فعلی زن ها به صورتی که سر و سینه و گردن را می‏پوشانده است و همان است که در آیۀ شریفه آمده است:
* وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ[2]
روسری‏هایشان را طوری روی سر بیندازند که سینه را بپوشاند.
خُمر جمع خمار است. به هر حال وقتی این خبر به حضرت زهرا(س) رسید برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم می‏شود که حضرت طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینه ایشان پوشیده شده بود.

پوشش دوم: نوعی پوشش سراسری شبیه چادر امروز یا پیراهن بلند عربی
* وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِهٰا
جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباس ها می‏پوشیده‏اند. شاید چیزی شبیه چادر امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
* وَ أَقْبَلَتْ فی لُمَّةٍ (یا لمةٍ)[3] مِنْ حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَوْمِهٰا
یعنی حضرت زهرا(س) همراه با گروهی که به اصطلاح همسن و سال، یا هماهنگ، یا از یاران و اعوان و خویشاوندان ایشان بودند حرکت کردند. تا اینجا یکی از مسائل قابل توجه مسئلۀ پوشش حضرت است که ایشان برای وارد شدن در مسجد که مردان در آنجا حضور داشتند چگونه خودشان را از نظر پوشش آماده کردند. نکتۀ دیگر توجه به جماعتی است که آن حضرت را در حرکت به سمت مسجد همراهی کردند و احتمال زیاد دارد که منظور همراهان از این کار یاری حضرت زهرا(س) باشد. همان‏طور که امروز اگر کسی برای حضور در مجلس احتجاج حرکت می‏کند گروهی از همفکرانش نیز او را همراهی می‏کنند. پس در این اقدام حضرت دو احتمال وجود دارد اوّل آنکه شخصیت ظاهری ایشان محفوظ بماند، دوّم اینکه پیکرۀ ظاهری حضرت هم در بین مردها نمایان نشود و در میان گروه زنان پوشیده بماند."

* حَتّی دَخَلَتْ عَلی أَبی بَکْرٍ وَ هُوَ فی حَشْدٍ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الأنْصٰارِ وَ غَیْرِهِمْ
تا این که حضرت وارد شد بر ابی‏بکر در مسجد در حالی که گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود. حَشد همان گروه و جماعت است.
* فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ
سپس میان حضرت و مردم پرده‏ای نصب شد.
وقتی حضرت زهرا(س) وارد مسجد می‏شود در آنجا پرده‏ای نصب می‏شود. مُلاَءةٌ به معنای إزار یا پرده است. یعنی بین ایشان و آن مردها که از مهاجرین و انصار و گرداگرد ابی‏بکر بوده‏اند پرده‏ای آویخته می‏شود حتی در برخی نسخه‏ها آمده است مُلاَءةٌ قِبطّیةٌ یعنی حتی جنس پرده را که مصری بوده است مشخص کرده‏اند. به هر حال نکتۀ مهم در این بخش آن است که همین که حضرت وارد می‏شود دستور می‏دهند که پرده‏ای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از کلمۀ فَجَلَست که در خطبه آمده استفاده می‏شود که قبل از این که حضرت بنشینند پرده را سریع می‏آویزند. یعنی همین که خبردار می‏شوند دختر پیغمبر(ص) در راه مسجد است یا به محض ورود ایشان محیط را آماده می‏کنند و این پرده را نصب می‏کنند و این خود باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که به صورت سنّت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت می‏شود. .

منبع : شکل پوشش فاطمه(س) در بیرون از خانه چگونه بود؟/ نکته های حاج آقا مجتبی تهرانی از سخنرانی حضرت زهرا در مسجد

منابع خطبه فدکیه :
1 بلاغات النسأ، تأليف أحمد بن طيفور
2 مختصر بصائر الدرجات، تأليف حسن بن سليمان حلّي
3 السقيفة و فدك، تأليف أحمد بن عبدالعزيز جوهري
4 مقاتل الطالبيين، تأليف أبوالفرج اصفهاني
5 شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، تأليف نعمان بن محمد
6 من لا يحضره الفقيه، تأليف شيخ صدوق (ره)
7 علل الشرائع، تأليف مرحوم صدوق(ره)
8 المناقب، تأليف احمد بن موسي بن مَردُويَه اصفهاني، متوفاي 410 ه
9 نثر الدرر، تأليف منصور بن حسين رازي
10 الشافي في الإمامة، تأليف مرحوم سيد مرتضي
11 دلائل الامامة، تأليف محمد بن جرير طبري
12 مقتل الحسين(ع)، تأليف موفق بن احمد مكي
13 الاحتجاج، تأليف أبو منصور طبرسي
14 منال الطالب في شرح طَوال الغرائب، تأليف مبارك بن محمد الجزري
15 تذكرة الخواص من الأمّة في ذكر مناقب الأئمة، تأليف سبط ابن الجوزي
16 شرح نهج البلاغه، تأليف ابن ابي الحديد معتزلي

امیدوارم که قانع شده باشین....:riz304:
 
آخرین ویرایش:

مجید دیجی

مدیر بخش
مي گويند بايد از حضرت علي (ع) الگو بگيريم!‌ اما چگونه؟!... من يك جوان هستم! يك جوان با خصوصيات خاص دوران جواني! يك جوان با شور و نشاط خاص اين دوران كه به خنده و تفريح، به شور و احساسات نياز دارد و به الگويي كه مرا به شور آورد!

- با تمام اين حرفها، باز هم بهترين الگو براي تو و براي همه،‌مولاي متقيان است: و بخصوص جواني شان!

- جواني حضرت علي (ع) ؟!
فكر مي كني تمام زندگي حضرت علي (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

- يعني اينطور نبوده است؟!

- نه كه نبوده است! حضرت علي (ع)، مردي خوش رو و خندان بوده اند. هميشه تبسم خوش آيندي بر لب داشته اند كه دل مؤمنان را شاد مي كرده است. ايشان تفريح هم مي كرده اند. منتها تفريح در ديدگاه علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود.

- پس تفريح علي (ع) چگونه بود ؟

علي (ع) كار را تفريح مي دانست.

تفريح او را، مسافرت، كمك به ديگران، تحصيل و تدريس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگريستن به طبيعت و ورزش تشكيل مي داد. پرداختن به ورزشهاي شمشيربازي، پرتاب نيزه، اسب سواري، كشتي، وزنه برداري و شركت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشته است.

- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دليل همين ديدگاه اميرالمؤمنين نسبت به تفريح و زندگي بوده است كه اگر سرتاسر زندگي شان را مرور كنيم،‌ لحظه اي توقف و سكون در آن نمي يابيم. گويي حتي يك لحظه هم با لحظه قبلي شان مشابه نبوده است. و درست به دليل همين ديدگاه بود كه شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان، شكل ديگري داشت.

- مگر شوخي و خنده علي (ع) چگونه بود؟

اميرالمؤمنين اهل شوخي و مزاح بود، اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه! بلكه مزاح هاي معنادار و آموزنده!

هرگاه كه يكي از ياران و دوستانش را غمگين و گرفته مي ديد، با شوخي او را خوشحال مي كرد تا اندكي از اندوهش كم شود. از همه مهمتر اينكه، شادي علي (ع) هنگامي بود كه يك كافر، مسلمان مي شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد، غذايي به فقير مي رساند، دل غمديده اي را شاد مي كرد،‌مشكلي را از كسي مرتفع مي كرد و كودك يتيمي را ذوق زده مي نمود. نكته ديگر هم اين بود كه مولاي متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد،‌ دل مؤمني را نشكند يا با زن و دختر نامحرمي، شوخي ننمايد.

علي و ارتباط با زنان و دختران

- به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آ‌ن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.


اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،‌مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.

از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.



پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد

نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!

ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.

به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.
 
آخرین ویرایش:

مجید دیجی

مدیر بخش
بیخیال برادرمن شعار تاکی؟؟؟

چرا فک می کنید شعاره ؟ بس که گفتن و ما عمل نکردیم ؟
همین خود شما از همین امروز شرو کن در تمام لحظات از حضرت علی ع الگو بگیری و لبخند بزنی ... ببین فقط همین لبخند چقدر زندگیت را عوض می کند ... از همین لحظه شرو کن ... احتمالا تا شب نشده تغییرات را در زندگی احساس می کنی....:rose:
 

N@RVIN

Well-known member
چرا فک می کنید شعاره ؟ بس که گفتن و ما عمل نکردیم ؟
همین خود شما از همین امروز شرو کن در تمام لحظات از حضرت علی ع الگو بگیری و لبخند بزنی ... ببین فقط همین لبخند چقدر زندگیت را عوض می کند ... از همین لحظه شرو کن ... احتمالا تا شب نشده تغییرات را در زندگی احساس می کنی....:rose:


ممنون برای مطالب خوبی که گذاشتین

اما به نظر من کمی محتواش با عنوان تاپیک متفاوته

حضرت فاطمه رفتارش خیلی گسترده تر از چیزی بود که اینجا اومده برای الگو بودن لطفا نکات دیگرشونم بیارید تا از دید دیگران شبیه به شعار نیاد

در مورد لبخند هم بگم ...خیلیا دوس دارن که خانومارو ههمیشه با ظاهر عبوس ببینن و لبخند متاسفانه معنی واقعیشو برای خیلیا از دست داده

بازم تشکر
:riz304:
 

مجید دیجی

مدیر بخش
امام حسین ع و تربیت فرزند

امام حسین ع ، پدر علی اکبر که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوه‏های‏شیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ می‏کردو رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام می‏داد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه‏ای از شرایط روحی روانی کودک‏ دلبند خویش دور نماند.

همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوه‏ های زندگی و احترام بیشتر به او می ‏آموخت تا خصیت ‏خود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام به‏کار می‏برد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و درفردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاع‏کرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوی مدرسه علی که هفت‏ساله شد، به تمرینهای فکری و آموزش‏های دینی‏پرداخت و با مراقبت‏های صحیح سنجیده پدر، بنیان‏های اعتقادی درروان او و شیوه‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت.

روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش‏گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.»

 

مجید دیجی

مدیر بخش


ممنون برای مطالب خوبی که گذاشتین

اما به نظر من کمی محتواش با عنوان تاپیک متفاوته

حضرت فاطمه رفتارش خیلی گسترده تر از چیزی بود که اینجا اومده برای الگو بودن لطفا نکات دیگرشونم بیارید تا از دید دیگران شبیه به شعار نیاد

در مورد لبخند هم بگم ...خیلیا دوس دارن که خانومارو ههمیشه با ظاهر عبوس ببینن و لبخند متاسفانه معنی واقعیشو برای خیلیا از دست داده

بازم تشکر
:riz304:

خواهش می کنم ... چشم... در حد توان و وقت چشم... اما یه دست صدا نداره...
البته اون پست مد نظر شما قبل از اینکه من شرو کنم نوشته شده بود ...
 

abtin13

New member
الگو بیشتر واسه خیاطی و این جور چیزا بدرد می خوره نه واسه یه یه موجود ذی شعور که می تونه از یه چیزی به اسم عقل استفاده کنه.عقل رو همه انسان ها دارن پس خودشون می تونن بد و خوب رو تشخیص بدن.حالا یه نفر این کارو نمی کنه اون دیگه مشکل خودشه.قرآن رو هم اگه بذاری جلوی این بگی "اینایی که اینجا نوشته شده الگوی خودت قرار بده و طبق اون عمل کن" اون باز هم این کارو نمی کنه.چون خودش دلش نمی خواد.پس ما تا دلمون نخواد به چیزی عمل نمی کنیم.اونایی هم که تو حال و هوای الگو و این جور چیزان کار خودشون رو راحت کردن.وقتی تقلید هست چه نیازی به استفاده از عقله. فلان کس رو الگو قرار میدن و هر کاری اون کرده اینا هم مثل طوطی تقلید میکنن.ازشونم بپرسی "خوب این کارو که میکنی هدفت چیه؟" میگن"من فلان کس رو الگو قرار دادم، اون این کارو میکرده پس منم این کارو میکنم". اینجاست که میگن"خلق را تقلیدشان بر باد داد/ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
گرچه عقلت سوی بالا می پرد
مرغ تقلیدت به پستی می چرد
علم تقلیدی وبال جان ماست
عاریه است و ما نشسته کان ماست
 

مجید دیجی

مدیر بخش
آغاز نوجوانی علی اکبر ع
دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینه ‏های رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهم‏می‏گردید.
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏ جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته ‏هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن ‏تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏ بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، همواره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏آراست. به هنگام ‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
1)توجه به صفات پیامبر و تقلید از ایشان
2)گوشاده رو و شادمان بودن
ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود.
3) اهل تفکر بودن
علاقه فراوانی به‏خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت.
4) خلوت با خدای خویش و راز ونیاز
در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏نمودو به روی کسی خیره نمی‏شد.
5) دقت در رفتار به خصوص بر خورد با دیگران
بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏ احترام چشمگیری نداشتند.
6)بی توجهی به ظواهر زندگی
نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏ می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالتهای فکری واستواریهای روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمی هراس نداشت.
7)شجاعت
هرگز عیب‏جویی نمی‏کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیرآنان خود داری می‏ورزید.
8)دوری از عیب جویی ( که از گناهان زبان است )
9) احترام به بندگان خدا
در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏او بود.
10) جلوگیری از گناه زبان با دشنام دادن ، دروغ گویی
11)افزودن به صفات اخلاقی همچون راست گویی و صداقت
بخشنده بودو آنچه به دست می‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق می‏کرد.
12)بخشندگی و انفاق به دیگران
هرگاه کسی هدیه‏ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد.
13)عیادت از بیماران
در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏شدو هیچ یار از دست رفته‏ای را تنها نمی‏گذاشت .
14) شرکت در تشییع جنازه
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب‏های مادی او را متزلزل نمی‏ساخت.
زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد.
15) دوستی و رفاقت
16)زندگی ساده و دوری از تجملات
....> بر عکس خیلی از ماها که همیشه خسه ماشین و خونه اطرافیانمون رو می خوریم

آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته ‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس ‏توقع و انتظاری نداشت.
17)احترام به اخلاق نیکو جهت گسترش این ویژگی
18) صبر

19)نداشتن توقع بی مورد از افراد
20)احترام به خویشاوندان
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏شتافت و دربرابر ظالمان می‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بی‏خبری باز می‏داشت.
21)علاقه به کسب علم....> مثل خیلی از ماها که در این تالار دور هم جمع شده ایم
22)آگاهی دادن به اطرافیان
به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران ‏کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏اهتمام می‏ورزید.
23) علاقه به نظافت
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار می‏کرد.
24)فروتنی
25)شفقت

آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏اند:
قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان می‏درخشید. به‏زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه وگشاده با مژه‏هایی پرموداشت، گونه‏ هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.
سرشانه ‏هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهای بند دستش کشیده و کفی گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت‏با تمام‏بدن بر می‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.
بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهای زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود


منبع : http://www.aviny.com/Occasion/ahlebeit/bastegan/aliakbar/91/olgoo.aspx
1- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص 7.
2- معالی السبطین، ج 1، ص 206.
3- برای آشنایی بیشتر با چگونگی این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختی، ص 189.
6- تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فی انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسی)، ص 78، وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
صواب این قسمت تقدیم به حضرت علی اصغر ع
 
آخرین ویرایش:

baran-

New member
الگو بیشتر واسه خیاطی و این جور چیزا بدرد می خوره نه واسه یه یه موجود ذی شعور که می تونه از یه چیزی به اسم عقل استفاده کنه.عقل رو همه انسان ها دارن پس خودشون می تونن بد و خوب رو تشخیص بدن.حالا یه نفر این کارو نمی کنه اون دیگه مشکل خودشه.قرآن رو هم اگه بذاری جلوی این بگی "اینایی که اینجا نوشته شده الگوی خودت قرار بده و طبق اون عمل کن" اون باز هم این کارو نمی کنه.چون خودش دلش نمی خواد.پس ما تا دلمون نخواد به چیزی عمل نمی کنیم.اونایی هم که تو حال و هوای الگو و این جور چیزان کار خودشون رو راحت کردن.وقتی تقلید هست چه نیازی به استفاده از عقله. فلان کس رو الگو قرار میدن و هر کاری اون کرده اینا هم مثل طوطی تقلید میکنن.ازشونم بپرسی "خوب این کارو که میکنی هدفت چیه؟" میگن"من فلان کس رو الگو قرار دادم، اون این کارو میکرده پس منم این کارو میکنم". اینجاست که میگن"خلق را تقلیدشان بر باد داد/ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
گرچه عقلت سوی بالا می پرد
مرغ تقلیدت به پستی می چرد
علم تقلیدی وبال جان ماست
عاریه است و ما نشسته کان ماست


تعریف شما از الگو خیلی محدود و سطحیه...
اینکه خدا برای بشریت 124000 پیامبر فرستاده تا هدایت بشن ؛یعنی چی؟... اگه قرار باشه هر کس خودش هر چیزی رو تجربه کنه تا به این نتیجه برسه که اشتباهه یا درسته
طبیعتا عمر انسان به امتحان کردن هر درست و غلطی افاقه نمیکنه و چه بسا در گمراهی بمیرد....در مورد استفاده از عقل هم الگو برداری ؛عقل مداری رو نقض نمی کنه شما با قوه عقل خودتون تشخیص می دی که چه کسی رو الگو قرار بدید الگو میتونه شرور ترین افراد باشن یا پاک ترین... اگه در سیره پیامبران و ائمه می بینیم که خوش اخلاق بودن ؛مدافع حق بودن و با فقرا همدردی و کمک می کردن...آیا بده که ماهم مثل اونها باشیم؟شبیه به آنها باشیم؟
این کجا قوه عقل رو نقض می کنه؟؟؟؟؟؟؟

 

pishi

New member
من الگوم حضرت آسیه هست
خیلی سخته شوهرت فرعون باشه و جز قدرتمندان زمان و خداناباور اما آدم اعتقادشو حفظ کنه
 

شفق بانو

New member
سلام دوستان و کاربران عزیز

امیدوارم تا این لحظه اطلاعیه جدید انجمن رو مطالعه کرده باشید.

اگرهنوز مطالعه نکردین لینک در اینجا ضمیمه میشه ممنون میشم اگه مطالعه بفرمایید

http://olumpezeshki.ir/thread14987.html#post569883


عزیزان اینجا قرار نیست با صحبت هامون عقاید دیگران رو همرنگ عقاید خودمون کنیم.

در صورتی که صحبت و بحث منطقی دارین در چارچوب ادب و احترام بیان کنید، به دیده منت پذیرا هستیم

در غیر این صورت لزومی نداره عقاید و مذهب و تفکرات دیگران رو زیر سوال ببریم یا خدای نکرده بی احترامی بشه

به قولی: هر کس به دین خود

ولی : قانون شکن نباشیم عزیزان

پ ن : آزادی بیان در چارچوب 29 قانون تعریف شده ی انجمن کاملا پابرجاست.

پاینده باشید:riz304:
 

eeeeeeehsan

New member
تاپیک خوبیه،
از استارتر تاپیک تقاضا دارم بعد از اینکه تاپیک به هدفش رسید یه جمع بندی کلی و نتیجه گیری بی طرفانه از تمام پست ها بگیرن و بذارن :rose:

الگوی من قرآنه.
 

a_67

New member
خیاطی خودش مثال جالبی هستش در مورد موضوع این تاپیک که الگوبرداری باشه؛
منتها خیاط رو پارچه کار میکنه و انسان رو خودش کار میکنه.
یه فردی رو در نظر بگیرید که مثلاً توی یه تولیدی لباس کار میکنه و صرفاً داره از روی الگویی یه پارچه رو برش میزنه و بعدش مثلاً اونو میدوزه حالا گاهاً ممکنه بر حسب نیاز یه الگوی دیگه بهش بدن بگن از رو این مثلاً بِبُر و بدوز.
شکی نیست که این فرد در این کار بعد یه مدتی کار و تمرین و پارچه خراب کردن، خبره میشه ولی لزوماً نمیشه گفت این آدم خیاطی میدونه البته خیاطی با این تعریف:کسی خیاطه که میدونه برای هر فرد بسته به مرد و زن یا بچه و... بودن و بسته به کاربرد لباسش، بسته به شرایط محیطی که درش هست ، بسته به سایز طرف، بتونه با پارچه ی مناسب، لباس مناسب با دوخت مناسب ایجاد و خلق کنه.یه خیاط میتونه از کار یه خیاط دیگه کپی برداری هم کنه در صورت لزوم(لزوم هم اینه که کار طرف رو خوب، تشخیص بده).
(حالا من اومدم طراح و دوزنده و ... رو همه رو در قالب خیاط مطرح کردم ملت این رو ایراد نگیرید ...که در مقام مقایسه چون خود انسان در مورد خودش و کاراش همه کاره محسوب میشه یعنی خودش باید کارای خودشو انجام بده برای همین در مورد خیاط، بنده خیاط رو همه کاره فرض کردم:) )
میبینید که در این تعریف، سرکار/جناب خیاط مدام در حال انتخاب کردنه و بدون مقایسه و تجربه و گاهی خراب کاری، روزش شب نمیشه ههههههههههههه
قضیه رشد و کمال انسان و الگوبرداری هم در همین حد قابل قبول هست، با تقلید محض فوقش طرف بتونه دوخت و دوز و برش و تطبیق با یه الگوی موجود رو یاد بگیره ولی در شرایط خاصی که براش الگو نمیدونه نمیتونه تفکر کنه و کارش رو راه بندازه مگر اینکه دست از تقلید محض برداره و حقیقتاً خیاط بشه.(البته اگر تقلید محض رو با این تعریف تو ذهن داشته باشیم: بدون تفکر یه سری کارا رو انجام بدیم.)
پس الگوبرداری و تقلید در صورتی کمک کننده هستش که با شناخت و تفکر و تجربه همراه باشه در غیر اینصورت، غیر یک مقلد و انجام دهنده شخصیت دیگه ای نخواهد داشت در حالی که ما میخواهیم به مرتبه ی "من عرف نفسه فقد عرف ربه" برسیم.
صرف انجام دادنِ بدون شناخت نمیشه به این مرتبه رسید نمیگم نمیشه پیشرفت داشت ولی خب به این حد نمیرسه.

پ.ن:
البته که برای هر کاری یه سری اصولی هست؛ در مورد اون دنیای انسان و... این اصول در قالب دین توسط پیامبران و اولیا و انبیا برای راهنمایی بشر اومده.
شناخت و درک این اصول همراه با شناخت و درک رفتار این فرستاده هاست که راهگشاست+ عمل کردن بهشون؛
(تو مثال ذکر شده میشه معلمان آموزشگاه خیاطی)
 
آخرین ویرایش:

abtin13

New member
شفق بانو فرمودن تحمیل عقاید نکنیم و فقط نظر بدیم ، ما هم اطاعت امر می کنیم.منم اون بالا نظرمو گفتم و دیگه نیازی نمی بینم که بخوام بیشتر از این توضیح بدم ، چون قبلا هم مشخص شده که هر چی بیشتر توضیح بدم قضیه بغرنج تر میشه.اینجا هم قصد فقط اعلام نظراته.من هم که نظرمو اعلام کردم پس دیگه بیشتر از این اطناب میشه.برای همین کنار گود میشینم و از نظرات دوستان فیض می برم.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: N@RVIN

مجید دیجی

مدیر بخش
اخلاق و فضائل امام حسن (ع)

مهربانی و مهرورزی

امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت. حتی پاسخ او در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود. هم چنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی داشت که به او علاقه نشان می داد. روزی دید گوسفند در گوشه ای افتاده و ناله می کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟». غلام گفت: «من شکسته ام». حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای این که تو را ناراحت کنم». امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم و غلام را آزاد کرد».

ایثار و گذشت

نوشته اند در همسایگی امام، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی شکافی پیدا کرده بود و رطوبت نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا این که روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه امام آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس گردد. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد امام آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از این که در این مدت، امام سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امام برای این که او بیش تر شرمنده نشود فرمود: «از جدم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید». یهودی با دیدن گذشت و چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش رفت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام در آورد.4


میهمان نوازی

در سفری که امام حسن(علیه السلام) به همراه امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آن ها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم». امام نیز آن گوسفند را ذبح نمود و زن، از آن، غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا، از آن زن تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم.» سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی که نمی شناختی کشتی؟» مدت ها از این جریان گذشت تا این که بادیه نشینان به جهت فقر و خشک سالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز به همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی(علیه السلام) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود: «ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی». گفت: «نه»، فرمود: «من همان کسی هستم که مدت ها پیش به همراه دو نفر در خیمه توشدیم. نامم حسن بن علی(علیه السلام) است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!» امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین(علیه السلام) فرستاد. او نیز همان مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید

بردباری و شکیبایی در برخوردها

از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی(علیه السلام)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان سختی این سال های ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. در این سال ها، ایشان از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و زخم خدنگ بی وفایی می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به علی(علیه السلام)، شیوه سخن رانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: «السّلامُ عَلَیک یا مُذِلَّ المُومنین؛ سلام بر تو ای خوارکننده مؤمنان»
بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران


می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی(علیه السلام) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آن قدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ تکدی گری را ریشه کن سازد و در صورت امکان شخص را از جرگه نیازمندان بیرون گرداند. روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: «خدایا! ده هزار درهم به من ارزانی دار». حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد.

فروتنی

مام مانند جدش رسول الله(صلی الله علیه وآله) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام حسن(علیه السلام) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «اِنّه لایُحبُ المُستَکبرین؛ خداوند خودبزرگ بینان را دوست نمی دارد.» (نحل/ 23) سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن گردید. وقتی همگی سیر شدند، امام آن ها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی نمود و به آنان پوشاک هدیه کرد
شجاعت

شجاعت، میراث ماندگار علی(علیه السلام) بود و امام مجتبی(علیه السلام) میراث دار آن بزرگوار. در کتاب های تاریخی آمده است که علی(علیه السلام) در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیرزنی و مهارت های نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدان های نبرد، مکتب درس شجاعت علی(علیه السلام) به فرزندانش بود.

:riz304::riz304::riz304:
 

love virology

New member
جناب از کلیه تاپیک ها که زدین فقط حجاب چادر پوشش دادین حجاب باید در همه چی باشه چشم و گوش و فکر وقتی فکر خراب باشه توی کارتن یخچالم قرار بگیرید کار خودتونو مبکنید حجاب ظاهری هم بدرد نمیخوره
در مورد بهتر زندگی کردن نیاز به الگو نیست تنها راهش اینه که در حریم خصوصی دیگران وارد نشید و با عقل و درایت زندگی کنیم و به هنجار های هم دیگه احترام بگزاریم و هرکس ذهن و فکرش درگیر کار خودش باشه تا اینکه سرک بکشه و فضولی کنه در کار دیگران / این نظر من بود / شاد باشید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: N@RVIN

N@RVIN

Well-known member
جناب از کلیه تاپیک ها که زدین فقط حجاب چادر پوشش دادین حجاب باید در همه چی باشه چشم و گوش و فکر وقتی فکر خراب باشه توی کارتن یخچالم قرار بگیرید کار خودتونو مبکنید حجاب ظاهری هم بدرد نمیخوره
در مورد بهتر زندگی کردن نیاز به الگو نیست تنها راهش اینه که در حریم خصوصی دیگران وارد نشید و با عقل و درایت زندگی کنیم و به هنجار های هم دیگه احترام بگزاریم و هرکس ذهن و فکرش درگیر کار خودش باشه تا اینکه سرک بکشه و فضولی کنه در کار دیگران / این نظر من بود / شاد باشید


:riz304::riz304:
 

N@RVIN

Well-known member
الگو نه ایده آل من علی (ع ) هست

ایده آل من حقیقته

ایده آل من اون کسیه که با آموزه هایی بزرگ شد که توش هیچ اثری از حجاب و اسلام نبود اما امروز به کمک معرفت و عقلانیت ظاهرش که هیچ تمام وجودش محجبه ست .


ایده آل من انسانیه که فارغ از عقاید خودش به عقاید و حریم دشمنش احترام میذاره .

همه ی اینها رو تو شخصی به اسم علی (ع ) می بینم کسی که انقدر بزرگوار بود که حتی دشمناش نتونستن مورد نامناسبی در موردش بگن که واقعا چیز بدی باشه. که خیلیاشون دشمن عظمت علی (ع) بودند.

پیرو بودن مفهوم گسترده ای داره هر وقت تونستیم حداقل چند تا عملمون رو مثل علی (ع ) انجام بدیم اونوقت میتونیم بگیم پیرو هستیم شاید خیلی از ماها فقط محب باشیم یا پیرو.
 
بالا