navik
پسندها
9

نوشته‌های نمایه آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره

  • هر چه بادا باد امشب من به مي لب ميزنم، دم ز نام نامي زيباي حيدر ميزنم ، مي كه من گويم ز الطاف علي ست، مستي اين مي فقط يك يا علي ست. عيدتون مبارك
    ممنونم از لطف بي اندازه تون و خدانگهدار
    به اميد روزهاي خوب و شاد
    A
    من صبورم اما....
    بخدا دست خودم نیست اگر میرنجم
    یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم میبندم...
    من صبورم اما...
    بی دلیل از قفس کهنه شب می ترسم،
    بی دلیل از همه تیرگی تنگ غروب
    و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم.....
    عيد کمال دين .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان وپيروان ولايت خجسته باد .
    خدای من “بهشتی ” دارد، نزدیک ، زیبا ، بزرگ

    و به گمانم “دوزخی ” دارد ، کوچک، بعید

    و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را

    گاهی به بهانه یک دعا . . .:rose:
    پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ):
    آن كه در مسئله ((قضا و قدر)) بنگرد، حكايت كسى را دارد كه به خورشيد، خيره مى شود. هر اندازه بيشتر بدان چشم بدوزد، بينايى وى ، بيشتر از ميان مى رود.
    ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.
    يكى از بزرگان طريقت ، شبى مى گذشت . روشنايى (اى ) از روزنى بيرون مى آمد و آواز زنى شنيد كه با شوهر مى گفت :
    اگر نان و آبم ندهى شايد، اگر بزنى و برنجانى شايد، اما اگر ديگرى را بر من بدل كنى و روى از من برگردانى از اين درنگذرم .
    آن بزرگ نعره اى بزد و بيفتاد و بى هوش ‍ شد. چون با هوش آمد، گفتند: ترا چه رسيده است ؟
    گفت : به گوش ‍ هوش من فرو خواندند كه اگر هزار گناه كنى (پس توبه كنى ) بيامرزيم و عفو كنيم ، اما اگر به درگاه غير روى ، از تو نپسنديم و نيامرزيم كه : ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.
    A
    آرزویم اینست
    که بهاری بشود روز و شبت
    که ببارد به تمام رخ تو
    بارش شادی و شعف
    و من از دور ببینم که پر از لبخند است
    چشم و دنیا و دلت.....عیدت مبارک دوست من
    در غدیر خم، ولایت شد قبول / برد بالا دست مولا را رسول
    رفت بالا دست خورشید غدیر / شد امام و مقتدای ما، امیر
    سرآغاز امامت و ولایت برشما مبارک باد . . .
    آنان که علی خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند
    آرزوهات رو يه جا يادداشت كن و يكي يكي از خدا بخواه ، خدا يادش نميره ولي تو يادت ميره كه چيزي كه امروز داري ، آرزوي
    ديروزت بوده . . .
    آرزوهات رو يه جا يادداشت كن و يكي يكي از خدا بخواه ، خدا يادش نميره ولي تو يادت ميره كه چيزي كه امروز داري ، آرزوي
    ديروزت بوده . . .
     آخرین جرعه این جام
    همه می پرسند:
    چیست در زمزمه مبهم آب؟
    چیست درهمهمه دلکش برگ؟
    چیست دربازی آن ابر سپید, روی این آبی
    آرام بلند,
    که تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟
    چیست درخلوت خاموش کبوترها؟
    چیست درکوشش بی حاصل موج؟
    چیست درخنده جام؟
    که توچندین ساعت,مات ومبهوت به آن می
    نگری!؟
    نه به ابر , نه به آب , نه به برگ ,
    نه به این آبی آرام بلند,
    نه به این خلوت خاموش کبوترها,
    نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام,
    من به این جمله نمی اندیشم.
    من, مناجات درختان راهنگام سحر,
    رقص عطر گل یخ را با باد,
    نفس پاک شقایق رادر سینه کوه,
    صحبت چلچله ها را با صبح,
    نبض پاینده هستی را در گندم زار,
    گردش رنگ وطراوت رادر گونه گل ,
    همه را می شنوم, می بینم ,
    من به این جمله نمی اندیشم!!
    به تو می اندیشم...
    ای سراپا همه خوبی ,
    تک و تنها به تو می اندیشم,
    همه وقت , همه جا
    من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.
    من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
    آخرین جرعه از این جام تهی را تو بنوش
    " فریدون مشیری"
    A
    با همهٔ بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام

    طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام

    دل‌خوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

    آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

    ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام

    خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

    حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام

    حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست تشنهٔ یک صحبت طولانی‌ام

    ها به کجا می‌کشی‌ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی‌ام....
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
  • در حال بارگیری...
بالا