نه تو میدانی و نه دفتر خاطراتم
که پس از آن لحظه بارانی
چندین ورق از از ان دفتر کم شد!
با بارانی که از بغض در گلو مانده من
پس از رفتنت ، باریدن گرفت و
در شب مه گرفته دیروزها جا ماند
اکنون نه آن ورقهای دفترم هست که
کلماتش آب گرفته باشد و نه تو .!
ولی خاطرات در جایی دیگری پا برجاست
و نه دفترم از آنها خبر دارد و نه تو .!
k1nd