درد دل جوانی شیعه با خدا

varia

Well-known member
به نام هو

درد دل جوانی شیعه با خدا
نمی دانم او کیست که از ته قلبم ندایی می دهد،ندایی که زمزمه ی آن تمام وجودم را فرا میگیرد.نمی دانم آتش هوس است یا فریاد وجدان،ولی می دانم طوفانی در درونم در وزیدن است،می خواهم کسی کمکم کند ولی کسی نیست جز خدا. نمی دانم چرا هرچه می دانم پس مدتی نمی دانم.ای خدایی که به من قریب ومن از تو غریبم.

بار الهی،در اندیشه ام هست که امروز همان روزگاری است که محمد خاتم(ص) می فرمود، روزگاری دشوار کهحفظ ایمان همچون نگه داشتن زغال گداخته در دست است، روزگاری که پیامبر وامام در میان مردم نیست و فقط قران است که این همه شک وتردید را درمان میکند.آدمی وقتی به آن گوش میکند آرامشی می یابد وصف ناپذیر و صد افسوس که قدرناشناسم!!

بار الهی ،
من ضعیفم وضعفم از هوای نفسم است،من شاکیم وشکایتم از هوای نفسم است،من محبوسم وحبسم در روزگارم هست،من اسیرم واسارتم در تنم است.
آری،این است روزگار انسانهای به یقین نرسیده.

بار الهی،آنچه تقدیرم کردی حکمتی است واما می خواهمت همیشه دردم دهی تا همیشه به یادت باشم،بخواهمت،برایت گریه کنم،برای دوری از تو،برای ظلمی که به خودم وا داشتم تا از تو دور شوم.
مددیارم باش تا خودم را اصلاح کنم،سینه ام را اصلاح کنم،آنچه را صلاح است آن کنم.

بار الهی، حقیران را دوا کن،فقیران را نوا کن،منم آن بنده ی ناشکر،هرآن خواهی مرا کن.
زمانی قلم به دست میگیرم که دلم پر است ازخاکستر های امید،امیدهایی که در این سالهای جوانی به باد سپردمشان! ولی نا امیدی نه،چرا که زندگی پر است از الطاف الهی، الطافی که با تارهای در هم تنیده نادانی ام به آنها بی توجهی کردم. وای که جوانی چه دوره عجیبی است،گاه احساس سنگینی میکنی وگاه سبکی،گاه آرامی وگاه طوفانی. چه افسوس که من به زندگی در غفلت، عقل در اسارت،قلب درحسرت و وجدان همیشه سرزنشگر عادت کرده ام،لیک از خدا همیشه خواستم وتا ابد میخواهم که کمکم کند،کمکم کند تا به سرشت مقدسم باز گردم وآرامشی بیابم که با دقت به کائنات هستی نگاه کنم واسرار آن را دریابم و بدین سان خدایم را بیشتر بشناسم.

بار الهی، می خواهم زندگی کنم،نمی خواهم عمرم را هدر دهم، قدرتی ده که توانایی استقامت در برابر فقر ومشکلات داشته باشم و چشم در حرام نیندازم، اراده ای دهی که خودم را بسازم وفرزندانی تربیت کنم که به اصلاح جامعه ومملکتم بپردازند.
بار الهی نان من را آجر مکن،نسل من را مال مردم خور مکن، همچو برگ گناهان از من بریز پیش نامرد آبروی من مریز، تو مدد فرما که خوش عهدی کنم جان خود را نذر یا مهدی کنم.
برای آخرین بار نمیگویم : خدایا کمکم کن.

 

varia

Well-known member
نامه ای سرگشاده به ملت شیعه ی ایران(گلایه نامه)

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

نامه ای سرگشاده به ملت شیعه ی ایران(گلایه نامه)

گلایه ای نیست،این حقیقت است،نترس وگوش کن، گفته هایم سیاه است،می خواهم از همه گلایه کنم، از تو تا او،از سنگ تا خاک.
میخواهم فریاد زنم که ها،گوش کن،چرت نمی گویم،گفته ی دلم را می گویم،چه می شود به آن دل سنگ شده ات جراتش را دهی تا یک بار به درد دل جوانی گوش فرادهد.
نخند که مرگ نزدیک است، آخرتی است، حسابی هست، نخند که فرصت برگشت اندک است، می خواهی چه کسی را فریب دهی؟ هوای نفست دیدگانت را کور کرده، این است آن دنیایی که پل سعادت است؟؟ چرا خدا اینقدر صبور است؟چرا؟؟
گلایه میکنم از هوای نفسم وهوای نفست، از شکست خوردگانی که نمی دانند، بیدار شو یا بیدارم ساز، رحمی کن تا رحمی یابی، آنجایی که نه خانه ای هست ونه ریشی، نه پولی و نه پارتی، فریاد زن واکنون سنگ دلت را بشکنن.
انقلاب ما راه اسلام است؟؟ نه،نه. ما اسلام را نشناخته دلبسته اش شده ایم. شعارهای آن را باور ونسبت به شعورش بی اهمیت شده ایم. راه اسلام راه اهل بیت است، آن اهل بیتی که ما شهیدشان کردیم، لای در گذاشتیمشان، فرق سرشان را شکافتیم، بچه هایشان را یتیم کردیم و به غربت فرستادیمشان.
آری کار کن،کارمند باش،به اندکی کاغذ فخر کن،تو بلد نیستی بشماری! ببین من چطور می شمارم! می خواهم ساختمانم را عوض کنم، ای کاش پسرم را دکتر کنم، ماشینم را عوض کنم، همه به من نگاه کنند، ثقل زمین باشم و ... حقیقت این حرفها چنین است: ای کاش حق ضعیفی را پایمال کنم، ای کاش جوانی را به گناه بکشانم، ای کاش دختر دم بختی را که پول جهاز ندارد به گریه اندازم،ای کاش هم کلاسی بچه ام را خرد کنم،ای کاش مخربترین فرد جامعه باشم و... اینها حرفهایی است که می ترسی به زبان بیاوری،اما مطمئن باش در این سر که گمان می کنیم زرنگیم جز اینها چیزی نیست!.
آیا جز این است که شیعه هستیم، جز این است که برای علی(ع)، فاطمه(س) وفرزندانش گریه میکنیم، پس چرا از زندگی و حرکات آنها برای خود الگو نمی گیریم. پس چرا بعد علی(ع) شبهای کوفه ساکت مانده، پس چرا بعد فاطمه(س) کسی لباس عروسی اش را به بی نوایی نمی دهد، پس چرا هرجا آب پیدا میکنیم خودمان می نوشیم! ذکات علمهایمان کو؟ ضمانت آهوی جانمان کو! مولایمان مهدی(ع) کو!؟
ای مردم بیایید از این خواب غفلت بیدار شویم، یا شیعه باشیم یا نه. نگذاریم اسم علی در جامعه باشدو غیرت او نه، اشک حسین در جامعه باشدو آزادگی او نه، دعای فرج باشدو عشق فرج نه.
مطمئن باشیم جامعه اصلاح نمی شود مگر شروعش از خودمان باشد. ظرفیت گوش دادن داشته باش، این حرفها تنها اجمالی از کتاب زندگی انسان کنونی است.
برای انسانی که پیچیده ترین مخلوقات است و گفته ها بی اساسند و آنچه تمیز کننده است عمل است.
و اما در آخرت میبینی مرا،در حالی که در ...، فریاد میزنم یا حق ... من به او گفتم ولی او گفت برو خودت را اصلاح کن.

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
 

varia

Well-known member
این دو پست نوشته خودم برای یکی از جشنواره های دانشگاهی هست
دوستان بنده نویسنده یا هنرمند نیستم اگه متنی با موضوع و مفهوم مرتبط با تایپیک دارید اینجا بیارید.
 

shiva3322

New member
چرا خدا انقدر صبور است؟چرا؟؟

چرا در کشوری که دین رسمی اش اسلام و مذهب رسمی اش تشیع است اسلام و تشیع تا این حد غریب است؟

چرا خدا از یادها رفته؟
چرا انصاف ها و وجدانها و غیرتها کم رنگ که نه بی رنگ شده اند؟
 

sara25

New member
مولای من!
آرزو داشتم مرا (عبدالمهدی) می نامیدند.
دوست داشتم از همان اول، اذان عشق تورا در گوشم زمزمه کرده بودند.
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز میکردم.
ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن (یامهدی) وا می داشتند.
ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی باتو بود.
کاش در اول دبستان، آموزگارم، الفبای عشق تورا برایم هجی میکرد. ونام زیبای تورا می خواندم و آنرا سرمشق دفترچه تکلیفم قرار می دادم.
در دوره راهنمایی کسی مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد.
در سالهای دبیرستان، کسی مرا باتو که مدیر عالم امکان هستی، پیوند نزد.
درک ل ا س تاریخ با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی تو آشنا نشدم.
دریغ که در ک ل ا س ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت مقدس تو را نیاموختم.
افسوس که درک ل ا س نقاشی چهره مهربان تورا تصویر نکردم.
ای کاش وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم، می دانستم که تو تمامی زبانها ، گویشهاو لهجه ها وحتی زبان پرندگان را می دانی و می شناسی!
در زنگ شیمی وقتی سخن از چرخش الکترونها به دور هسته اتم به میان می آمد، اشارتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی به گرد وجود شریف تو می چرخند!
ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی و فیزیک،فرمول ساده ارتباط با تو رانیز یاد می گرفتم.
درس فیزیک قوانین شکست نور رابه من آموخت ولی نفهمیدم نور خدا تویی و مقصود از (یهدی الله لنوره من یشاء) نور عالم گیر توست..
وقتی برای کنکور درس می خواندم برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نشدم.
نمی دانستم که عناوینی چون دکتر ومهندس و از این قبیل قراردادهایی در میان انسانهاست که تنها به کار کسب ثروت، قدرت، شهرت و منزلت اجتماعی و گاهی خدمت در این دنیا می آید.
اصلا در این وادی نبودم!
در دانشگاه هم بازار غرور و نخوت پرمشتری بود و اسباب غفلت، فراوان و فراهم!
خیلی هارا دچار تب مدرک گرایی می دیدم.
در دانشکده از تبلیغات مذهبی، نشست های فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی-زیارتی، مسابقات قرآن ونهج البلاغه و از این قبیل صحبت بود، اما در همین عرصه ها نیزتو سهمی نداشتی و غریب و مظلوم و ازیادرفته بودی!
تعارف بردار نیست، زندگی بدون تو که امام عصر و زمانه ای مردگی است...
واگر کسی پس از عمری غفلت به تو رسید،
حق دارد احساس تولدی دوباره کند
حق دارد پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند:
الحمدلله الذی هدانا لهذا وماکنا لنهتدی لولا ان هدانا الله.
وچه سخت است تو را ندیدن
یا مهدی!
 
آخرین ویرایش:

sara25

New member
اسم نویسنده متنو نمی دونستم دوستان ولی چون به نظرم تامل برانگیزه گذاشتم....
البته یه جاهاییشو حذف کردم چون خ طولانی میشد...
 

varia

Well-known member
مولای من!
آرزو داشتم مرا (عبدالمهدی) می نامیدند.
دوست داشتم از همان اول، اذان عشق تورا در گوشم زمزمه کرده بودند.
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز میکردم.
ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن (یامهدی) وا می داشتند.
ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی باتو بود.
کاش در اول دبستان، آموزگارم، الفبای عشق تورا برایم هجی میکرد. ونام زیبای تورا می خواندم و آنرا سرمشق دفترچه تکلیفم قرار می دادم.
در دوره راهنمایی کسی مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد.
در سالهای دبیرستان، کسی مرا باتو که مدیر عالم امکان هستی، پیوند نزد.
درک ل ا س تاریخ با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی تو آشنا نشدم.
دریغ که در ک ل ا س ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت مقدس تو را نیاموختم.
افسوس که درک ل ا س نقاشی چهره مهربان تورا تصویر نکردم.
ای کاش وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم، می دانستم که تو تمامی زبانها ، گویشهاو لهجه ها وحتی زبان پرندگان را می دانی و می شناسی!
در زنگ شیمی وقتی سخن از چرخش الکترونها به دور هسته اتم به میان می آمد، اشارتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی به گرد وجود شریف تو می چرخند!
ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی و فیزیک،فرمول ساده ارتباط با تو رانیز یاد می گرفتم.
درس فیزیک قوانین شکست نور رابه من آموخت ولی نفهمیدم نور خدا تویی و مقصود از (یهدی الله لنوره من یشاء) نور عالم گیر توست..
وقتی برای کنکور درس می خواندم برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبت امام زمان تشویق نشدم.
نمی دانستم که عناوینی چون دکتر ومهندس و از این قبیل قراردادهایی در میان انسانهاست که تنها به کار کسب ثروت، قدرت، شهرت و منزلت اجتماعی و گاهی خدمت در این دنیا می آید.
اصلا در این وادی نبودم!
در دانشگاه هم بازار غرور و نخوت پرمشتری بود و اسباب غفلت، فراوان و فراهم!
خیلی هارا دچار تب مدرک گرایی می دیدم.
در دانشکده از تبلیغات مذهبی، نشست های فرهنگی، نماز جماعت، اردوهای سیاحتی-زیارتی، مسابقات قرآن ونهج البلاغه و از این قبیل صحبت بود، اما در همین عرصه ها نیزتو سهمی نداشتی و غریب و مظلوم و ازیادرفته بودی!
تعارف بردار نیست، زندگی بدون تو که امام عصر و زمانه ای مردگی است...
واگر کسی پس از عمری غفلت به تو رسید،
حق دارد احساس تولدی دوباره کند
حق دارد پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند:
الحمدلله الذی هدانا لهذا وماکنا لنهتدی لولا ان هدانا الله.
وچه سخت است تو را ندیدن
یا مهدی!

خیلی ممنون. متنی که اوردید واقعا زیباست.

- - - Updated - - -
 
آخرین ویرایش:
بالا