پیش این سنگ دلان قدر دل وسنگ یکیست
قیل وقال زغن وبانگ شباهنگ یکیست
دیدی آنرا که توخواندی به جهان یارترین،
چه دل ازار ترین شد
چه دل ازارترین!
نه همین سردی وبیگانگی ازحد گذراند؟
نه همین درغمت اینگونه نشاند؟
باتوچون دشمن دارد سرجنگ!
دل دیوانه تنها دل تنگ!
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام...
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــدهام
درد را افکنـــده درمـان دیـــدهام
دیــــدهام بــر شـــاخهها احـســـاســها
میتپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی...
خـدایـا !
من هـمانی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم .
همانی که وقتی دلش می گیرد وبغضش می ترکد،می آیدسراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند .
و چشم هایش را می بندد و می گوید :
من این حرف ها سرم نمی شود! باید دعایم را مستجاب کنی!
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را...
خدایا
من خالیِ خالی ام
یعنی پُرِ پُر هستم از غیر تو...!
خدایا ببخش مرا که
سر درگمی من ازسرگرمی به غیر تو بود
خدایا دیگران رابا تو آرام می کنم!
ولی خودم رابا چه آرام کنم!؟