ماجرای مسلمان شدن فردی که خدا را انکار میکرد

six6o7_494.jpg



«روبن» استرالیایی که در ماه رمضان اسلام مسلمان شده است، می‌گوید: ماجرای اسلام آوردن من، از زمانی آغاز شد که سال اول دانشگاه مشغول به تحصیل بودم. اتفاقات تلخ آن سال باعث به وجود آمدن چراهای بسیاری در ذهن من شد.


تحقیق در مورد دین میسحیت بود. جنبه‌های مختلف مسیحیت از جمله مسائلی در مورد غسل تمعید، کشیش‌ها، مذهب کاتولیک و اصول کلی اعتقادات مسیحیت را مورد بررسی قرار دادم و هر زمان که برای پرسیدن سؤالاتم به کلیسا مراجعه می‌کردم، کشیش‌ها بدون اینکه برای جواب سؤالات من به کتاب انجیل مراجعه کنند، تفسیر شخصی خود را به جای پاسخ به من ارائه می‌دادند. هر کشیش تفسیر متفاوتی در مورد سؤال من داشت.

تقریبا از این جست‌وجوها و تحقیقات ناامید شده بودم تا اینکه یک روز یکی از دوستان مسیحی‌ام از من پرسید که تا به حال در باره کدام ادیان تحقیق کرده‌ام، من در پاسخ به او گفتم که در مورد ادیان مسیحیت، یهودیت، بودیسم، و هندوئیسم تحقیق کرده‌ام، اما هیچ کدام از این ادیان آن دینی نبودند که من به دنبالش می‌گشتم. او گفت در مورد اسلام چطور؟ من از حرفی که زد تعجب کردم و گفتم اسلام؟ نه من هرگز در مورد اسلام تحقیق نخواهم کرد، چون که مسلمانان تروریست و دیوانه هستند.

روز بعد از این گفت‌وگو کنجکاو شدم تا در مورد دین اسلام هم تحقیق کنم، به همین منظور وارد یکی از مساجد شهر شدم، شخصی را در حال نماز خواندن دیدم، بدون اینکه کفش‌هایم را از پایم در بیاورم به داخل رفتم و مقابل او که در حال سجده بود ایستادم، با اینکه چیزی از حالات و حرکات او متوجه نمی‌شدم اما به دقت مشغول تماشای او شده بودم، تا اینکه روحانی مسجد به سمت من آمد. باید اقرار کنم که آن زمان به دلیل دید بسیار منفی که درباره اسلام و مسلمانان داشتم، تصور می کردم که امروز آخرین روز زندگی من است اما تمامی این تصورات زمانی که « ابو حمزه» روحانی مسجد با خوشرویی به استقبالم آمد رنگ باخت.

ابو حمزه مرا به داخل دفتر خود دعوت کرد. در آنجا سؤالات خود را در باره خداوند و دین اسلام می‌پرسیدم و او برخلاف کشیش‌ها جواب سؤالاتم را توسط قرآن می‌داد. هنگام خواندن قرآن تصور می کردم که کسی در حال راهنمایی و نشان دادن راه راست به من است. علاقه‌مند شدم تا بیشتر درباره قرآن و محتویات آن بدانم و برای همین منظور یک جلد قرآن از ابوحمزه قرض گرفتم.

آن شب، شب آرامی بود؛ من مشغول خواندن قرآن بودم. ناگاه خواندن قرآن را متوقف کردم و به خدا گفتم، خدایا من در آستانه مسلمان شدن هستم و به کتاب قرآنت ایمان آورده‌ام، اما برای دل گرمی و بیشتر شدن اعتقادم از تو یک نشانه می‌خواهم، سپس چشمانم را بستم و منتظر نشانه از سمت او شدم اما اتفاقی نیفتاد، گفتم خدایا تنها یک نشانه کوچک و دوباره چشمایم را بستم اما باز هم اتفاقی نیفتاد. سپس به صورت اتفاقی قرآن را باز کردم که به آیه‌ای به این مضمون برخوردم «ای کسانی که به دنبال نشانه‌اید، آیا ما قبلا به اندازه کافی به شما نشانه نداده‌ایم؟ به اطرافتان بنگرید، به ستارگان بنگرید، به خورشید بنگرید، به دریاها بنگرید، این‌ها نشانه‌هایی است برای اهل ایمان.»

صبح روز بعد که مصادف با روز اول ماه رمضان بود، به مسجد نزد ابوحمزه رفتم و شهادتین را گفتم. سپس برادران مسلمان حاضر در مسجد تکبیرگویان به استقبالم آمدند و تشرفم به دین اسلام را تبریک گفتند
 

AWWA

New member
داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس

وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی ملحد می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.
روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.
ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.
آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…
از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.
آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.
نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…
در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.
دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!
وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند۱…
وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین "الله اکبر" گفتم.
امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.
ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟
نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم…
یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.
با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!
پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.
… احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.
در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:
حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.
در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…
احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.
بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.
انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!
شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…
نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم سبحان ربی الأعلی :…
الله اکبر
این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.
الله اکبر
… و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.
الله اکبر
… برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.
سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.
در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.
در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور
آمدم
… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.
و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.
موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.
چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.
گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.
سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.
این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.
در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.۳
مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.
وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.
اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.
قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:
خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: ali_ah

PCR

New member
six6o7_494.jpg



«روبن» استرالیایی که در ماه رمضان اسلام مسلمان شده است، می‌گوید: ماجرای اسلام آوردن من، از زمانی آغاز شد که سال اول دانشگاه مشغول به تحصیل بودم. اتفاقات تلخ آن سال باعث به وجود آمدن چراهای بسیاری در ذهن من شد.


تحقیق در مورد دین میسحیت بود. جنبه‌های مختلف مسیحیت از جمله مسائلی در مورد غسل تمعید، کشیش‌ها، مذهب کاتولیک و اصول کلی اعتقادات مسیحیت را مورد بررسی قرار دادم و هر زمان که برای پرسیدن سؤالاتم به کلیسا مراجعه می‌کردم، کشیش‌ها بدون اینکه برای جواب سؤالات من به کتاب انجیل مراجعه کنند، تفسیر شخصی خود را به جای پاسخ به من ارائه می‌دادند. هر کشیش تفسیر متفاوتی در مورد سؤال من داشت.

تقریبا از این جست‌وجوها و تحقیقات ناامید شده بودم تا اینکه یک روز یکی از دوستان مسیحی‌ام از من پرسید که تا به حال در باره کدام ادیان تحقیق کرده‌ام، من در پاسخ به او گفتم که در مورد ادیان مسیحیت، یهودیت، بودیسم، و هندوئیسم تحقیق کرده‌ام، اما هیچ کدام از این ادیان آن دینی نبودند که من به دنبالش می‌گشتم. او گفت در مورد اسلام چطور؟ من از حرفی که زد تعجب کردم و گفتم اسلام؟ نه من هرگز در مورد اسلام تحقیق نخواهم کرد، چون که مسلمانان تروریست و دیوانه هستند.

روز بعد از این گفت‌وگو کنجکاو شدم تا در مورد دین اسلام هم تحقیق کنم، به همین منظور وارد یکی از مساجد شهر شدم، شخصی را در حال نماز خواندن دیدم، بدون اینکه کفش‌هایم را از پایم در بیاورم به داخل رفتم و مقابل او که در حال سجده بود ایستادم، با اینکه چیزی از حالات و حرکات او متوجه نمی‌شدم اما به دقت مشغول تماشای او شده بودم، تا اینکه روحانی مسجد به سمت من آمد. باید اقرار کنم که آن زمان به دلیل دید بسیار منفی که درباره اسلام و مسلمانان داشتم، تصور می کردم که امروز آخرین روز زندگی من است اما تمامی این تصورات زمانی که « ابو حمزه» روحانی مسجد با خوشرویی به استقبالم آمد رنگ باخت.

ابو حمزه مرا به داخل دفتر خود دعوت کرد. در آنجا سؤالات خود را در باره خداوند و دین اسلام می‌پرسیدم و او برخلاف کشیش‌ها جواب سؤالاتم را توسط قرآن می‌داد. هنگام خواندن قرآن تصور می کردم که کسی در حال راهنمایی و نشان دادن راه راست به من است. علاقه‌مند شدم تا بیشتر درباره قرآن و محتویات آن بدانم و برای همین منظور یک جلد قرآن از ابوحمزه قرض گرفتم.

آن شب، شب آرامی بود؛ من مشغول خواندن قرآن بودم. ناگاه خواندن قرآن را متوقف کردم و به خدا گفتم، خدایا من در آستانه مسلمان شدن هستم و به کتاب قرآنت ایمان آورده‌ام، اما برای دل گرمی و بیشتر شدن اعتقادم از تو یک نشانه می‌خواهم، سپس چشمانم را بستم و منتظر نشانه از سمت او شدم اما اتفاقی نیفتاد، گفتم خدایا تنها یک نشانه کوچک و دوباره چشمایم را بستم اما باز هم اتفاقی نیفتاد. سپس به صورت اتفاقی قرآن را باز کردم که به آیه‌ای به این مضمون برخوردم «ای کسانی که به دنبال نشانه‌اید، آیا ما قبلا به اندازه کافی به شما نشانه نداده‌ایم؟ به اطرافتان بنگرید، به ستارگان بنگرید، به خورشید بنگرید، به دریاها بنگرید، این‌ها نشانه‌هایی است برای اهل ایمان.»

صبح روز بعد که مصادف با روز اول ماه رمضان بود، به مسجد نزد ابوحمزه رفتم و شهادتین را گفتم. سپس برادران مسلمان حاضر در مسجد تکبیرگویان به استقبالم آمدند و تشرفم به دین اسلام را تبریک گفتند
آقا من اصن کار هیچی ندارم.....آره طرف یه روزه رفته مسجد ..شبم قران باز کرده مسلمون شده...همش قبول .....فقط یکی اون آیه ای که مضمونش اینه:
«ای کسانی که به دنبال نشانه‌اید، آیا ما قبلا به اندازه کافی به شما نشانه نداده‌ایم؟ به اطرافتان بنگرید، به ستارگان بنگرید، به خورشید بنگرید، به دریاها بنگرید، این‌ها نشانه‌هایی است برای اهل ایمان
این آیه رو نشون بده....ینی افرادی که دنبال نشانه هستنو خطاب کرده باشه و بعد بگه به خورشید و دریا و ستاره ها بنگرید....
بعد با فرض محال درست بودن این مطلب،الان این چیو اثبات میکنه؟آره هر روزه یه عده مسیحی هستن مسلمون میشن..یه عده بودایی هستن مسیحی میشن...یه عده مسلمون هستن که مسیحی میشن که البته چون جرمش مرگه کسی از این دسته زیاد با خبر نمیشه...یه عده مسلمون بودایی میشن یه عده بودایی مسیحی میشن......خب که چی؟ینی الان مثلا اون مسلمونی که مسیحی شده نشون میده که مسیحیت بهتره؟اونی که بودایی شده چی؟اونی که منکر شده چی؟
 

ghazal26

New member
آقا من اصن کار هیچی ندارم.....آره طرف یه روزه رفته مسجد ..شبم قران باز کرده مسلمون شده...همش قبول .....فقط یکی اون آیه ای که مضمونش اینه:
«ای کسانی که به دنبال نشانه‌اید، آیا ما قبلا به اندازه کافی به شما نشانه نداده‌ایم؟ به اطرافتان بنگرید، به ستارگان بنگرید، به خورشید بنگرید، به دریاها بنگرید، این‌ها نشانه‌هایی است برای اهل ایمان
این آیه رو نشون بده....ینی افرادی که دنبال نشانه هستنو خطاب کرده باشه و بعد بگه به خورشید و دریا و ستاره ها بنگرید....
بعد با فرض محال درست بودن این مطلب،الان این چیو اثبات میکنه؟آره هر روزه یه عده مسیحی هستن مسلمون میشن..یه عده بودایی هستن مسیحی میشن...یه عده مسلمون هستن که مسیحی میشن که البته چون جرمش مرگه کسی از این دسته زیاد با خبر نمیشه...یه عده مسلمون بودایی میشن یه عده بودایی مسیحی میشن......خب که چی؟ینی الان مثلا اون مسلمونی که مسیحی شده نشون میده که مسیحیت بهتره؟اونی که بودایی شده چی؟اونی که منکر شده چی؟

pcrعزيزم سوال شما منطقيه و جاي بحث داره دوست خوبم. اما قبل از جواب به سوالتون بايد بگم ما تو اين انجمن فقط دور هم جمع شديم كه علاوه بر سرگرمي يه كمي هم از اطلاعات هم استفاده كنيم. اين كه ميگيد مسلمون مسيحي بشه و بودايي بشه يا هرچيز ديگه درست، خب بشه اين كه منافاتي با مسلمون شدن بقيه نداره، داره داداش گلم؟؟؟؟ (يا آبجي گلم نميدونم :a2d3:) اونا هم مطمئنا توي سايتاشون با افتخار از اين موضوع ياد ميكنن و اصلا هم به همديگه و دين خودشون حمله نميكنن و به دوستاي انجمنيشون توهين نميكنن..حالا بگذريم در مورد آيه اي كه خواسته بوديد:

همونطور كه توي متن اشاره شده اين آقا گفته "به آيه اي با اين مضمون برخوردم" يعني حتي دقيقا آيه يادش نيس و مطمئنا مطمئن نيست اين مطالب همه توي يك آيه گنجيده شده باشه شايد يك صفحه كامل رو خونده و تحت تاثير قرار گرفته من كه از بچگي مسلمونم خيلي اوقات دو صفحه پيوسته ميخونم و اونقدر معنيش برام جالبه كه فكر ميكنم يه خط خوندم چه برسه به اين بنده خدا كه اولين شب آشناييش با قرآن بوده. حالا 3آيه زير رو كه پشت هم اومده بخون شك ندارم اين آقا به صفحه اي شبيه اين تو قرآن برخورده و از اين آيه ها خيلي زياده كه در ادامه برات مينويسم داداش گلم..

سوره نحل آيه 12تا 14:
و هم شب وهم روز و هم خورشيد و ماه را براي زندگاني شما در گردون مسخر ساخت و ستارگان آسمان را به فرمان خويش مسخر كرد تا به هر جانب آسمان حكمت بالغ او فرمان دهد از شوق حركت كنند در اين كار آيت و نشانه هاي قدرت خدا براي اهل خرد پديدار است(12)

و در زمين آنچه را براي شما آفريد به انواع گوناگون و اشكال رنگارنگ درآورد با آن كه همه از يك خاك سربرآورده اند در اين ار هم آيت و نشانه الهيت بر مردم هشيار پديدار است(13)

و هم او خداييست كه دريا را براي شما مسخر كرد تا از گوشت ماهيان حلال آن تغذيه كنيد و از زيورهاي آن مانند در و مرجان و خز و سنجابش استخراج كرده وتن را بياراييد و كشتي ها در آن برانيد تا بع تجارت و سفر از فضل خدا روزي طلبيد باشد كه شكر خدا به جاي آريد(14)

 
آخرین ویرایش:

ghazal26

New member
دوست گلم يك بار سوره نحل رو كامل بخون از اول تا انتها داره انسان رو ه دنبال نشانه هست خطاب قرار ميده و تمام موضوعات طبيعي رو بيان مينه چون زياد بود ديگه نشد همشو بنويسم ببخشيد.
چندتا ديگه هم هست ممكنه اين بنده خدا به اون آيات برخورده باشه: رعد آيه 7--- جاثيه آيه 6----سوره انبيا 30 الي 33----- غافر 13---- لقمان 31---- زخرف 61--- همه انسان رو كه دنبال نشانه ميگرده خطاب قرار ميده و ميگه اين نشانس..

ببخشيد ديگه علم محدود من تا اينقد جواب داد متاسفانه قرآن رو حفظ نيستم اگر با يك حافظ قرآن به بحث بشينيد قطعا آيه دقيقتري براتون مياره..
موفق و در پناه خداي بيكرانها باشي دوست خوبم :bunnyearsmiley:
 

PCR

New member
pcrعزيزم سوال شما منطقيه و جاي بحث داره دوست خوبم. اما قبل از جواب به سوالتون بايد بگم ما تو اين انجمن فقط دور هم جمع شديم كه علاوه بر سرگرمي يه كمي هم از اطلاعات هم استفاده كنيم
البته اطلاعات درست نه هر داستانی.
اين كه ميگيد مسلمون مسيحي بشه و بودايي بشه يا هرچيز ديگه درست، خب بشه اين كه منافاتي با مسلمون شدن بقيه نداره، داره داداش گلم؟؟؟؟ (يا آبجي گلم نميدونم :a2d3:)
اصن متوجه نشدی چی گفتم خواهر...من نگفتم که این منافات داره...گفتم این چیزی رو ثابت نمیکنه و نشون دهنده برتری عقیده دوم بر عقیده اول نیست.

اونا هم مطمئنا توي سايتاشون با افتخار از اين موضوع ياد ميكنن
احتمالا همینطوره..ولی چیزی که هست اونا داستان سازی نمیکنن..

و اصلا هم به همديگه و دين خودشون حمله نميكنن و به دوستاي انجمنيشون توهين نميكننن
یه لحظه...صب کن ..صب کن..حمله کدومه؟توهین کجا بود؟

حالا بگذريم
آها خوب شد دیگه جلوتر نرفتی و گذشتی ..یه دو خط دیگه جلوتر رفته بودی ف کنم به جرم آب بازی هم متهم شده بودم.

در مورد آيه اي كه خواسته بوديد:

همونطور كه توي متن اشاره شده اين آقا گفته "به آيه اي با اين مضمون برخوردم" يعني حتي دقيقا آيه يادش نيس(خب؟) و مطمئنا مطمئن نيست(آها) اين مطالب همه توي يك آيه گنجيده شده باشه(دیگه؟) شايد يك صفحه كامل رو خونده و تحت تاثير قرار گرفته(اووووووه...تموم شد؟چیز دیگه ای نیست؟آها شما همه اینا رو از همون قسمتی که گفته بود مضمون برداشت کردین؟خواهر من ...با این آیه برخوردم،ینی اینکه یه آیه بوده..و دقیقا مسئله همینجاست...وقتی یه داستان دروغ و ساختگی باشه همین جاهاش اشتباه میشه.

سوره نحل آيه 12تا 14:
و هم شب وهم روز و هم خورشيد و ماه را براي زندگاني شما در گردون مسخر ساخت و ستارگان آسمان را به فرمان خويش مسخر كرد تا به هر جانب آسمان حكمت بالغ او فرمان دهد از شوق حركت كنند در اين كار آيت و نشانه هاي قدرت خدا براي اهل خرد پديدار است(12)

و در زمين آنچه را براي شما آفريد به انواع گوناگون و اشكال رنگارنگ درآورد با آن كه همه از يك خاك سربرآورده اند در اين ار هم آيت و نشانه الهيت بر مردم هشيار پديدار است(13)

و هم او خداييست كه دريا را براي شما مسخر كرد تا از گوشت ماهيان حلال آن تغذيه كنيد و از زيورهاي آن مانند در و مرجان و خز و سنجابش استخراج كرده وتن را بياراييد و كشتي ها در آن برانيد تا بع تجارت و سفر از فضل خدا روزي طلبيد باشد كه شكر خدا به جاي آريد(14)
آخرشم همینجوری دیگه الکی رنگی کردی که کسی هم شک نکنه..باشد شکر خدا به جای آرید چه ربطی داشت؟اونوقت این الان کجاش با مضمون اون یکیه؟اگه دقت کنی توضیح دادم که باید آیه افرادی که دنبال نشانه میگردنو خطاب کرده باشه الان این کجاش اونایی که دنبال نشانه هستند رو خطاب کرده و از کجاش میشه برداشت کرد که :
به اندازه کافی به شما نشانه نداده‌ایم؟
بله از این آیه ها تو قران زیاده ..اصن کل قران رو بر پایه چند چیزه
به نشانه های ما نگاه کنید...(و سوالی که همیشه هست از کجا معلوم اینها نشانه های اوناست؟مثلا بارش باران یا دریا که مسخر شده از کجا معلوم نشانه های خدای بودا نیست؟)
ایمان بیاورید....و هر آنکس که ایمان نیاورد در روز آخرت و جزا عذاب سختی میبیند و ایمان آوردندگان در بهشت با حوریان به خوبی خوشی زندگی میکنند و صد البته به پدر و مادر خود نیکی کنید...
ویه سری مسائل و مشکلاتی که پیامبر اسلام با بیست .سی تا زنهاشون اعم از صیغه ای و رسمی و ...داشتن که اونا مسائل خیلی خصوصیه و به ما ربطی نداره.
بله آیه هایی که دعوت به نشونه میکنه زیاده ولی اونی که بشه ازش اون برداشتو کرد نیست..به خاطر همین دقیقا اونجا توضیح دادم که آیه مورد نظر باید خطاب به کسانی باشه که دنبال نشانه میگردن..چون اصن نقطه اوج و تاثیرگذار داستان بالا اونجایی که داستان سرا میگه:
شخصیت اول داستان:
از تو یک نشانه می‌خواهم...
خدا:
ای کسانی که به دنبال نشانه‌اید...
اصل تاثیرگذاری و هنر نویسنده رو این قسمت بوده بعد شما میری قسمت نشانه و شکر خدا رو های لایت میکنی؟شما اگه به داستان آوا هم توجه کنی متوجه میشی که این داستانها نمیتونه کار کسی جز یه نویسنده باشه که از تکنیک های داستان نویسی شخصیت پردازی ،نقطه اوج داستان،تشریح دقیق محیط و.... با خبر باشه...طرف دیگه کم مونده حرکت دوربینم توضیح بده که قشنگ نمایشنامش کامل بشه.
یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.
با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

آه ژولیت ..این چه دردیست که هر لحظه قلب من را میشکافد و اینگونه مرا تمام وجودم را همچون ماری که شکارش را میبلعد فرا گرفته
(سوژه در حالی که پشتش عمود بر پای ساقش میشود ادامه میدهد...دوربین در وضعیت زوم بک)
پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.
(فلش بک به خاطرات شخص اول)
بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.
انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند(اینجا اگه خنده های شیطانی هم تو پس زمینه افکتهای صوتی باشه خیلی تاثیرگذارتر میشه)
اااااا..ینی اینجا بود که رومئو باید میومد تو کادر و دسشو میگرفت بلندش میکرد...(آهنگ زمینه پخش میشه این قسمت)بعد چن ثانیه تو چشاش نگاه میکرد .....اااااا...نه دیگه آقا..تموم شد..نه دیگه ادامه نداره ..راس میگم...تموم میشه اینجاش...ادامه نداره ..ااااااااا

با فونت بزرگتر حرفامو گفتم..دیگه حرفی ندارم...کات
 
آخرین ویرایش:

PCR

New member
ببخشيد ديگه علم محدود من تا اينقد جواب داد متاسفانه قرآن رو حفظ نيستم اگر با يك حافظ قرآن به بحث بشينيد قطعا آيه دقيقتري براتون مياره..
موفق و در پناه خداي بيكرانها باشي دوست خوبم :bunnyearsmiley:

ببخشيد ديگه علم محدود من تا اينقد جواب داد متاسفانه قرآن رو حفظ نيستم اگر با يك حافظ قرآن به بحث بشينيد قطعا بهتون میگه که همچین آیه ای با این ویژگی ها وجود نداره....
موفق باشي دوست خوبم
 

ghazal26

New member
از داداش pcr به خاطر این همه ادب و متانتشون تشکر میکنم.. و جالبه که خودشون خبر ندارن با توهین حرف میزنن..به هر حال یک انسانی مسلمون شده همونطور که خیلی های دیگه میشن و هر چقدر منو شما حرص بخوریم و سعی کنیم بگیم داستان سازی اون از دینش برنمیگرده مشکل ما اینه که دائما فکر میکنیم همه دروغ میگن شاید برای اینه که خودمون دروغ زیاد میگیم... آیه های قرآن غیر قابل انکاره و میبینی که تو سه آیه پشت هم دقیقا به کلمه هایی که شما دنبالش بودی اشاره کرده حالا بیا ما گوشهامون رو بگیریم و چیزی نشنویم اما طنین قرآن هرگز خاموش نمیشه دوست خوبم.... درپناه حق باشی... با کاتی که گفتی موافقم...
 

PCR

New member
از داداش pcr به خاطر این همه ادب و متانتشون تشکر میکنم.. و جالبه که خودشون خبر ندارن با توهین حرف میزنن..به هر حال یک انسانی مسلمون شده همونطور که خیلی های دیگه میشن و هر چقدر منو شما حرص بخوریم و سعی کنیم بگیم داستان سازی اون از دینش برنمیگرده مشکل ما اینه که دائما فکر میکنیم همه دروغ میگن شاید برای اینه که خودمون دروغ زیاد میگیم... آیه های قرآن غیر قابل انکاره و میبینی که تو سه آیه پشت هم دقیقا به کلمه هایی که شما دنبالش بودی اشاره کرده حالا بیا ما گوشهامون رو بگیریم و چیزی نشنویم اما طنین قرآن هرگز خاموش نمیشه دوست خوبم.... درپناه حق باشی... با کاتی که گفتی موافقم...
از شما به خاطر اینکه بی ادبی!!!های منو گوشزد میکنین تشکر میکنم ...جالبه که نه تنها من که فک کنم کسی دیگه ای غیر از شما هم متوجه نمیشه که من با توهین حرف میزنم..به هر حال یه داستان سازی شده و داستان سازیهایی از این دست زیاده و هر چقدر منو شما حرص بخوریم قرار نیست نشون بده که اسلام بهتره..مشکل ما اینه که فکر میکنیم همه توهین میکنن شاید برا اینه که خودمون توهین و فرافکنی میکنیم.....آیه های از این دست تو قران زیاده و میدونی که آیه هایی که از نشونه حرف زدن زیاده..ولی هیشکدوم از این آیه ها که از نشانه صحبت میکنن مضمونی نداره که بشه ازش برداشت کرد که خطاب به افرادیست که دنبال نشونه میگردن...حالا ما هر چی بگیم قدرت تعصب ذره ای فروکش نمیکنه...کات
 
siJcS1_346.jpg


میلی فرانسوا بازیگرانگلیسی
او با مسائل اسلامی وگفتگو کردن با #دوستان_مسلمان نگرشی مثبت به اسلام پیدا کرد.
اومی‌گوید: شروع مطالعه #قران و مخاطب‌قرار دادن تمام بشریت از لحاظ روانی
من را سر جایم میخکوب کرد.
#قران من را به بلوغی رساند که متوجه شدم سرنوشت من در گروی اعمالیست که
مسئولیتش به عهده‌ی خود من است.
اینکه #قران اهداف معنوی و بنیادهای #اخلاق را مطرح می‌کند برایم بسیار جذاب بود.
وهمین امر باعث شدکه هرگزدست از خواندن و تفکرقرآن برندارم.
او نام «مریم» را برای خود انتخاب کرد
مریم فرانسوا در حال حاضردکترای خود در دانشگاه آکسفورد در زمینه مطالعات
مربوط به مشرق زمین و مدرک کارشناسی‌اش را با درجه ممتاز در زمینه سیاست‌های خاورمیانه از دانشگاه جورج توان و مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی و اجتماعی‌اش
را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده است.


حق نگدارش :)
 

ghazal26

New member
از شما به خاطر اینکه بی ادبی!!!های منو گوشزد میکنین تشکر میکنم ...جالبه که نه تنها من که فک کنم کسی دیگه ای غیر از شما هم متوجه نمیشه که من با توهین حرف میزنم..به هر حال یه داستان سازی شده و داستان سازیهایی از این دست زیاده و هر چقدر منو شما حرص بخوریم قرار نیست نشون بده که اسلام بهتره..مشکل ما اینه که فکر میکنیم همه توهین میکنن شاید برا اینه که خودمون توهین و فرافکنی میکنیم.....آیه های از این دست تو قران زیاده و میدونی که آیه هایی که از نشونه حرف زدن زیاده..ولی هیشکدوم از این آیه ها که از نشانه صحبت میکنن مضمونی نداره که بشه ازش برداشت کرد که خطاب به افرادیست که دنبال نشونه میگردن...حالا ما هر چی بگیم قدرت تعصب ذره ای فروکش نمیکنه...کات

چرا هی کات میدی داداش بعد دوباره میای رو صحنه؟؟؟؟ هر کسی دوست داره از زیبایی های دینش بگه مسیحی یا مسلمون یا هر دینی من با هیچ کسی هم دعوا ندارم... به سایتی که دکتر دادن یه نگاه بنداز. آدمای معروفی که مسلمون شدن چی اونا هم داستان سازیه؟ ماشا خواننده معروف روسیه---میلی فرانسوا بازیگر انگلیسی----پرنسس رپ خواننده فرانسوی--- آلیسا سلطان خواننده روسی--- اسما عبالحمید دانمارکی---سهیر البابلی بازیگر معروف--- و.... که بهتر خودتون یکم تحقیق کنی. در هر صورت من سرمو بالا میگیرم و افتخار میکنم که آدما دارن به مفهوم واقعی اسلام و قرآن پی میبرن و متاسف میشم برای خودم که قرآن روی طاقچه خونم خاک میخوره و حتی اگر کسی آیه ای برام میخونه به عمقش پی نمیبرم و خیال میکنم حتما خدا باید مستقیم بگه غزل اگه دنبال نشونه ای با توام اینم نشونه!!!! بهر حال من نمیدونم دین شما چیه اما براتون احترام قائلم و براتون آرزوی موفقیت میکنم دوست خوبم سربلند باشی :bunnyearsmiley:
 

PCR

New member
چرا هی کات میدی داداش بعد دوباره میای رو صحنه؟؟؟؟ هر کسی دوست داره از زیبایی های دینش بگه مسیحی یا مسلمون یا هر دینی من با هیچ کسی هم دعوا ندارم... به سایتی که دکتر دادن یه نگاه بنداز. آدمای معروفی که مسلمون شدن چی اونا هم داستان سازیه؟ ماشا خواننده معروف روسیه---میلی فرانسوا بازیگر انگلیسی----پرنسس رپ خواننده فرانسوی--- آلیسا سلطان خواننده روسی--- اسما عبالحمید دانمارکی---سهیر البابلی بازیگر معروف--- و.... که بهتر خودتون یکم تحقیق کنی. در هر صورت من سرمو بالا میگیرم و افتخار میکنم که آدما دارن به مفهوم واقعی اسلام و قرآن پی میبرن و متاسف میشم برای خودم که قرآن روی طاقچه خونم خاک میخوره و حتی اگر کسی آیه ای برام میخونه به عمقش پی نمیبرم و خیال میکنم حتما خدا باید مستقیم بگه غزل اگه دنبال نشونه ای با توام اینم نشونه!!!! بهر حال من نمیدونم دین شما چیه اما براتون احترام قائلم و براتون آرزوی موفقیت میکنم دوست خوبم سربلند باشی :bunnyearsmiley:
من که کارگردانم ..شما چرا هی میای رو صحنه؟..والا ما هم دعوا نداریم..شما هی جو میدی ..من که از همون اولش دعوا نداشتم.بله من نمیگم کسی مسلمون نمیشه...چرا میشن...ولی درصد زیادی از خبرهایی که اینطور داستانهای غیرقابل باور ،مثل دیدن نشونه و....هست ..جعلیه...بله مسیحی ها هم وقتی یکی میاد تو دینشون افتخار میکنن که آدما به مفهوم واقعی مسیحیت پی بردن..آگنوییست ها آدیست ها بودایی ها یهودی ها همشون افتخار میکنن ...ولی این چیزی رو اثبات نمیکنه و نشونه درست بودن اون عقیده نیست.
ببخشید بازم خیلی توهین کردم ولی چیکار کنم ؟خودم متوجه نمیشم...
موفق باشید.
 

ghazal26

New member
من که کارگردانم ..شما چرا هی میای رو صحنه؟..والا ما هم دعوا نداریم..شما هی جو میدی ..من که از همون اولش دعوا نداشتم.بله من نمیگم کسی مسلمون نمیشه...چرا میشن...ولی درصد زیادی از خبرهایی که اینطور داستانهای غیرقابل باور ،مثل دیدن نشونه و....هست ..جعلیه...بله مسیحی ها هم وقتی یکی میاد تو دینشون افتخار میکنن که آدما به مفهوم واقعی مسیحیت پی بردن..آگنوییست ها آدیست ها بودایی ها یهودی ها همشون افتخار میکنن ...ولی این چیزی رو اثبات نمیکنه و نشونه درست بودن اون عقیده نیست.
ببخشید بازم خیلی توهین کردم ولی چیکار کنم ؟خودم متوجه نمیشم...
موفق باشید.

نه انصافا تو این یکی پستتون مودب بودید...:thumbsupsmileyanim: به هر حال کسانی که کمی تعقل میکنن میفهمن خدا وجود داره و نمیگن از کجا معلوم دریا و ستاره وفلان و فلان مال خدا باشه!!!!!!!!! فکر کنم به اندازه کافی از عقایدمون صحبت کردیم و دلیلی وجود نداره بخوام بیشتر از این از چیزی براتون بگم که دوسش نداری و اذیتت میکنه داداش خوبم، پس شما به عقایدت پایبند باش و منم به عقایدم.
اگر موافق باشی جدی جدی کات آقای کارگردان
:ad54ad: امیدوارم نمایش زندگیت تا انتها زیبا و پر از بوی خدا باشه
 

ghazal26

New member
راستی پرستار مهربون یادم رفت ازت تشکر کنم گلم ببخشید..مطلبت واقعا برام جالب بود آبجی قشنگم ممنون:thanks:

خدایا شکرت که قرآن رو با همه خوبیاش به ما دادی..عاشقتم خدای محمد، خدای رمضان و خدای فاطمه تو همون خدای بودا و مسیح و زرتشت و یهود هستی و من چقدر کوچیکم که فکر میکنم اونها چیزی بغیر تو میپرستن... وما آدمها سر چی میجنگیم؟؟؟ سر فرار کردن از آغوش باز و مهربون تو؟؟؟ وای به دستهای من که گوشهامو میگیرن وقتی با من حرف میزنی..وای به پلکهای من که چشمامو میبنده وقتی به من لبخند میزنی..دوستت دارم خدا.
 
راستی پرستار مهربون یادم رفت ازت تشکر کنم گلم ببخشید..مطلبت واقعا برام جالب بود آبجی قشنگم ممنون:thanks:

خدایا شکرت که قرآن رو با همه خوبیاش به ما دادی..عاشقتم خدای محمد، خدای رمضان و خدای فاطمه تو همون خدای بودا و مسیح و زرتشت و یهود هستی و من چقدر کوچیکم که فکر میکنم اونها چیزی بغیر تو میپرستن... وما آدمها سر چی میجنگیم؟؟؟ سر فرار کردن از آغوش باز و مهربون تو؟؟؟ وای به دستهای من که گوشهامو میگیرن وقتی با من حرف میزنی..وای به پلکهای من که چشمامو میبنده وقتی به من لبخند میزنی..دوستت دارم خدا.

خواهش می کنم عزیزم *-:

! i love you

3>3>3>3>3>3>3>3>3>3>3>3>
 

PCR

New member
به هر حال کسانی که کمی تعقل میکنن میفهمن خدا وجود داره و نمیگن از کجا معلوم دریا و ستاره وفلان و فلان مال خدا باشه!!!!!!!!! فکر کنم به اندازه کافی از عقایدمون صحبت کردیم و دلیلی وجود نداره بخوام بیشتر از این از چیزی براتون بگم که دوسش نداری و اذیتت میکنه داداش خوبم، پس شما به عقایدت پایبند باش و منم به عقایدم.
اگر موافق باشی جدی جدی کات آقای کارگردان
:ad54ad: امیدوارم نمایش زندگیت تا انتها زیبا و پر از بوی خدا باشه
منظور من از اون قسمت این بود که اینکه یکی بیاد بگه که به آسمان و دریا بنگیرید ....دریا تو بینم...نه....اینکه یکی بگه به آسمانو دریا بنگرید که این نشانه ی خدای منه اشتباهه...اینجور که باشه هر کی میاد میگه به آسمان بنگرید این نشانه خدای منه...
هر دینی میتونه این ادعا رو داشته باشه و اساسا این توجیه اشتباهه.
نه چیزی منو اذیت نمیکنه خواهر...شما چرا هی میخوای جو بدی؟
اون کات برا سکانس اول بود...
امیدوارم به قول بچه های انجمن نماشنامه زندگیت آلبالویی باشه...
 
آخرین ویرایش:

PCR

New member
راستی پرستار مهربون یادم رفت ازت تشکر کنم گلم ببخشید..مطلبت واقعا برام جالب بود آبجی قشنگم ممنون:thanks:

خدایا شکرت که قرآن رو با همه خوبیاش به ما دادی..عاشقتم خدای محمد، خدای رمضان و خدای فاطمه تو همون خدای بودا و مسیح و زرتشت و یهود هستی و من چقدر کوچیکم که فکر میکنم اونها چیزی بغیر تو میپرستن... وما آدمها سر چی میجنگیم؟؟؟ سر فرار کردن از آغوش باز و مهربون تو؟؟؟ وای به دستهای من که گوشهامو میگیرن وقتی با من حرف میزنی..وای به پلکهای من که چشمامو میبنده وقتی به من لبخند میزنی..دوستت دارم خدا.
نه یه لحظه ریتمو نگه دار.....خدای بودا همون خدای اسلامه؟
و در مورد قران...همونطور که گفتی خوبه که به جای اینکه سنگشو به سینه بزنیم یه بار بخونیمش و از محتواش با خبر بشیم...چون اگه سوره اسرا آیه 45 و 46 رو خونده بودیم :
و چون قرآن تلاوت کنی میان تو و آنان که به آخرت ایمان نمی آورند حجابی پنهان قرار می دهیم(تا از فهم آن دور مانند)و بر دلهای تیره ی آنان پرده هایی افکندیم که قرآن را فهم نکنند و در گوشهایشان سنگینی و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی آنها روی می گردانند و گریزان می شوند.
متوجه میشدیم که این خود افراد نیستن که گوشاشونو میگیرن..بلکه این خود خداست که گوشهاشون رو گرفته تا نشنون..به نظرت این بی عدالتی نیست؟گوشایی یه نفرو بگیریم و چشاشو ببندیم و بعد مثلا بهش فیزیک درس بدیم..بعد ازش امتحان بگیریم..چون خودمون گوشاشو بستیم و چیزی نفهمیده امتحانو خوب نده..بعد به خاطر یاد نگرفتنش تنبیه ش کنیم؟
 
بالا