یادگیری لغات مهم ارشد به صورت چند بعدی

p5301

New member
لغت شماره 76 :
brutal
این لغت با توجه به نوع جمله چند معنی دارد :
1) violent and cruel
هم معنی های مربوط به cruel و هم معانی مربوط به violent را در خود جای داده است که شامل موارد زیر هستند :
-سخت -شدید
-سخت گیرانه - ظالمانه - وحشیانه
-ظالم
اما یک synonym مهم دیگر برای این لغت unpleasent به معنی ناخوشایند است .
[emoji259] [emoji259] [emoji259] [emoji262] [emoji257]
مثال ها
a brutal murder
قتلی وحشیانه
a brutal attack
حمله ای شدید
a brutal headache
سردردی شدید
a brutal repressive regime
یک رژیم ظالم و دیکتاتور
-with brutal honesty she told him she didn't love him .
با صداقتی ناخوشایند " می توانیم رکی بیش از حد نیز معنی کنیم " به او گفت که او را دوست ندارد .
[emoji259] [emoji262] [emoji4] [emoji9] [emoji52]
 

p5301

New member
لغت شماره 77 :
Fate :
definition : a power that is belived that controlls every thing in the future .
معنی " سرنوشت - قسمت - قضا و قدر - تقدیر "
مثال ها :
-congress will decide the bill's fate tommorow
کنگره سرنوشت لایحه را فردا تعیین می کند .
-it was his fate to meet her and fall in love with her.
قسمتش این بود که او را ببیند و عاشقش شود .
[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 

p5301

New member
امروز 2 شهریور ماه ، مروری کنیم بر لغاتی که از ابتدای شروع فعالیت تاپیک تا امروز بررسی شده اند .
1-development
2-regulation
3-prognosis
4-intervene
5-underlying disease
6-discrimination
7-outbreak
8-alteration
9-procedure
10-disposal
11-dispose of
12-get rid of
13-association
14-examination
15-deprive
16-derive
17-recur
18-recurrence
19-jolly
20-specimen
21-retain
22-maintain
23-preserve
24-contagious
25-communicable
26-congenital
27-back
28-conclude
29-abstain
30-stroke
31-fatal
32-fetal
33-mortal
34-moral
35-abrupt
36-disrupt
37-erupt
38-casual
39-resist
40-persist
41-insist
42-decline
43-demand
44-conventional
45-sufficient
46-efficient
47-supply
48-alternative
49-critical
50-concern
51-determine
52-defacto
53-de jure
54-afflict
55-abundant
56-numerous
56-plentiful
57-stuff
58-staff
59-consider
60-enormous
61-agile
62-nimble
63-survive
64-survivor
65-survival
66-nominate
67-stimulate
68-simulate
69-undeniable
70-non-controversial
71-indisputable
72-proven
73-trivial
74-biased
75-prejudiced
76-tissue
77-issue
78-reveal
79-disclose
80-unearth
81-rehabilitate
82-disseminate
83-mediate
84-meditate
85-opinion
86-notion
87-idea
88-vocation
89-vacation
90-suspect
91-suspend
92-tangible
93-legible
94-allocate
95-advocate
96-shrink
97-shriek
98-threaten
99-sharpen
100-weaken
101-darken
102-transport
103-transfere
104-Let's get started
105 - likely
106 -a variety of
107-deal with
108 -as regards / in regard to
109-anthropology
110-radical
111-courageous
112-brave
113-valorous
114-gallant
115-tumult
116-quench
117-drench
118-predicament
119-quandary
120-dilemma
121-vein
122-vain
123-prevalent
124-privileged
125-widespread
126-ray of hope
127-as yet
128- trend
129 - trade
130-brutal
131-fate

[emoji51] [emoji51] [emoji42] [emoji51] [emoji52] [emoji4] [emoji9] [emoji106] [emoji106] [emoji173] [emoji173]
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: sepidh gh

sepidh gh

New member
امروز 2 شهریور ماه ، مروری کنیم بر لغاتی که از ابتدای شروع فعالیت تاپیک تا امروز بررسی شده اند .
1-development

131-fate

[emoji51] [emoji51] [emoji42] [emoji51] [emoji52] [emoji4] [emoji9] [emoji106] [emoji106] [emoji173] [emoji173]

سلام. ....واقعن زحمت کشیدید.خدا قوت :riz304:
 

p5301

New member
شماره 78 :
1-assess
2-asset
دو لغت بالا شبیه همدیگر هستند اما معنی های متفاوتی دارند که میخواهیم بررسی کنیم :
لغت شماره 1 یا assess
اگر بخواهیم یک synonym برای آن بگوییم بهترین لفت evaluate است ، البته estimate هم مترادف خوبی است ، پس assess به معنی "ارزیابی کردن - برآورد کردن - سنجیدن" است .
لغت شماره 2 یا asset دو معنای کلی دارد
معنی شماره 1 : مزیت ، امتیاز یا advantage
معنی شماره 2 : مجموع اموال ، دارایی
مثال ها :
-nowadays, learning english is not an asset but a necessity .
این روزها آموختن زبان انگلیسی یک مزیت نیست بلکه یک ضرورت است .
-the company had to sell some of it's assets to avoid bunkruptcy .
کمپانی مجبور به فروش برخی از اموال خود شد تا از ورشکستگی خود جلوگیری کند .
-to assess a patient's needs
ارزیابی کردن نیازهای یک مریض

[emoji257] [emoji259] [emoji257] [emoji259] [emoji257] [emoji259]
 

p5301

New member
شماره 79 :
1 : in vitro
شرایط خارج از بدن موجود زنده : آزمایشگاهی
مثلا وزیکول در شرایط طبیعی در بدن تولید می شود همین وزیکول رو وقتی در شرایط آزمایشگاهی تولید می کنند بهش میگن لیپوزوم ، پس در واقع لیپوزوم همان وزیکول است که در شرایط in vitro تولید می شود .
2: in vivo
شرایط داخل بدن موجود زنده
[emoji259] [emoji259] [emoji257] [emoji257] [emoji257]
 

p5301

New member
لغت شماره 80 :
اگه گوشی اندرویدی دارین حتما تا حالا با واژه sync برخورد کرده اید ، خصوصا در مورد Account جی میل یا ایمیل , اما بررسی این لغت :
ابتدا از یک اصطلاح شروع کنیم به نام
in sync with
این idiom به معنای " هماهنگ و همزمان با " معنی میده
اگه بخوایم بگیم هماهنگی و همزمانی وجود نداشته می گیم out of sync with
[emoji262] [emoji263] [emoji261] [emoji256]

اما به طور کلی sync یک حالت informal از لغت synchronize به معنی " هماهنگ و همگام بودن - هماهنگ و همگام کردن " است .
سینک sync کردن جی میل بر روی گوشیتون به این معنی هست که اطلاعات ایمیل ها و کانتکت ها و massageهای شما بر روی گوشیتون با سرور جی میل هماهنگ باشه و به محض اینکه ایمیل ای برای شما رسید اگه گزینه Sync فعال باشه و در ضمن به اینترنت وصل بودین ، بهتون اطلاع میده که آقا یا خانم فلانی الان براتون ایمیل اومده ، اما اگه گزینه sync فعال نباشه ، شما باید خودتون برین تو Account و اونو up to date کنید تا اگه Email جدیدی براتون اومده بود بتونین ببینینش ...
[emoji257] [emoji259] [emoji257] [emoji259] [emoji257] [emoji259]
مثال : متن شماره پنج کنکور سال 82-83
many years ago , human beings lived in sync with their environment , we not longer live by nature's rules .
سالها پیش ، بشریت همگام با محیط زیست زندگی می کرد اما دیگر ما با قوانین طبیعت زندگی نمی کنیم .
[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 

p5301

New member
لغت شماره 81 :
-drawback
-disadvantage
دو لغت بالا با یکدیگر synonym هستند و معنی " نقطه ضعف - ایراد- عیب " می دهند .
مثال ها :
-the major drawback of the new system .
اصلی ترین نقطه ضعف سیستم جدید
-slow drying is the chief drawback of this paint.
دیر خشک شدن اصلی ترین نقطه ضعف این رنگ آمیزی است .
[emoji8] [emoji259] [emoji257] [emoji173]
 

p5301

New member
شماره 82 :
3 تا لغت رو میخوایم بررسی کنیم که به نظر کمی به یکدیگر شباهت دارند :
1- caution
2-cautious
3-conscious
لغت شماره 1 و 2 از یک خانواده هستند ولی با لغت شماره 3 تفاوت دارند . که در زیر بحث می کنیم :
caution
این لغت هم اسم و هم فعل است ، وقتی اسم است می توان برای آن دو definition نوشت :
1: care that you take in order to avoid danger .
احتیاط - مصلحت اندیشی
2: a warning
هشدار
این لغت وقتی در جمله جایگاه فعل داشته باشد به معنای " to warn " یا " هشدار دادن " است .
لغت شماره 2 حالت صفتی لفت شماره یک است و به معنای careful یا " مواظب و محتاط " است . اما برای لغت شماره 3 :
1: aware of sth
مطلع - آگاه
2- able to use your sense or mental power
هوشیاری
3-deliberate or controlled
عمدی - تعمدی
با توجه به definiton های بالا در می یابیم که این لغت یک صفت یا adj است . اما حالت اسمی این لغت consciousness می باشد .
[emoji259] [emoji257] [emoji173] [emoji7] [emoji8]
 

p5301

New member
شماره 83 :
دو لغت زیر با یکدیگر شبیه هستند و نباید آنها را با یکدیگر قاطی کنیم :
1- frigid
2- rigid
هر دو لغت در جمله نقش صفت را دارند ، لغت شماره 1 دو معنای کلی دارد که عبارتند از :
-very cold
خیلی سرد
-( about women ) : not able to enjoy sex
سرد مزاج
-not showing any feelings or friendships
بی احساس و خشک
اما لغت شماره 2 :
-very strict and difficult to change
انعطاف ناپذیر - سخت - خم نشدنی - سختگیر
که می توانیم دو لغت stiff و inflexible را به عنوان synonym آن بدانیم .
مثال ها :
-a rigid procedure
رویه ای سخت و انعطاف ناپذیر
-there was a frigid atmospher in the room
فضای اتاق خیلی سرد و بی روح بود .
[emoji7] [emoji7] [emoji7]
 

p5301

New member
شماره 84 :
دو لغت زیر نباید با هم اشتباه گرفته شوند
1: subsidy
2: subside
لغت شماره یک ، اسم بوده ، یک معنی بیشتر ندارد که definiton آن به صورت زیر است :
- money that is paid by the goverment or an organization to keep the cost of goods or services low .
پولی که معمولا از طریق دولت به منظور پایین اومدن سرویس های مختلف پرداخت میشه ، دقیقا معادل " یارانه دولتی " است .
[emoji261] [emoji263] [emoji262] [emoji257] [emoji259]
لغت شماره 2 یک فعل بوده و دو معنی دارد که در زیر می بینیم :
- to become calmer or more quiet
آرام شدن - فروکش کردن
-to move down to a lower level
ته نشست کردن ، رسوب کردن ، در این معنی می توانیم از percipitate به عنوان synonym استفاده کنیم .
[emoji8] [emoji8] [emoji173] [emoji8]
 

mojnia

New member
شماره 84 :
دو لغت زیر نباید با هم اشتباه گرفته شوند
1: subsidy
2: subside
لغت شماره یک ، اسم بوده ، یک معنی بیشتر ندارد که definiton آن به صورت زیر است :
- money that is paid by the goverment or an organization to keep the cost of goods or services low .
پولی که معمولا از طریق دولت به منظور پایین اومدن سرویس های مختلف پرداخت میشه ، دقیقا معادل " یارانه دولتی " است .
[emoji261] [emoji263] [emoji262] [emoji257] [emoji259]
لغت شماره 2 یک فعل بوده و دو معنی دارد که در زیر می بینیم :
- to become calmer or more quiet
آرام شدن - فروکش کردن
-to move down to a lower level
ته نشست کردن ، رسوب کردن ، در این معنی می توانیم از percipitate به عنوان synonym استفاده کنیم .
[emoji8] [emoji8] [emoji173] [emoji8]

لغت اول همون سوبسیده که به معنای مساعده هم کاربرد داره
 

mojnia

New member
شماره 84 :
دو لغت زیر نباید با هم اشتباه گرفته شوند
1: subsidy
2: subside
لغت شماره یک ، اسم بوده ، یک معنی بیشتر ندارد که definiton آن به صورت زیر است :
- money that is paid by the goverment or an organization to keep the cost of goods or services low .
پولی که معمولا از طریق دولت به منظور پایین اومدن سرویس های مختلف پرداخت میشه ، دقیقا معادل " یارانه دولتی " است .
[emoji261] [emoji263] [emoji262] [emoji257] [emoji259]
لغت شماره 2 یک فعل بوده و دو معنی دارد که در زیر می بینیم :
- to become calmer or more quiet
آرام شدن - فروکش کردن
-to move down to a lower level
ته نشست کردن ، رسوب کردن ، در این معنی می توانیم از percipitate به عنوان synonym استفاده کنیم .
[emoji8] [emoji8] [emoji173] [emoji8]


near the river the soil has subsided
در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.

فروکش کردن، آرام شدن
the child's fever subsided
تب کودک فروکش کرد.
the storm will subside
توفان آرام خواهد شد.
 

p5301

New member
شماره 85 :
deadline :
definition: a date or time sth must be finished , the last day , hour or minute that sth will be accepted
ضرب الاجل - آخرین فرصت
فرض کنین میخواین برای یک دانشگاه Apply کنین ، دانشگاه مورد نظر در سایت خودش یک deadline رو قرار میده و میگه در این فرصت حتما باید مدارکتون رو برای ثبت نام بفرستید و گرنه بررسی نخواهند شد .
مثال :
-to miss a deadline
کاری رو در موعد مقرر یا فرصت نهایی انجام ندادن
- to meet a deadline
کاری را آخرین فرصت انجام دادن
- the deadline for college applications is 30 april .
روز 30 آپریل روز اخر بررسی تقاضاهای کالج است .

[emoji259] [emoji257] [emoji262] [emoji263] [emoji261]
 

p5301

New member
شماره 86 :
1 : debt
2 : debate
لغت شماره 1 ، حرف b تلفظ نمی شود .
بررسی معنی لغت شماره یک :
debt : a money that you owe to a bank , company or person
وام - قرض - بدهی
[emoji261] [emoji263] [emoji262] [emoji263] [emoji261]
لغت شماره 2 : هم می تواند اسم و هم می تواند فعل باشد وقتی اسم است :
definiton "noun " : a formal discussion about an issue at public
بحث ، گفتمان ، مباحثه
وقتی فعل است :
definition " verb " : to discuss with people who have diffrent opinion from you .
بحث کردن - مناظره کردن

[emoji7] [emoji8] [emoji173]
 

mojnia

New member
شماره 85 :
deadline :
definition: a date or time sth must be finished , the last day , hour or minute that sth will be accepted
ضرب الاجل - آخرین فرصت
فرض کنین میخواین برای یک دانشگاه Apply کنین ، دانشگاه مورد نظر در سایت خودش یک deadline رو قرار میده و میگه در این فرصت حتما باید مدارکتون رو برای ثبت نام بفرستید و گرنه بررسی نخواهند شد .
مثال :
-to miss a deadline
کاری رو در موعد مقرر یا فرصت نهایی انجام ندادن
- to meet a deadline
کاری را آخرین فرصت انجام دادن
- the deadline for college applications is 30 april .
روز 30 آپریل روز اخر بررسی تقاضاهای کالج است .

[emoji259] [emoji257] [emoji262] [emoji263] [emoji261]

خط مرگ : در اصل - خط یا محدوده‌ای که اگر زندانی از آن تجاوز می‌کرد
مورد تیراندازی قرار می‌گرفت
موعد مقرر، موعد، مهلت، سررسید،
ضرب‌الاجل، آخرین فرصت

deadline.jpg

 

mojnia

New member
شماره 86 :
1 : debt
2 : debate
لغت شماره 1 ، حرف b تلفظ نمی شود .
بررسی معنی لغت شماره یک :
debt : a money that you owe to a bank , company or person
وام - قرض - بدهی
[emoji261] [emoji263] [emoji262] [emoji263] [emoji261]
لغت شماره 2 : هم می تواند اسم و هم می تواند فعل باشد وقتی اسم است :
definiton "noun " : a formal discussion about an issue at public
بحث ، گفتمان ، مباحثه
وقتی فعل است :
definition " verb " : to discuss with people who have diffrent opinion from you .
بحث کردن - مناظره کردن

[emoji7] [emoji8] [emoji173]

debt.jpg

debate.jpg


debate: دو بیت من برای بحثمون دو بیت سرودم
 

p5301

New member
شماره 87 :
لغت
precede

- to happen before sth or come before sth or sb
پیشتر بودن ، مقدم بودن ، جلوتر بودن
البته در ترجمه بیشتر باید به صورت connotation یا ضمنی و تلویحی معنی کنیم
مثال :
-the years preceding the war .
سالهای پیش از جنگ
-she preceded me in the job
او پیش ازمن کار را بدست آورد .
-the meeting was preceded by a brief welcoming speech .
قبل از شروع جلسه یک سخنرانی خوش آمدگویی بود .

[emoji7] [emoji8] [emoji263] [emoji261]
 

mojnia

New member
شماره 87 :
لغت
precede

- to happen before sth or come before sth or sb
پیشتر بودن ، مقدم بودن ، جلوتر بودن
البته در ترجمه بیشتر باید به صورت connotation یا ضمنی و تلویحی معنی کنیم
مثال :
-the years preceding the war .
سالهای پیش از جنگ
-she preceded me in the job
او پیش ازمن کار را بدست آورد .
-the meeting was preceded by a brief welcoming speech .
قبل از شروع جلسه یک سخنرانی خوش آمدگویی بود .

[emoji7] [emoji8] [emoji263] [emoji261]

precede.jpg


precede2.jpg


proceed
پيش رفتن ،رهسپار شدن ،حرکت کردن

پیشوند pro به معنای از قبل از پیش ...
 
آخرین ویرایش:

p5301

New member
شماره 88 :
4 لغت زیر با همدیگه مترادف یا synonym هستند :
1 : comprehend
2 : figure out
3 : understand
4 : find out
این لغات به معنی :
to learn sth or become aware of sth or to find a solution for a problem .
فعمیدن - درک کردن را هر 4 لغت معنی می دهند .
[emoji263] [emoji261] [emoji262] [emoji256] [emoji267] [emoji257]

پی بردن و مطلع شدن بیشتر برای find out است .
[emoji263] [emoji261] [emoji262] [emoji256]

حل کردن - پیدا کردن راه حل : در مورد figure out
[emoji261] [emoji262] [emoji256] [emoji263] [emoji257] [emoji267]
مثال ها :
- he is able to fully comprehend what is happening and reacts appropriately .
اون قادر کاملا آنچه اتفاق می افتد را درک کرده و به خوبی واکنش نشان دهد.
-this is a problem which I can't comprehend .
این مشکلی است که من نمی تونم ان رو درک کنم .
- her mother found out about her smoking habit.
مادرش به سیگار کشیدن دخترش پی برد .
- figure out a nath problem
حل کردن مساله ریاضی
-I can't figure out why he does these crazy things .
نمی فهمم چرا این کارهای احمقانه رو انجام می دهد .
[emoji4] [emoji4] [emoji4]
 
بالا