love virology
New member
مرد بی ادعا یکی پدر خودم نه شهید شده نه به فکر جانبازی گرفتن بوده کل جنگ در منطقه بوده ارتشی نیروی دریایی و هم رزم هاش همینطور
بذارید من هم یکی از یاران سردار قاسمی رو معرفی کنم ... افتخار داشتم که حدود پنج شش ماهی در خدمتش باشم ودر سیستان بلوچستان به جمع آوری زندگینامه شهید شوشتری مشغول بودم .... خدا انشالا حفظش کنه .... الان هم در سوریه و عراق درکنار سردار سلیمانی باید باشه .....
مردی به افتادگی سردار جاهد ندیدم
بچه ها امیدوارم با این حرفم هیچکی ناراحت نشه درسته عکیس و مطلب میزاریم احساسلتی میشیم ولی ماها برا اونا چه کار کردیم ماها از اینکه یه بچه شهید با سهمیه بره دانشگاه یا استخدام بشه کفری میشیم ولی غافل از اینکه پدر اون برا راحتی ما ها همه هستیشو دادهخدا کنه مرد عمل باشیم و همه چی فقط حرف نباشه
بچه ها امیدوارم با این حرفم هیچکی ناراحت نشه درسته عکیس و مطلب میزاریم احساسلتی میشیم ولی ماها برا اونا چه کار کردیم ماها از اینکه یه بچه شهید با سهمیه بره دانشگاه یا استخدام بشه کفری میشیم ولی غافل از اینکه پدر اون برا راحتی ما ها همه هستیشو دادهخدا کنه مرد عمل باشیم و همه چی فقط حرف نباشه
اقا محمدولی اون بچه شهید از حق داشتن پدر یه کوه که پشت ادمه بخاطر ماها محروم شدهباید حساب همه چیزو داشت حتی با این کاره منظورم سهمیه و... نمیشه جبران کرد شهید که خودش نیست خوب میشه با خدمت کردن به خونوادش جبران کرد . من چند باری رفتم جنوب واقعا عالیه ماها باید راه اونارو ادامه بدیم با درس خوندن تلاش کردن اونا رفتن تا ناموس این مملکت حفظ بشه ایا ماها از ارمانهای اونا پاسداری می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اقا محمدولی اون بچه شهید از حق داشتن پدر یه کوه که پشت ادمه بخاطر ماها محروم شدهباید حساب همه چیزو داشت حتی با این کاره منظورم سهمیه و... نمیشه جبران کرد شهید که خودش نیست خوب میشه با خدمت کردن به خونوادش جبران کرد . من چند باری رفتم جنوب واقعا عالیه ماها باید راه اونارو ادامه بدیم با درس خوندن تلاش کردن اونا رفتن تا ناموس این مملکت حفظ بشه ایا ماها از ارمانهای اونا پاسداری می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
داداش گلم مث اینکه منظور منو بد متوجه شدین من نخواستم بدی بازماندگانو به اونا نسبت بدم برعکس میگم باید به خاطر لطفی که پدران اینا در حق ما کردن ماها جبران کنیم.
این ها که مینویسم از زبان یه پرستا خانم زمان جنگه
یه بار که تعداد زخمیها زیاد بود و نمیتونستیم به همه زخمی ها رسیدگی کنیم فقط میشود به اونایی که وضعشون وخیمه رسیدگی کرد دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت یه رزمنده رو که حالش وخیم بود و خونریزی داشت و رگهاش بریده شده بود رو ببریم تاق عمل من با دکتر کمک کردم تا اون رزمنده رو بردیم اتاق عمل تو اتاق دکتر بهم گفت چادرتو باز کن و کمک کن با هم مریضو بزاریم رو تخت من که خواستم چادرمو در بیارم اون رزمنده با چشایه نیمه باز گوشه چادمو گرفت و گفت خواهرم ماها جون دادیم تا این چادر از سر شماها باز نشه و در حالی که چادرم تو دستاش بود جون داد...
این ها که مینویسم از زبان یه پرستا خانم زمان جنگه
یه بار که تعداد زخمیها زیاد بود و نمیتونستیم به همه زخمی ها رسیدگی کنیم فقط میشود به اونایی که وضعشون وخیمه رسیدگی کرد دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت یه رزمنده رو که حالش وخیم بود و خونریزی داشت و رگهاش بریده شده بود رو ببریم تاق عمل من با دکتر کمک کردم تا اون رزمنده رو بردیم اتاق عمل تو اتاق دکتر بهم گفت چادرتو باز کن و کمک کن با هم مریضو بزاریم رو تخت من که خواستم چادرمو در بیارم اون رزمنده با چشایه نیمه باز گوشه چادمو گرفت و گفت خواهرم ماها جون دادیم تا این چادر از سر شماها باز نشه و در حالی که چادرم تو دستاش بود جون داد...