کجایند مردان بی ادعا؟

love virology

New member
مرد بی ادعا یکی پدر خودم نه شهید شده نه به فکر جانبازی گرفتن بوده کل جنگ در منطقه بوده ارتشی نیروی دریایی و هم رزم هاش همینطور
 

baran71

New member
(خاطرات همسر یوسف اللهیاری )



بسم رب الشهدا و الصدیقین

جانبازی بالای 65 درصد است که مغز و جمجمه‌اش از وسط شکافته شده است، بارها و بارها زیر تیغ جراحان قرار گرفته است، دیدش محدود است و به چند متر بیشتر نمی‌رسد. ولی با این وجود هنوز هم ذره‌ای از اهدافی که برای انقلاب و اسلام داشته است، کم نشده است.

در 52 یا 53 سال پیش در روستای اسمرود از توابع شهرستان خلخال به دنیا آمد، زمانی که 25 سال بیشتر نداشت و تازه ازدواج کرده بود به جبهه رفت و به خدمت و انجام وظیفه پرداخت. در سال 67 و در عملیات پدافندی منطقه‌ی شیخ محمد در خاک عراق مجروح شد. به دلیل اصابت تیر به سرش، سه ماه در بیمارستان در بیهوشی بود. این روزها خانه‌نشین شده و دیگر قادر به هیچ کاری نیست، زیرا اگر به سرش فشار بیاورد دوباره عفونت می‌کند و دوباره تیغ جراحی و دوباره....

همسر این جانباز بزرگوار، با فداکاری و ایثاری بیشتر، رنج‌ها، مشکلات و سختی‌های زندگی با یک جانباز را به دوش می‌کشد و مسرور است که می‌تواند به همسر جانبازش خدمت کند. او زمانی که با یوسف ازدواج کرد، هنوز همسرش سالم بود و می‌گوید که خدا را خوش نمی‌آمد که یوسف را در شرایط بحرانی پس از جانبازی تنها بگذارد. پس خواست تا با شرایط همسرش کنار بیاید.

از خاطراتش می‌گوید. از سختی‌ها و رنج‌های پس از مجروحیت همسرش، از این‌که تا یکسال مجبور بوده است با دو بچه‌ی 1 و 2 ساله از این بیمارستان به آن بیمارستان برود تا به مداوای همسرش بپردازد. از روزهایی تعریف می‌کند که برای همسرش لقمه می‌گرفته و در دهانش می‌گذاشته است. از شرایط زندگی با یک جانباز می‌گوید که سخت است. این‌که باید شرایطش را درک کند، محیطی آرام برای او مهیا سازد. زیرا یوسف را سرداری می‌داند که برای او و کشور او زحمت کشیده است و این‌گونه می‌خواهد قدردان او و سایر جانبازان باشد.

از برخورد مردم می‌گوید و از این‌که چطور بعضی‌ها به او و همسرش با وجود رشادت‌هایی که داشته طعنه و کنایه می‌زنند، از این‌که به خاطر همسرش مجبور است تحمل کند. گاهی با خود آرزو می‌کند که ای کاش هیچ‌وقت یوسف نمی‌رفت و... اما حرف‌های همسرش که می‌گوید اگر من نمی‌رفتم و دیگری نمی‌رفت پس کشور را چه کسی نجات می‌داد، آرامش می‌کند.
:riz304:




(جانباز یعنی قلّه وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی.):rose:
 

N@RVIN

Well-known member
سریال گل پامچال تصویر شروع جنگه وقتی حتی اهالی یک شهر جنوبی نمی دونستند که جنگی تو راهه و برای هلی کوپترهای دشمن دست تکون می دانند و سوت می زدند و زیر آتیش همون هلی کوپترها عروسیشون به عزا تبدیل شد

گل پامچال تصویر آرزوها و شادیها و مردمی که زیر خاک مدفون شدند بدون هیچ ادعایی و گمنام


[URL=http://8pic.ir/] [/URL]


[URL=http://8pic.ir/] [/URL]
 

marzi ba

Well-known member
دانلود اهنگ سلام آخر با صدای احسان خواجه امیری



هر كسي دوس داشت دان كنه من هر وقت اين آهنگ و گوش ميكنم حس خاصي دارم
اين آهنگ بي ربط با اين اين تاپيك فك نكنم باشه




سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه‌های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من
تو را می‌سپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه


:dadad4::dadad4::dadad4:​
 
آخرین ویرایش:

mohammad63

Well-known member
واینها را خدا دوست داشت پس بی ادعاتر را نصیبشان کرد....
اما یه چیزی........
شاید جوونای امروزی که اصلا نمیشه ادعا داشته باشن تو این اوضاع بد و بحرانی نیاز به همدمو شریک های بی ادعاتر داشته باشند...........
نظرتون چیه؟؟؟
 

ketabsabz

Well-known member

به یاد شهدای مفقود الاثر

محله‌ی حسن‌آباد زرگنده آن قدر شهید دارد که بین اهالی به «شهید آباد» معروف شده است؛ این محله حدود 500 شهید دارد که از میان آنها نزدیک به هشت خانواده هنوز منتظر خبری از وضعیت فرزندانشان هستند؛ 5 شهید گمنام هم از نهم مرداد 1382 در صحن حرم امامزاده اسماعیل محله حسن‌آباد تدفین شدند که مادران شهدای مفقودالاثر، وقتی دلشان هوای بچه‌هاشان را می‌کند، سر مزار این شهدای گمنام می‌روند.


شهید حمیدرضا مهرایی
13910719000070_PhotoL_V.jpg


شهید مفقود «حمیدرضا مهرایی» از شهدای همین محله است؛ خانه کلنگی قدیمی خانواده شهید با خانه‌های اطراف فرق می‌کرد؛ در این خانه پدر و مادری زندگی می‌کنند که 30 سال است خواب راحت ندارند؛ 30 سال حتی در ورودی خانه را عوض نکردند و در همان محله زندگی می‌کند تا مبادا پسرشان بیاید و خانه را پیدا نکند.

13910719000074_PhotoL.jpg




اعتصاب غذا برای گرفتن رضایت‌نامه اعزام به جبهه

پدر شهید، عصایش را به زمین‌ زد و با لبخند گفت: در این سی سال کجا بودید که بپرسید ما چه کشیدیم؟!

شهید 16 ساله بود و در یازده درس می‌خواند؛ می‌خواست به جبهه برود، به او ‌گفتم: «بگذار برادرت بیاید، بعد تو برو» اما حمیدرضا می‌گفت: «او جای خودش رفته و من جای خودم می‌روم»؛ خیلی اصرار می‌کرد اما اجازه نمی‌دادم؛ حمیدرضا آن قدر ناراحت بود که غذا نمی‌خورد؛ حوصله هیچ کار و هیچ کسی را نداشت؛ وقتی دیدم واقعاً دارد اذیت می‌شود، برگه رفتنش را امضا کردم؛ او از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید؛ او سپس برای آموزش به پادگان امام حسین(ع) رفت.




آغاز بی‌خبری از حمیدرضا

حمیدرضا با یکی از دوستانش به اسم «سیدعلی مددی» از همین محله رفته بود که او هم مفقود شد؛ یکی دیگر از دوستانش برای زرگنده بود، شهید شد و کسی نبود که خبری از پسرم بیاورد؛ تا چند وقت فکر می‌کردیم که او اسیر بعثی‌ها شده است.

یکی دیگر از دوستان حمیدرضا اسیر شده بود که به عراقی‌ها می‌گوید: من گوسفند چران هستم و او را آزاد کرده بودند؛ بعد هم نامه‌ای برای ما نوشت که «به حمیدرضا گفتم از این مسیر نرود، او با چند نفر از بچه‌ها رفت و شهید شدند و من اسیر شدم»





کیسه‌ای که تمام دارایی مادر منتظر است


هر کسی برای خودش یک گنجینه‌ای دارد که بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین یادگاری‌ها را در آن می‌گذارد؛ گنجینه مادری که 30 سال است در غم هجران فرزندش می‌سوزد، چه می‌تواند باشد؟! پیراهن و کفش‌های کتانی که خودش خریده بود، کتاب فلسفه روزه و دفترچه یادداشت


وسایل شهید مهرایی؛ تنها دلخوشی مادر

13910719000082_PhotoL.jpg


 

vahid28

New member
خیلی تاپیک قشنگیه
مادرشهدا واقعا گل کاشتند
دم همه شهدای جنگ
چ ده شهید داوطلب بحرینی و چ ۴۰۰شهید افغانی و حتی شهدای اقلیت ها گرم
....
شهدای اقلیت‌های مذهبی:

89 نفر مسیحی

9 نفر زرتشتی

 16 نفر كلیمی

(داوطلبان و سربازان وظیفه اقلیت ها باهم شامل این تعدادند مثلا زرتشتیان ۲ شهید داوطلب دادند)

در بین شهدای عزیزمان

 1855 شهید با ملیت عراقی

314 شهید با ملیت افغانی

 29 شهید از دیگر ملیت‌ها می‌باشند. 

85 هزار و 222 تفر بسیجی از توده مردم به درجه رفیع شهادت نائل شدند
 
آخرین ویرایش:

رها45

New member
بچه ها امیدوارم با این حرفم هیچکی ناراحت نشه درسته عکیس و مطلب میزاریم احساسلتی میشیم ولی ماها برا اونا چه کار کردیم ماها از اینکه یه بچه شهید با سهمیه بره دانشگاه یا استخدام بشه کفری میشیم ولی غافل از اینکه پدر اون برا راحتی ما ها همه هستیشو دادهخدا کنه مرد عمل باشیم و همه چی فقط حرف نباشه
 

mbamari

Member
بذارید من هم یکی از یاران سردار قاسمی رو معرفی کنم ... افتخار داشتم که حدود پنج شش ماهی در خدمتش باشم ودر سیستان بلوچستان به جمع آوری زندگینامه شهید شوشتری مشغول بودم .... خدا انشالا حفظش کنه .... الان هم در سوریه و عراق درکنار سردار سلیمانی باید باشه .....
10743_634313782683594302_l.jpg

مردی به افتادگی سردار جاهد ندیدم
 

mohammad63

Well-known member
بچه ها امیدوارم با این حرفم هیچکی ناراحت نشه درسته عکیس و مطلب میزاریم احساسلتی میشیم ولی ماها برا اونا چه کار کردیم ماها از اینکه یه بچه شهید با سهمیه بره دانشگاه یا استخدام بشه کفری میشیم ولی غافل از اینکه پدر اون برا راحتی ما ها همه هستیشو دادهخدا کنه مرد عمل باشیم و همه چی فقط حرف نباشه

من چند وقتی به گردآوری زندگینامه شهید شوشتری و همراهانش که در پیشین سیستان و بلوچستان به شهادت رسیدند و سردار مرداری که یکی از همراهان ایشان بودند، مشغول بودم و حاصل آن دو کتاب به نامهای راس 820 و ولی فتح بود .... ما با قضاوتهایی که می کنیم تر و خشک رو با هم می سوزانیم،اگر به سهمیه بندی ها و حتی کاره و برنامه های بازمانده ها و فامیلهای شهدا ایرادی وارد هست، چرا باید شهدا را هم با اونها بدنام کنیم. بیایید حساب هرکس را جداگانه ببینیم و برای هرکس جداگانه ارزش قائل باشیم که حتی ÷نچ انگشت یک دست هم مطابق و مساویو همسان نیستند ... یاد شهدا زنده و راهشان ÷وینده و پاینده

- - - Updated - - -

بچه ها امیدوارم با این حرفم هیچکی ناراحت نشه درسته عکیس و مطلب میزاریم احساسلتی میشیم ولی ماها برا اونا چه کار کردیم ماها از اینکه یه بچه شهید با سهمیه بره دانشگاه یا استخدام بشه کفری میشیم ولی غافل از اینکه پدر اون برا راحتی ما ها همه هستیشو دادهخدا کنه مرد عمل باشیم و همه چی فقط حرف نباشه

من چند وقتی به گردآوری زندگینامه شهید شوشتری و همراهانش که در پیشین سیستان و بلوچستان به شهادت رسیدند و سردار مرداری که یکی از همراهان ایشان بودند، مشغول بودم و حاصل آن دو کتاب به نامهای راس 820 و ولی فتح بود .... ما با قضاوتهایی که می کنیم تر و خشک رو با هم می سوزانیم،اگر به سهمیه بندی ها و حتی کاره و برنامه های بازمانده ها و فامیلهای شهدا ایرادی وارد هست، چرا باید شهدا را هم با اونها بدنام کنیم. بیایید حساب هرکس را جداگانه ببینیم و برای هرکس جداگانه ارزش قائل باشیم که حتی ÷نچ انگشت یک دست هم مطابق و مساویو همسان نیستند ... یاد شهدا زنده و راهشان ÷وینده و پاینده
 

رها45

New member
اقا محمدولی اون بچه شهید از حق داشتن پدر یه کوه که پشت ادمه بخاطر ماها محروم شدهباید حساب همه چیزو داشت حتی با این کاره منظورم سهمیه و... نمیشه جبران کرد شهید که خودش نیست خوب میشه با خدمت کردن به خونوادش جبران کرد . من چند باری رفتم جنوب واقعا عالیه ماها باید راه اونارو ادامه بدیم با درس خوندن تلاش کردن اونا رفتن تا ناموس این مملکت حفظ بشه ایا ماها از ارمانهای اونا پاسداری می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

mohammad63

Well-known member
اقا محمدولی اون بچه شهید از حق داشتن پدر یه کوه که پشت ادمه بخاطر ماها محروم شدهباید حساب همه چیزو داشت حتی با این کاره منظورم سهمیه و... نمیشه جبران کرد شهید که خودش نیست خوب میشه با خدمت کردن به خونوادش جبران کرد . من چند باری رفتم جنوب واقعا عالیه ماها باید راه اونارو ادامه بدیم با درس خوندن تلاش کردن اونا رفتن تا ناموس این مملکت حفظ بشه ایا ماها از ارمانهای اونا پاسداری می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من که حرفی نزدم، فقط گفتم اگر گاهی ما از دست برنامه ها و کارهای بازمانده ها به هر دلیلی دلمونمیگیره، نباید اونو به شهید ربط بدیم و به همین راحتی به آنها توهین کرد ......... اونها معصوم نبودند اما راه درست رو انتخاب کردند و موفق شدند، پس پیش زمینه خوب بودن را داشتند.. درست مث کنکور اگه از قبل درست مسیرتو انتخاب نکرده باشی قبول نیشی ... پس باید به آنها احترام گذاشت .... همین

- - - Updated - - -

اقا محمدولی اون بچه شهید از حق داشتن پدر یه کوه که پشت ادمه بخاطر ماها محروم شدهباید حساب همه چیزو داشت حتی با این کاره منظورم سهمیه و... نمیشه جبران کرد شهید که خودش نیست خوب میشه با خدمت کردن به خونوادش جبران کرد . من چند باری رفتم جنوب واقعا عالیه ماها باید راه اونارو ادامه بدیم با درس خوندن تلاش کردن اونا رفتن تا ناموس این مملکت حفظ بشه ایا ماها از ارمانهای اونا پاسداری می کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من که حرفی نزدم، فقط گفتم اگر گاهی ما از دست برنامه ها و کارهای بازمانده ها به هر دلیلی دلمونمیگیره، نباید اونو به شهید ربط بدیم و به همین راحتی به آنها توهین کرد ......... اونها معصوم نبودند اما راه درست رو انتخاب کردند و موفق شدند، پس پیش زمینه خوب بودن را داشتند.. درست مث کنکور اگه از قبل درست مسیرتو انتخاب نکرده باشی قبول نیشی ... پس باید به آنها احترام گذاشت .... همین
 

رها45

New member
داداش گلم مث اینکه منظور منو بد متوجه شدین من نخواستم بدی بازماندگانو به اونا نسبت بدم برعکس میگم باید به خاطر لطفی که پدران اینا در حق ما کردن ماها جبران کنیم.
 

رها45

New member
این ها که مینویسم از زبان یه پرستا خانم زمان جنگه
یه بار که تعداد زخمیها زیاد بود و نمیتونستیم به همه زخمی ها رسیدگی کنیم فقط میشود به اونایی که وضعشون وخیمه رسیدگی کرد دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت یه رزمنده رو که حالش وخیم بود و خونریزی داشت و رگهاش بریده شده بود رو ببریم تاق عمل من با دکتر کمک کردم تا اون رزمنده رو بردیم اتاق عمل تو اتاق دکتر بهم گفت چادرتو باز کن و کمک کن با هم مریضو بزاریم رو تخت من که خواستم چادرمو در بیارم اون رزمنده با چشایه نیمه باز گوشه چادمو گرفت و گفت خواهرم ماها جون دادیم تا این چادر از سر شماها باز نشه و در حالی که چادرم تو دستاش بود جون داد...
 

mohammad63

Well-known member
داداش گلم مث اینکه منظور منو بد متوجه شدین من نخواستم بدی بازماندگانو به اونا نسبت بدم برعکس میگم باید به خاطر لطفی که پدران اینا در حق ما کردن ماها جبران کنیم.

بله .............. اینجوری هم میشه ...........
 

mohammad63

Well-known member
این ها که مینویسم از زبان یه پرستا خانم زمان جنگه
یه بار که تعداد زخمیها زیاد بود و نمیتونستیم به همه زخمی ها رسیدگی کنیم فقط میشود به اونایی که وضعشون وخیمه رسیدگی کرد دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت یه رزمنده رو که حالش وخیم بود و خونریزی داشت و رگهاش بریده شده بود رو ببریم تاق عمل من با دکتر کمک کردم تا اون رزمنده رو بردیم اتاق عمل تو اتاق دکتر بهم گفت چادرتو باز کن و کمک کن با هم مریضو بزاریم رو تخت من که خواستم چادرمو در بیارم اون رزمنده با چشایه نیمه باز گوشه چادمو گرفت و گفت خواهرم ماها جون دادیم تا این چادر از سر شماها باز نشه و در حالی که چادرم تو دستاش بود جون داد...

کاش همه برای ارزشهایشان ___ارزشهای واقعی نه تخیلی و من دراوردی___ احترام قائل بودند ... تعظیم به احترام غیرت

- - - Updated - - -

این ها که مینویسم از زبان یه پرستا خانم زمان جنگه
یه بار که تعداد زخمیها زیاد بود و نمیتونستیم به همه زخمی ها رسیدگی کنیم فقط میشود به اونایی که وضعشون وخیمه رسیدگی کرد دکتر از اتاق اومد بیرون و گفت یه رزمنده رو که حالش وخیم بود و خونریزی داشت و رگهاش بریده شده بود رو ببریم تاق عمل من با دکتر کمک کردم تا اون رزمنده رو بردیم اتاق عمل تو اتاق دکتر بهم گفت چادرتو باز کن و کمک کن با هم مریضو بزاریم رو تخت من که خواستم چادرمو در بیارم اون رزمنده با چشایه نیمه باز گوشه چادمو گرفت و گفت خواهرم ماها جون دادیم تا این چادر از سر شماها باز نشه و در حالی که چادرم تو دستاش بود جون داد...

کاش همه برای ارزشهایشان ___ارزشهای واقعی نه تخیلی و من دراوردی___ احترام قائل بودند ... تعظیم به احترام غیرت
 
بالا