پرستار باحال....

21Tir

New member
تو این تاپیک لبخندای پرستاری گذاشته میشه...
کاملا و صرفا و مطلقا جنبه شوخی داره....
قابل توجه برخی مدیران:اگه دیدین یه چیزی با مزاجتون سازگار نیس اول به خودم پیغام خصوصی بدین اون پستو پاک کنم... اگه پاک نکردم... بعدش اخطار بدین و تاپیکو ببندین...

پ ن: منظورم اون مدیراییه که هنوز قوانین مدیریتو خوب نمیدونن... مخلص همه مدیرام هستیم...

امیدوارم تاپیکو نبندین بعدش پیغام خصوصی بدین جمله مخلص همه مدیرام هستیم چیزیو عوض نمیکنه...


39626463672576777811.png
 

21Tir

New member
1010285_677638685583632_1419349325_n.png


پروردگار مهربانم

امروز که در حال مراقبت از بیماران هستم، با من باش...

به کلمات من عطوفت و مهربانی ببخش...

و در دستان من، روح شفا بخش خود را قرار ده...

بگذار عشق تو بر تمام آنچه انجام میدهم بتابد،

شاید کسانی که نیازمندند، تو را در من بشنوند،حس کنند و ببینند...​
 

eli m

New member
دمت گرم عزیزم...
من به خودمون افتخار میکنم/////
:rose::(40)::heart:
 

eli m

New member
:p7977cujr38iyymsu8::78:ناناز بشیییین درست بخووون..
این کارا برای بعد کنکوره...
خدا چقدر حرص بخووورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:smilies-azardl (181
 

21Tir

New member
:p7977cujr38iyymsu8::78:ناناز بشیییین درست بخووون..
این کارا برای بعد کنکوره...
خدا چقدر حرص بخووورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:smilies-azardl (181

بخدا اگه کتابو باز کردم...:13:شروع کردم به خوندن هااااااا ولی باز یه مشکلاتی پیش اومد... امسالم قبول نمیشم...مشکلاتم زیاده... اوف...
 

zErOOn3

Well-known member
SLM

بپرین بدون هدفـــ خاC>..

happy-nurse.jpg



- - - Updated - - -

SLM

2829831.jpg


دادا6 : ما فیلتریم با3 همین ... باباشخین ...
 
آخرین ویرایش:

ROJO

New member
چندسال پیش چندروز بستری بودم یه بیمارستان یه پرستار واقعا مهربون اونجا بود منو میبرد تو سالن از پنجره ای که به پشت بیمارستان ویو داشت نهال هایی که تازه کاشته شده بودنو نشونم میداد و با کلی ذوق تعریف میکرد که اینا وقتی بزرگ شن چی میشه، من هرروز عصر منتظر بودم بیاد منو ببره لب اون پنجره، هنوز حس خوبی دارم وقتی بهش فکر میکنم اونم تو روزایی که داغون بود روحم... خدا خیر بده همچین انسان هایی رو:riz304:
 

21Tir

New member
چندسال پیش چندروز بستری بودم یه بیمارستان یه پرستار واقعا مهربون اونجا بود منو میبرد تو سالن از پنجره ای که به پشت بیمارستان ویو داشت نهال هایی که تازه کاشته شده بودنو نشونم میداد و با کلی ذوق تعریف میکرد که اینا وقتی بزرگ شن چی میشه، من هرروز عصر منتظر بودم بیاد منو ببره لب اون پنجره، هنوز حس خوبی دارم وقتی بهش فکر میکنم اونم تو روزایی که داغون بود روحم... خدا خیر بده همچین انسان هایی رو:riz304:

وای تو اون دختری؟؟؟؟؟؟ من اون پرستاره م... واقعا فکر نمیکردم اینجا ببینمت...خوبی؟؟؟؟؟؟:(40):
 
بالا