هر چه می خواهد دل تنگت بگو (تاپیکی برای بچه های آمار زیستی)

ساغري

New member
منم بالاخره امروز ثبت نام كردم،روز اولي بايد ميرفتيم پيش مديرگروه،مدير گروهمون گفت فردا دفاع يكي از بچه هاست مياي گفتم نه ميگفت اول كار معلومه چقدر به رشته ت علاقه داري.
 

parasto104

New member
منم بالاخره امروز ثبت نام كردم،روز اولي بايد ميرفتيم پيش مديرگروه،مدير گروهمون گفت فردا دفاع يكي از بچه هاست مياي گفتم نه ميگفت اول كار معلومه چقدر به رشته ت علاقه داري.

چفدر خوبه که راحت نه میگید
حالا من استادم میگه فلان موقع class نرم افزار دارم میای، منم میگم آره و میرم و همش چیزای تکراری گوش میدم و حوصلم سر میره :dadad4:
 
آخرین ویرایش:

imanmirr

New member
اينجا سرزمين جمله هاى وارونه است جايي كه
(( گنج ))

(( جنگ))

مى شود

(( درمان))

(( نامرد))

(( قهقهه))

(( هق هق ))

ولى

(( دزد))

همان

(( دزد))

است

(( درد ))

همان

(( درد ))

است و

(( گرگ))

همان

(( گرگ))

ارى سرزمين جملات وارونه

جايست كه

(( من ))

(( نم))

زده است و

(( يار ))

(( راى))

عوض كرده است

((راه))

گويى

(( هار ))

شده و

(( روز ))

به

(( زور ))

ميگذرد

(( اشنا))

را جز در

(( انشا ))

نميبنى و چه

(( سرد))

است اين

((درس))

زندگى اينجاست كه

(( مرگ))

برايم

(( گرم ))

ميشود چرا كه

(( درد ))

همان

(( درد ))

است.دلم

(( آرامش))

وارونه می خواهد

((شمارا))
 

imanmirr

New member
مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز اور ا زير نظر گرفت.
متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند.
اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند .
پائلو کوئیلو
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم...
 

imanmirr

New member
تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم

نه او، هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم

همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم

خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم

و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت -یارا!- مرض داری و پنداری که من دارم

همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟

چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم

کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس -غیر تو- افساری که من دارم

برایم آبرو نگذاشتی، بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافلهاست آماری که من دارم

نه پولم می دهد، نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم

تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم
 

imanmirr

New member
اول روضه می‌رسد از راه
قد بلند است و پرده‌ها کوتاه

آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه

بچه‌ی هیأتم من و حساس
به دو چشم تو و به رنگ سیاه

مویت از زیر روسری پیداست
دخترِه ... ، لا اله الا الله!

به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه

چشمهایم زبان نمی‌فهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه

چای دارم می‌آورم آنور
خواهران عزیز! یا الله!

سینی چای داشت می‌لرزید
می‌رسیدم کنار تو ... ناگاه ـ

پا شدی و نسیم چادر تو
برد با خود دل مرا چون کاه

وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران همراه

یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه

«زاغکی قالب پنیری دید»
و چه راحت گرفت از او روباه

می گریزد و می رود آهو
می‌کشم من فقط برایش آه

آی دنیا ! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه
 

imanmirr

New member
مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد



می شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد



در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد



جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد



رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد



دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد



بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش می برد



تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد



من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای !
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد



یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد



در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب
رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد



سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب
سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد



یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش می برد



من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد



وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج
می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد



من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد



"دوستت دارم" که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌برد



صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mw.ashel

imanmirr

New member
سلامی میکنم بر درس آمار


کنم تعریف من از ترس آمار


اگرچه ظاهر شعر است آمار


ولی حرف دل است آنرا نگه دار


صدک شو بهر من تا شاد گردم


اگر چارک شـــوی ناشاد گردم


اگر آمار ها یکـــــجا شود تن


سر آن تن بجز تو نیست حتما


ریاضی هستم و امید من تو


شب تاریکیم خورشید من تو


بیا نرمال تـــــرین توزیع من باش


پواسون من تو با من هم سخن باش


برآوردی بکن من را بسنجم


شدم نقطه برنــــجم یا نرنجم


فواصل را تو پر کن با حضورت


مشعشع کن مرا از روی و نورت


نما هستم که نام دیگرم مد


برای شعر من جشن تولد


بگیرید و بخندید و بخندید


شکسته قلب من آتل ببندید


میانگین تو میانه تو نما من


که با تو میروم تا ناکجا من


برایم باش چون هیستوگرامی


نمیگنجی ولیــــکن در کلامی


تو پیشامد شـــو و من یک پیامد


که فرق بینمان یک((شین)) باشد


تو ای قانون ضرب احتمالات


تو در اوجـی در اوج کمالات


تو واریانس منی من خاک پایت


کوواریانس منی من داده هایت


تویی قانــــون کل احتمالات


برای من نشو جزو محالات


تو یک توزیع خوب احتمالی


که همچون آینه پاک و زلالی


نمیدانم که گشـــــــتاور دگر چیست


ولی خوش آنکه با گشتاورت زیست


تو قلب بنده را تسـخیر کردی


جوان بودم مرا هم پیر کردی


بس است دیگر همه آمار آمار

((پیاده میشوم دنــــــیا نگه دار))
 

biosta

Well-known member
78319_s92k6lcbaxtzwecf.gif
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mw.ashel

sungirl0077

New member
سلام خدمت دوستان قدیمی
دلم واستون تنگ شده بود و گفتم بیام بهتون سربزنم
من هروزم پر مشغله تر از دیروز میگذره
درسای سخت...وقت کم...
به هرحال بازهم خیلی خوشحالم که کابوس توخونه بودن پارسال رو ندارم وبرگشتم به زندگی طبیعی
امیدوارم موفق باشید همگی
کرهانی :heart: دلم واست تنگ شده بود :riz304:
 

کرهانی

New member
سلام خدمت دوستان قدیمی
دلم واستون تنگ شده بود و گفتم بیام بهتون سربزنم
من هروزم پر مشغله تر از دیروز میگذره
درسای سخت...وقت کم...
به هرحال بازهم خیلی خوشحالم که کابوس توخونه بودن پارسال رو ندارم وبرگشتم به زندگی طبیعی
امیدوارم موفق باشید همگی
کرهانی :heart: دلم واست تنگ شده بود :riz304:

سلام عزیزم
منم مشغله ام زیاد شده و کمتر وقت ازاد دارم...کابوسم فعلا زبان شده که فکرنکنم با مشغله این ترمم برسم برم زبان
نگران حال مامانم هم کم و بیش هستم اصلا وقت نمیکنم زیاد برم خونه
اصفهان که کلا سخت گیر هستن:28: ولی تو از پسش راحت برمیای
امیدوارم تو هم موفق باشی، منم دلم تنگ شده بود اما اصلا فرصت سرزدن به سایت رو هم نداشتم واسه پست گذاشتن
 

nbio

New member
سلام بچه ها خوبین؟ من امروز بعد مدتی تونستم سر بزنم انجمن نت درست حسابی خوابگاه نداریم قطع و وصل میشد دلم واسه گروهمون که باهم درس میخوندیم خیلی تنگ شده کلاسمون هم کلا سه نفریم دو نفر ثبت نام نکردن نمیدونم چرا از بین الملل هم کسی نیومده دو تا پسر من تک دختر خیلی احساس تنهایی میکنم کاش رتبه م خوب میشد حداقل بهشتی و مدرس از بچه های انجمن بودن خوش به حالتون که شیراز یا اهواز باهمین قدر همدیگرو بدونین تهنا موندن سخته الان دلم خیلی گرفته ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: biosta

nbio

New member
راستی برای ما روشهای امار زیستی کتاب rosnerرو معرفی کردن واسه شماها چی رو معرفی کردن؟

- - - Updated - - -

یادم نبود اینجا نباید درسی میزدم میبخشین
 
بالا