نمونه های بالینی

safoora

New member
صفورا جان منظورت رو از آدلر؟ متوجه نشدم
اما لطفا تشخیص بذارید با ذکر دلائل :rose:

منظورم اینه که در قالب نظریه آدلر و احساس حقارت میشه مفهوم سازی مورد رو انجام داد

ولی برای تشخیص راستش اطلاعات کافی نیست...با همین قدر اطلاعات میشه تشخیص اختلال شخصیت اجتنابی گذاشت با توجه به شروع از دوره نوجوانی و تمایل به برقراری رابطه با دیگران و ترس از آن. البته تشخیص افتراقی های این مورد به نظرم خیلی جالبتره
 

rawy

New member
راوی جون مثله اینکه کسی نمیاد اینجا جواب و بگو

آره تا کاری رو انجام ندادی همه مشتاقن, ولی بعدش جمعیت مشتاقان غیب می شن!
اونایی که نیومدن که هیچیییییییییی کلا ,شمام که زحمت کشیدید اقلا من دو تا پاراگراف نوشتم , توضیح ندادید کلمات مرتبط با تشخیص خودتون رو مشخص می کردید به عنوان دلیل

جواب:
آقایان ک و گ به ترتیب دارای شخصیت اجتنابی و شخصیت خودشیفته هستند. نشانه های شخصیت اجتنابی شباهت زیادی با فوبیای اجتماعی نوع فراگیر دارد. اجتناب در شخصیت اجتنابی بیشتر معطوف به ارتباط با افراد است, در حالی که فوبیای اجتماعی بیشتر به موقعیت های خاص مربوط می شود. شخصیت خودشیفته نیز از نظر بزرگ منشی, با دوره های هیپومانیا در اشتراک است. اما افتراق آن ها مشکل نیست, چرا که اولی به شکل مستمر و از دوره نوجوانی بزرگ منشی را نشان می دهد و دومی به شکل دوره ای و همراه با سایر نشانه های هیپومانیا.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: parand

ainazhz

New member
آره تا کاری رو انجام ندادی همه مشتاقن, ولی بعدش جمعیت مشتاقان غیب می شن!
اونایی که نیومدن که هیچیییییییییی کلا ,شمام که زحمت کشیدید اقلا من دو تا پاراگراف نوشتم , توضیح ندادید کلمات مرتبط با تشخیص خودتون رو مشخص می کردید به عنوان دلیل

جواب:
آقایان ک و گ به ترتیب دارای شخصیت اجتنابی و شخصیت خودشیفته هستند. نشانه های شخصیت اجتنابی شباهت زیادی با فوبیای اجتماعی نوع فراگیر دارد. اجتناب در شخصیت اجتنابی بیشتر معطوف به ارتباط با افراد است, در حالی که فوبیای اجتماعی بیشتر به موقعیت های خاص مربوط می شود. شخصیت خودشیفته نیز از نظر بزرگ منشی, با دوره های هیپومانیا در اشتراک است. اما افتراق آن ها مشکل نیست, چرا که اولی به شکل مستمر و از دوره نوجوانی بزرگ منشی را نشان می دهد و دومی به شکل دوره ای و همراه با سایر نشانه های هیپومانیا.

اخ اره توضیحش یادم رفت شرمنده بعدی و حتما با توضیحش مینویسم.
بعدی بعدی
:thanks:
 

rawy

New member
اخ اره توضیحش یادم رفت شرمنده بعدی و حتما با توضیحش مینویسم.
بعدی بعدی
:thanks:

باشه به خاطر گل روی آیناز هم شده ادامه می دم
ولی هر تشخیصی به ذهنتون می رسه رو همه رو بگید واسه هر کدوم با دلیل بگید و مثلا بگید چون این مورد ذکر شده پس این تشخیص نیست
به قول صفورای عزیز تشخیص های افتراقیش که خوب اشاره کردند اما دیگه توضیح ندادن
برای اینکه برای خودمون مرور بشه و ذهنمون و دونسته هامون به چالش کشیده بشه
اگه امکانش باشه خودمم دلم می خواد شرکت کنم :smiliess (12):
 

parand

Well-known member
راووی جون سلاام. از کدوم کتااب میزاری بگو من یکی براتوون بزارم...
 

hamidehjoon

New member
سلام
بچه هامیشه بحث درموردنمونه های بالینی روادامه بدیم
بعلاوه نمونه هایی که توی تجربه هامون بهشون برخوردیم هم بگیم
بنظرم یه روانشناس هرچی بیشترباعلایم بیماری هاتوجامعه خودش اشنابشه توکارش موفق تره
 

hamidehjoon

New member
سلام بچه ها
نمونه هایی که من میخوام مطرح کنم از کتاب خاصی نیست همه نمونه هایی هستن که تواین سه سال دیدم توی بیمارستان روانپزشکی یا مرکزدرمان اعتیاد
شاید بعضی از نمونه ها تشخیصشون راحت وواضح باشه اما برای این مطرح میکنم چون برای خودم جالب هستن شایدبرای شما هم جالب باشن
مورد اول
اقای جوان 24 یا25 ساله ای بود که لباس بخشرو پوشیده بود و روی تختش نشسته بود . رفتم طرفش بهش یلام کردم و گفتم من روانشناس بیمارستان هستم . جواب سلاممو داد ارام و شمرده شمرده حرف می زد توی نگاه اول می شد احتیاط در حرف زدن رو متوجه شد. توی اولین جملاتش گفت خانم روان شناس به نظر شما من خوب میشم. بهش گفتم میشه اول بهم بگید مشکل شما چیه وبرای چی اومدید بیمارستان؟ گفت همش حس میکنم بدنم به هم ریخته و احساس میکنم وقتی یه جایی میرم باید تمام مسیر رو برگردم و چک کنم چیزی رو بهم نریخته باشم این خیلی وقت منو میگیره چون همه جا رو باید خوب نگاه کنم .
یهو برگشت بهم نگاه کرد گفت خانم روانشناس صورت من کج وکوله است؟ بدنم به هم ریخته؟ یه لحظه شوکه شدم چون میدونستم نباید جوابی بدم که بهش اطمینان بدم . بعدازکمی مکث گفتم خودت همچین حسی داری؟ گفت همیشه . گفتم برای سوال خودت چه جوابی داری؟ گفت میرم تواینه نگاه میکنم میبینم صورت چیزیش نشده و به صورت بقیه نگاه میکنم میبینم مثل صورت خودمه اما همیشه این حس میاد سراغم.
درمورد تاریخچه بیماریش پرسیدم . هشت سال مبتلا بود وتحت درمان دارویی و روان درمانی. چندبارهم بستری شده بود.شدیدا اعتقادداشت مشکلش نیاز به دارونداره اما پذیرش دارویی اش بالا بود.
روان درمانی ها که اصولا رفتاردرمانی بودند بعد از سه چهارجلسه نیمه تمام رها می شدند.
روز دوم به اتاقم دعوتش کردم برای ادامه مصاحبه.
وقتی میخواست وارد اتاق بشه چندبار عقب وجلورفت و پشت سرش رو نگاه کرد تا بالاخره وارد اتاق شد.
رفتارش روتوی بخش هم زیرنظرداشتم. همش توی سالنها راه میرفت ومحیط روچک میکرد.
بیماری ای که تمام جنبه های عملکرد شغلی وتحصیلی واجتماعی بیمار مختل کرده بود از 8سال پیش تاامروز....
ببخشید اگه طولانی شد.این نمونه توی ذهنم حک شده به چنددلیل: محتوای افکار وسواسی اش واقعا برام جالب بود. و دوم اینکه هم سن خودم بود
 

شفيع

New member
سلام بچه ها
نمونه هایی که من میخوام مطرح کنم از کتاب خاصی نیست همه نمونه هایی هستن که تواین سه سال دیدم توی بیمارستان روانپزشکی یا مرکزدرمان اعتیاد
شاید بعضی از نمونه ها تشخیصشون راحت وواضح باشه اما برای این مطرح میکنم چون برای خودم جالب هستن شایدبرای شما هم جالب باشن
مورد اول
اقای جوان 24 یا25 ساله ای بود که لباس بخشرو پوشیده بود و روی تختش نشسته بود . رفتم طرفش بهش یلام کردم و گفتم من روانشناس بیمارستان هستم . جواب سلاممو داد ارام و شمرده شمرده حرف می زد توی نگاه اول می شد احتیاط در حرف زدن رو متوجه شد. توی اولین جملاتش گفت خانم روان شناس به نظر شما من خوب میشم. بهش گفتم میشه اول بهم بگید مشکل شما چیه وبرای چی اومدید بیمارستان؟ گفت همش حس میکنم بدنم به هم ریخته و احساس میکنم وقتی یه جایی میرم باید تمام مسیر رو برگردم و چک کنم چیزی رو بهم نریخته باشم این خیلی وقت منو میگیره چون همه جا رو باید خوب نگاه کنم .
یهو برگشت بهم نگاه کرد گفت خانم روانشناس صورت من کج وکوله است؟ بدنم به هم ریخته؟ یه لحظه شوکه شدم چون میدونستم نباید جوابی بدم که بهش اطمینان بدم . بعدازکمی مکث گفتم خودت همچین حسی داری؟ گفت همیشه . گفتم برای سوال خودت چه جوابی داری؟ گفت میرم تواینه نگاه میکنم میبینم صورت چیزیش نشده و به صورت بقیه نگاه میکنم میبینم مثل صورت خودمه اما همیشه این حس میاد سراغم.
درمورد تاریخچه بیماریش پرسیدم . هشت سال مبتلا بود وتحت درمان دارویی و روان درمانی. چندبارهم بستری شده بود.شدیدا اعتقادداشت مشکلش نیاز به دارونداره اما پذیرش دارویی اش بالا بود.
روان درمانی ها که اصولا رفتاردرمانی بودند بعد از سه چهارجلسه نیمه تمام رها می شدند.
روز دوم به اتاقم دعوتش کردم برای ادامه مصاحبه.
وقتی میخواست وارد اتاق بشه چندبار عقب وجلورفت و پشت سرش رو نگاه کرد تا بالاخره وارد اتاق شد.
رفتارش روتوی بخش هم زیرنظرداشتم. همش توی سالنها راه میرفت ومحیط روچک میکرد.
بیماری ای که تمام جنبه های عملکرد شغلی وتحصیلی واجتماعی بیمار مختل کرده بود از 8سال پیش تاامروز....
ببخشید اگه طولانی شد.این نمونه توی ذهنم حک شده به چنددلیل: محتوای افکار وسواسی اش واقعا برام جالب بود. و دوم اینکه هم سن خودم بود

میدونی دوست من بنظر من باید حداقل چهارتا تشخیص مدنظرت باشه بنظرم روی اختلالاتی بی ریخت انگاری بدن هم کلیک کنی
 

safoora

New member
سلام بچه ها
نمونه هایی که من میخوام مطرح کنم از کتاب خاصی نیست همه نمونه هایی هستن که تواین سه سال دیدم توی بیمارستان روانپزشکی یا مرکزدرمان اعتیاد
شاید بعضی از نمونه ها تشخیصشون راحت وواضح باشه اما برای این مطرح میکنم چون برای خودم جالب هستن شایدبرای شما هم جالب باشن
مورد اول
اقای جوان 24 یا25 ساله ای بود که لباس بخشرو پوشیده بود و روی تختش نشسته بود . رفتم طرفش بهش یلام کردم و گفتم من روانشناس بیمارستان هستم . جواب سلاممو داد ارام و شمرده شمرده حرف می زد توی نگاه اول می شد احتیاط در حرف زدن رو متوجه شد. توی اولین جملاتش گفت خانم روان شناس به نظر شما من خوب میشم. بهش گفتم میشه اول بهم بگید مشکل شما چیه وبرای چی اومدید بیمارستان؟ گفت همش حس میکنم بدنم به هم ریخته و احساس میکنم وقتی یه جایی میرم باید تمام مسیر رو برگردم و چک کنم چیزی رو بهم نریخته باشم این خیلی وقت منو میگیره چون همه جا رو باید خوب نگاه کنم .
یهو برگشت بهم نگاه کرد گفت خانم روانشناس صورت من کج وکوله است؟ بدنم به هم ریخته؟ یه لحظه شوکه شدم چون میدونستم نباید جوابی بدم که بهش اطمینان بدم . بعدازکمی مکث گفتم خودت همچین حسی داری؟ گفت همیشه . گفتم برای سوال خودت چه جوابی داری؟ گفت میرم تواینه نگاه میکنم میبینم صورت چیزیش نشده و به صورت بقیه نگاه میکنم میبینم مثل صورت خودمه اما همیشه این حس میاد سراغم.
درمورد تاریخچه بیماریش پرسیدم . هشت سال مبتلا بود وتحت درمان دارویی و روان درمانی. چندبارهم بستری شده بود.شدیدا اعتقادداشت مشکلش نیاز به دارونداره اما پذیرش دارویی اش بالا بود.
روان درمانی ها که اصولا رفتاردرمانی بودند بعد از سه چهارجلسه نیمه تمام رها می شدند.
روز دوم به اتاقم دعوتش کردم برای ادامه مصاحبه.
وقتی میخواست وارد اتاق بشه چندبار عقب وجلورفت و پشت سرش رو نگاه کرد تا بالاخره وارد اتاق شد.
رفتارش روتوی بخش هم زیرنظرداشتم. همش توی سالنها راه میرفت ومحیط روچک میکرد.
بیماری ای که تمام جنبه های عملکرد شغلی وتحصیلی واجتماعی بیمار مختل کرده بود از 8سال پیش تاامروز....
ببخشید اگه طولانی شد.این نمونه توی ذهنم حک شده به چنددلیل: محتوای افکار وسواسی اش واقعا برام جالب بود. و دوم اینکه هم سن خودم بود
به نظر من دو تشخیص اسکیزوفرنی و وسواس اینجا فعلا مطرح هستند
داروهایی که قبلا مصرف کرده چی بوده و به کدوم جواب داده؟
 

hamidehjoon

New member
به نظر من دو تشخیص اسکیزوفرنی و وسواس اینجا فعلا مطرح هستند
داروهایی که قبلا مصرف کرده چی بوده و به کدوم جواب داده؟


سلام
بچه ها این نمونه بالینی رومن یک سال پیش دیدمش
داروهاشویادم نیست ولی اگه اشتباه نکنم یکیش کلومی پرامین بوده
البته پاسخدهیش به داروخوب نبوده
اگه سوالی درمورداین کیس داریدبپرسید
 

hamidehjoon

New member
میدونی دوست من بنظر من باید حداقل چهارتا تشخیص مدنظرت باشه بنظرم روی اختلالاتی بی ریخت انگاری بدن هم کلیک کنی

یادمه اون موقع ازش تست mmpi هم گرفتم مصاحبه بالینی وتست منوبه یه تشخیص رسوند
شمامیتونیدتشخیص های. خودتون روبه صورتnet یا rol out. مطرح کنیدف
 

rawy

New member
ممنون حمیده جون که این کار خوب تخصصی رو شروع کردی, امیدوارم ادامه دار باشه و همه دوستان شرکت کنند.
در کنار دوستانی که ارشد یا بالاتر هستن اظهار نظر کردن یه مقدار مشکله اما من نظرم رو می گم اگه ایرادی داشت لطفا اصلاح کنید
وسواس فکری و عملی کاملا تو توضیحاتی که نوشتی مشهوده
و از اختلالات هذیانی نوع جسمانی هم نوع دیس مرفوفوبی (هراس از بدریختی) رو داره که آقای شفیع هم اشاره کردند
شروع اختلالات هذیانی معمولا از یه فشار روانی - اجتماعی هست, باید سابقه اش بررسی بشه و با توجه به اینکه جوون هست اینکه ضربه به سر یا مصرف مواد داشته یا خیر هم مطرح هست.
نکته اصلی برای رواندرمانیش هم یک رابطه موثر با بیمار هست که احتمالا دلیل ادامه ندادن رواندرمانیش همین بوده باشه که ارتباط خوبی نگرفته وسواسی ها و هذیانی ها نیاز به یه درمانگر قابل اعتماد و خدشه ناپذیر دارند.
 

hamidehjoon

New member
ممنون حمیده جون که این کار خوب تخصصی رو شروع کردی, امیدوارم ادامه دار باشه و همه دوستان شرکت کنند.
در کنار دوستانی که ارشد یا بالاتر هستن اظهار نظر کردن یه مقدار مشکله اما من نظرم رو می گم اگه ایرادی داشت لطفا اصلاح کنید
وسواس فکری و عملی کاملا تو توضیحاتی که نوشتی مشهوده
و از اختلالات هذیانی نوع جسمانی هم نوع دیس مرفوفوبی (هراس از بدریختی) رو داره که آقای شفیع هم اشاره کردند
شروع اختلالات هذیانی معمولا از یه فشار روانی - اجتماعی هست, باید سابقه اشسابقه مصرف هیچ گونه مواد م
نکته اصلی برای رواندرمانیش هم یک رابطه موثر با بیمار هست که احتمالا دلیل ادامه ندادن رواندرمانیش همین بوده باشه که ارتباط خوبی نگرفته وسواسی ها و هذیانی ها نیاز به یه درمانگر قابل اعتماد و خدشه ناپذیر دارند.

سابقه مصرفموادمخدریامحرک وسایرداروهای غیرمجازنداشته درمورد هدتروما یادم نیست
موقع تکمیل تست وقت زیادی نیازداشت وتقریباده یاپانزده سوال روعلامت زده بودتامنظورسوال روبراش توضیح بدم روی کلمات وجملات تست به سختی تمرکزمیکرد ونیازداشت تست روچندباربخونه
 

aylinn

New member
با تشکر از حمیده جون و تمام دوستانی که نظر دادن
به نظر من احتمال ocd و هراس از بدریختی مطرحه.
 

safoora

New member
ترس از بدریختی مطرح نیست مگر اینکه فرد برای از بین بردن عیب فرضی کارهایی انجام داده باشه
به نظر من در صورت رد شدن اسکیزوفرنی تشخیص وسواس هست
 
بالا