یک صندلى خالى کنار رویاهایم از آن توست... بنشینى یا بروى دوستت دارم.
پرستار مهربون New member 2012-03-24 #61 یک صندلى خالى کنار رویاهایم از آن توست... بنشینى یا بروى دوستت دارم.
پرستار مهربون New member 2012-03-24 #62 آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.
پرستار مهربون New member 2012-03-24 #64 خاطرت باشد وقتی که دلت غمگین است، بر دلت بار غمی سنگین است، یا اگر تنهایی، چهره ات از غم اندوه کسی پرچین است، منشین، غصه مخور! چون می گذرد، شیرین است!
خاطرت باشد وقتی که دلت غمگین است، بر دلت بار غمی سنگین است، یا اگر تنهایی، چهره ات از غم اندوه کسی پرچین است، منشین، غصه مخور! چون می گذرد، شیرین است!
پرستار مهربون New member 2012-03-24 #65 کاش انسان مثل شمع، فقط یک شب زندگی می کرد، اما در کنار پروانه اش!
پرستار مهربون New member 2012-03-24 #66 چیزیم نیست، خرد و خمیرم، فقط همین کم مانده است بی تو بمیرم، فقط همین از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در عمق چشمای تو گیرم، فقط همین
چیزیم نیست، خرد و خمیرم، فقط همین کم مانده است بی تو بمیرم، فقط همین از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز در عمق چشمای تو گیرم، فقط همین