مشاعره

Dicentric

New member
جهت اطلاع از نام شاعر بایستی بگویم از پست 292 به بعد اشعاری که گذاشتم سروده ی خودم هست


نــشانـه مــی*رود رویـت نـگـارا
کمـان خـانه ی ابـرویت دل مـا

ز جعد گیسویت زنجیر شده پا
زمـژگـانـت بـیـنداز تیر بر ما

تبریک می گم شعراتون خیلی عالی و زیباست
 

mahsa.

New member
آن کس که تورا شناخت جان راچه کند
فرزندوایال وخانمان راچه کند
دیوانه کنی هردو جهانش بخشی
دیوانه توهردوجهان را چه کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Mohammad gh

New member
در رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
 

mahdia

New member
من ماندم تنهای تنها
من ماندم میان سیل غم ها
 
آخرین ویرایش:

biosta

Well-known member
آنسـان که دل سـوی دلدار بــشد
هر سوی که روی گشت رخ یار بشد

هیهات که عاشق ندانست نصیبش
یـک عــمر از رخ یــار دلِ زار بـشـد
 
آخرین ویرایش:

biosta

Well-known member
دین و دل من به تو مشتاق
جانم گرفتار غم و درد فراق

زهجر یار ترا کمی فی احتراق
نگارا ترحمی بنما بر عشاق
 

ZOT

New member
قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم

حافظ
 

roj

New member
مرغ سان ازقفس خاک هوائی گشتم
به هوائی که مگر صید کند شهبازم
همچوچنگ اربکناری ندهی کام دلم
ازلب خویش چو نی یک نفسی بنوازم
 

nazanin91

New member
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر/هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار/که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به دو جو/ که در این متاع قلیل است و آن عطای حقیر
حافظ
 

biosta

Well-known member
...
ره رفته ایم به خطا
افتاده ایم به بلا
برکن به ره تو ما را
برکن به راه پارسا ...
 

biosta

Well-known member
اَلا نگارا ای جان و جانان من
جانا دلربا ای جمله جهان من

تـولا تـولا کـن بـر جـان مـن
وفاعـطا کـن ای مـهربان مـن
 

mahsa.

New member
نامه را چون میبری قاصد زبانی هم بگو
نامه را اهسته بگشا دل در آن پیچیده است

دل بسویش هدیه کردم سنگدل خندیدو گفت
دوراندازند مستان ساغر بشکسته را
 

salmankhan

New member
آن سفرکرده که صدقافله دل همراه اوست
هرکجاهست خدایا به سلامت دارش
 

OMID2010

New member
شرمم از خرقه آلوده خود می آید
که بر او وصله به صد شعبده پیراسته ام
 

ZOT

New member
من گدایی دیدم دربدر می رفت آواز چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته ی خربزه می برد نماز

سهراب سپهری
 

nafiss

New member
زخم می بینی که بر دل ، می زند چنگال و چنگ
شب که می سوزم چو شمعی از جدایی از فراغ
 

biosta

Well-known member
زخود به تقدير كدام عشق بيگانه شدم
زنجير دلم پاره شدست ديوانه شدم

ساقيم معرفت عشق به ميخانه ببرد
عقلم به جای بفروخت و مستانه شدم
 

nafiss

New member
می رسد از تو پیامی زین شب
شب سیاه است و نگاه تو به شب
 

biosta

Well-known member
...
بگفت این حرف را دلبر تو دیگر
ترحم کن بر عاشق تو آخر

که عاشق منزلش کوی تو باشد
چوصد بار وارهی سوی تو باشد

بسوخت و بر لبان حرفی نیامد
کز خاکستر هیچ آوخ نیاید

باز شعر من خاکساری مزید
نا آشکارست مگر قصه امید

جهان آرا یا رب بار خدایا
بکن شیدای ما این دلربا را
 

nafiss

New member
آب در یک سو و آتش یک طرف
عشق در یک سو و عادت یک طرف
داد از بیداد یاران ستم
کی شود دنیا خدایا بی ستم؟
 
بالا