مسابقه داستان نویسی با عکس<سری چهارم>

[hebe.nurse]

من هنوز دربارش حتی فکرم نکردم.......
بچها حسش نیس چه کنم؟؟؟؟؟ یکم ذهنم پریشان است اینروزها :smiliess (5):

 

[ZOT]

من هنوز دربارش حتی فکرم نکردم.......
بچها حسش نیس چه کنم؟؟؟؟؟ یکم ذهنم پریشان است اینروزها :smiliess (5):

منم هنوز کاری نکردم!:14::dadad4:

 

[eeeeeeehsan]

منم ارسال کردم. مگه محدودیت داشت ؟؟؟؟ اصلا حواسم به این قسمت قضیه نبود :25r30wi:

محدودیت که نداره!! :33:
تنها محدودیتش اینه:

نکات مهم:
1) داستان حداقل 5 سطر و حداکثر 20 سطر باید باشه. و اسمی براش تعیین بشه.

بچه ها محدودیت گذاشتین؟ من تو پست ها چیزی ندیدم!

 

[Meghraz]

من امشب یه چیز می نویسم. دقیقا دقیقه ی نود!! : ) . ولی این محدودیت رو برای دور آینده بردارین تو بیست خط هیچ کاری نمیشه کرد پنج خط که اصن حرفشو نزن نامه ی اداریه مگه! : ))

 

[ROJO]

من امشب یه چیز می نویسم. دقیقا دقیقه ی نود!! : ) . ولی این محدودیت رو برای دور آینده بردارین تو بیست خط هیچ کاری نمیشه کرد پنج خط که اصن حرفشو نزن نامه ی اداریه مگه! : ))

نه نامه ی فدایت شومه :25r30wi:

 

[مجید دیجی]

محدودیت که نداره!! :33:
تنها محدودیتش اینه:






بچه ها محدودیت گذاشتین؟ من تو پست ها چیزی ندیدم!

آقا دوباره متهم به موش دواندن نشم .... نظر شخصیم این هست که 20 خط دست نویسنده بسته هست ... اما پیرو جمع هستم .

 

[Meghraz]

آقا ما هم فرستادیم : )) دیگه زورمو زدم یه خرده زیادتر از 20 خط شد ولی شما ببخشین : )

 

[ZOT]

بالاخره منم دیشب فرستادم! امروز دیگه روز آخره! ههههههه دوست دارم داستانا رو بخونم! زووووووووود بفرستید دیگه ! آوا بیا داستانای بچه ها رو بذار بخونیم! من صبرم کمه! :4d564ad6:

 

[mhfazel]

امروز هم فرصت هست؟؟؟؟؟؟

 

[ZOT]

امروز هم فرصت هست؟؟؟؟؟؟

بله امروز وقت هست زود باشید بفرستیدش! زود بنویسید!

 

[AWWA]

سلام بچه ها...خسته نباشین. با اجازه بقیه دوستان تا شنبه تمدید کنیم تا mhfazel و هبه نرس هم داستاناشون آماده بشه.
محدودیت 5 تا 20 خط برای اینه که نه اونقدر خلاصه باشه که ارزش داستان کم بشه و نه اونقدر طولانی که دیگه خوندنش کسل کننده بشه. تا حالا من تعداد خطوط داستانا رو نشمردم. فقط خواستم بگم که زیاده از حدم طولانی نشه.:rose::auizz3ffy9vla57584x

 

[mhfazel]

ممنون ولی تا امشب من می نویسم ان شا الله :riz513:

 

[AWWA]

من هنوز دربارش حتی فکرم نکردم.......
بچها حسش نیس چه کنم؟؟؟؟؟ یکم ذهنم پریشان است اینروزها :smiliess (5):

هبه جون تا شنبه تمدید شد. سعی کن تمرکز کنی،منتظر داستانت هستیم

محدودیت که نداره!! :33:
تنها محدودیتش اینه:





بچه ها محدودیت گذاشتین؟ من تو پست ها چیزی ندیدم!

نه محدودیت دیگه ای نیست. شاید منظورشون دو تصویره بودنه.

امروز هم فرصت هست؟؟؟؟؟؟

آره امروزم فرصت بود. تا شنبه تمدید شد

 

[AWWA]

ممنون ولی تا امشب من می نویسم ان شا الله :riz513:

تا امشب اگه بنویسین که عالیه:a2d3:

 

[mhfazel]

بالاخره منم نوشتم. دوستان من و به خاطر تأخیرم ببخشن

 

[AWWA]

اینم تاپیک نظرسنجی داستان ها

http://forum.oloompezeshki.com/thread16760.html

 

[MAHSABANOO]

من اینو انتخاب کردمخیلی دیر شد چون یه سری اتقاقا افتاد نشد بیام بذارمش میذارم اینجا خودتون ببینید و نظر بدید البته در پروفایل خودم با تشکر
ویرانی کاخ ها
به هنگام غروب و به هنگام فرا رسیدن شب...
در میان ویرانی کاخ ها دو فرشته بر می خیزند.
دو فرشته ی پاک.دو فرشته از جنس نور.
دو فرشته که زیبایی خیره کننده دارند.
آنها در میان نیلوفران مرداب به حرکت در می آیند.
نیلوفر یعنی مظهر پاکی.
آنها درخشش خاص خود را دارند.
ردای سفیدشان به چهره ی گلگونشان جلوه ی زیبایی می دهد.
موهایشان همچون ابریشم خالص نرمو لطیف است.
کسی چه می داند آنها برای چه آمده اند.
شاید برای مبارزه با بدی...
شاید هم برای حفاظت از پاکی و درستی.
خوب نگاهشان کن
آنها آهسته بر روی آب مرداب سر می خورند...
و در میان ستون های ریخته به گردش می پردازند
شاید این غروب غروب بدی ها باشد....
شاید....