چراااااااااااااا خوشحالین مگه چکارمون کرد؟؟؟؟اینکه سوالای ارشد غلطن به اون مربوطه؟؟؟
برای پزشکیافقط خوب بودماروخون به جیگرکردخداروهزارمرتبه شکرگذاشتنش کنارمن دلیل خوشحالی شماهااا رو اصلن نمی فهمم...کارش که به این خوبی بود.....:smiliess (2):
سال 81 كنكور قبول نشدم سال بعد يعنى 82 شد سالى واحدى و كتابا مخصوصا زيست پيش دانشگاهى كه درس اصليمون بود عوض شد.با هزار بدبختى علوم آزمايشگاهى كاردانى قبول شدم.تا رفتيم دانشگاه بر عكس اعلامبه گفتند كه روزانه ها ترم مهر افتادن بهمن.وووو. 5ترم بايد باشيم.تا دوره 5 ترم تمام شد و مدرك گرفتيم.يعنى وقتى يكسال عمرمون هدر رفت گفتند همون 4ترم خوبه.تا با هزار بدبختى درس خونديمو بلافاصله قبول شديم گفتند ليسانس پيوسته شده و تمام تلاشتو كوبوندن تو سرت.معدل 17 استعداد درخشان نبود فقط بالاى 18 يعنى برو....اما امسال دوستم با معدل 17 استعداد درخشان شد.تا اومديم ارشد بديم طرح اجبارى شد و دوسال مثل... ازمون كار كشيدنو هر چى از دهنشون در ميومد و هر بى بندو بارى داشتن به من چسبوندن.احتمالا امسال طرح برداشته ميشه و رقيبا بيشتر ميشن و سهميه ها رو كم ميكنند ....
به نظر شما به اين روش درس خوندن چى ميگن?و به من كه هنوز اميدوارم و دارم مثل بلانسبت ... درس ميخونم چى ميگن?
امسال آخرين سال هست كه امتحان ميدم.چون كارم مقدسه .حتى پزشكان بر اساس جواب ما تصميم ميگيرند و حرف اول تو جامعه پزشكى رو آزمايشگاه ميزنه اما اينقدر بى ارزشيم كه حتى روز ما رو تو تقويم نميارن.اينا رو امشب نوشتم شايد از همين الان درس رو ببوسم و بثاى هميشه برم كنار.
ميرم سراغ هنر.نقاشى ميكشم .كارى كه هميشه بهش علاقه داشتم.
ما خودمونم مشكل داريم.حاضر نيستيم خوب باشيم.سر كار به جاى اينكه مهربون باشيمىهمكار باشيم.از پشت بهم خنجر ميزنيم.كارمون خيلى با ارزشه.همديگرو دوست داشته باشيم و به جاى مشكل افريدن ياد بگيريم مشكلات همديگر رو برطرف كنيم.تو اين دو سال همكارام بلايي سرم اوردن كه ديگه حاضر نيستم تو هيچ ازمايشگاهى كار كنم.
درس رو دوست داشتم.امسال براى آخرين بار امتحان ميدم.اگر قبول نشدم ميرم وظيفه ديگرم رو به طور احسنت انجام بدم.
من دیگه خودمو گول نمیزنم.گفتم برای آخرین بار میخونم.قبول شدن و نشدن دیگه برام مهم نیست..دنیا پوج هست هرچی بیشتر دنبالش بری بیشتر فرار میکنه. درس میخونم چون جواب محبت های شماست.چندبار خواستم نیام اما با محبتاتون شرمندم کردیدن.حتی اگر برای خودم نخونم.به خاطر شما ها کارمو تا آخر میبرم.
هر که در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش میدهند
نگران چی هستی؟ فقط دلتو بده به خودش ... ناامید نشو .... اینطوری که من میبینم شما درس میخونی اگه تا خود کنکور همینجوری پیش بری 100% قبولی .. مطمئن باش
یه نمونه کار خوبش ابطال ازمون دستیاری بود..کاری که وزیرای قبلی جرئت انجامشو نداشتن......
من دیگه خودمو گول نمیزنم.گفتم برای آخرین بار میخونم.قبول شدن و نشدن دیگه برام مهم نیست..دنیا پوج هست هرچی بیشتر دنبالش بری بیشتر فرار میکنه. درس میخونم چون جواب محبت های شماست.چندبار خواستم نیام اما با محبتاتون شرمندم کردیدن.حتی اگر برای خودم نخونم.به خاطر شما ها کارمو تا آخر میبرم.
تمام زندگیمو کذاشتم روی درس و با هزار بدبختی و مریضی درس خوندم.من 20 سال از مریضی رنج میبرم اما نگذاشتم روی درسم اثر کنه الان دارم میفهمم زندگی همش درس نیست.
وقتی امکاناتش نیست وقتی فکرت آزاد نیست مجبور نباش به زور خودتو وارد مسیر جدید کنی.میخوام قبل از مرگم معنی زندگی رو بفهمم.زندگی همش درس نیست.درس مربوط به کار من هست اما زندگیم نیست.مهم اینه که شرافت داشته باشم.انسان باشم و انسانها رو چه خوب و چه بد دوست داشته باشم.
هیچکس مثل من زندگی نکرد.خودمم نمیدونم چجوری زندگی کردم.دیگه الان که 30 سالمه 23 سال برای درس گذاشتم حالا میخوام چند سال آخر رو زندگی کنم.
امید اصلا وجود نداره.بهتره هیچوقت امیدوار به چیزی نباشی چون ضررش فقط به خودت میرسه.فقط تلاشمو میکنم.جواب نگرفتم مهم نیست اما ضربه ای که از نا امید کردنش میخورم میلیونها بار بیشتر از قبول نشدن منو میشکنه.
عزیزم جور دیگه ای به زندگیت نگاه کن ، گاهی بعضی از آدما بهای سنگینی رو برای یک چیز می پردازن ولی بعضی دیگه خیلی راحت همون چیز رو بدست میارن ....
نمیتونم فکر کنم تمام این بد آوردن ها اتفاقی باشه ، من هم شرایطم خیلی سخت بود برای کنکور که درس میخوندم . خیلی خیلی زحمت کشیدم ، خیلی از سلامتیم زدم و الان دارم تاوانش رو میدم . به امید یک روز بهتر اینکارو کردم ولی تصورم اشتباه بود چون قبولی من روز بدتری بود برام ! و شروع مشکلاتی که قبلا اصلا بهش فکر هم نمیکردم .
زندگی هر آدم مثل یک بازی کامپیوتری منحصر به خودشه که theme اصلیش قبلا نوشته شده اما اینکه از هر مرحله چطور بگذری بستگی به خودت داره .
منم احساس شما رو دارم ، ناامیدی حسیه که خیلی از ما داریم تجربش میکنیم و بدون این احساس منحصر به تو نیست و حتی دانشجوی ترم آخر دکتری هم همین حس رو داره .
باید گذاشت و گذشت ...
واقعا توی خیلی از اتفاقات ناخوشایند زندگی مقصر ما نیستیم ، پس وقتی مقصر نیستی خودت رو اذیت نکن .
اتصالت رو با خداوند قطع نکن . اونی که theme بازی زندگیت رو نوشته .... و تو نمیدونی چرا این بازی رو برای تو انتخاب کرده ... طوری بازی کن که اخرش بگی خدایا من هر اونچه که در توان داشتم انجام دادم . همین :riz304:
عزیزم جور دیگه ای به زندگیت نگاه کن ، گاهی بعضی از آدما بهای سنگینی رو برای یک چیز می پردازن ولی بعضی دیگه خیلی راحت همون چیز رو بدست میارن ....
نمیتونم فکر کنم تمام این بد آوردن ها اتفاقی باشه ، من هم شرایطم خیلی سخت بود برای کنکور که درس میخوندم . خیلی خیلی زحمت کشیدم ، خیلی از سلامتیم زدم و الان دارم تاوانش رو میدم . به امید یک روز بهتر اینکارو کردم ولی تصورم اشتباه بود چون قبولی من روز بدتری بود برام ! و شروع مشکلاتی که قبلا اصلا بهش فکر هم نمیکردم .
زندگی هر آدم مثل یک بازی کامپیوتری منحصر به خودشه که theme اصلیش قبلا نوشته شده اما اینکه از هر مرحله چطور بگذری بستگی به خودت داره .
منم احساس شما رو دارم ، ناامیدی حسیه که خیلی از ما داریم تجربش میکنیم و بدون این احساس منحصر به تو نیست و حتی دانشجوی ترم آخر دکتری هم همین حس رو داره .
باید گذاشت و گذشت ...
واقعا توی خیلی از اتفاقات ناخوشایند زندگی مقصر ما نیستیم ، پس وقتی مقصر نیستی خودت رو اذیت نکن .
اتصالت رو با خداوند قطع نکن . اونی که theme بازی زندگیت رو نوشته .... و تو نمیدونی چرا این بازی رو برای تو انتخاب کرده ... طوری بازی کن که اخرش بگی خدایا من هر اونچه که در توان داشتم انجام دادم . همین :riz304:
خدا را شکر ....
بالاخره خدا صدامون رو شنید !!!!! فقط نمی دونم چرا اینقد دیر !!!
باید جشن گرفت ....برا جدیده می گما !!!!!:thanks: