لیلی مجنون

منتظر 67

New member
چو جان را داد مجنون وفادار
به ناکامی به صحرا از غم یار
به گرد نعش او مرغان سراسر
کشیدند خیمه وزنگار از پر
یکی افتاده بود وبوش میکرد
یکی سیر رخ نیکوش میکرد
یکی گفتا که زخم مار دارد
یکی گفتا فراق یار دارد
همه از گرد او نالان و گریان
شتابان پرزنان اندر بیابان
که ناگه شهسواری سوی نخجیر
برون شد از برای صید شبگیر
چو چشم ان جوان افتاد ناگاه
به چشم مرده ایی در ان شب ماه
یقینش شد که او مجنون زار است
که جان را داده ودر انتظار است
به سوی شهر قومش مرکبی تاخت
برای دفن وکفن او بپرداخت
چو اورا شستشو وغسل دادند
کفن کردند ودر خاکش نهادند
چو مجنون یافت جا در تیره خاک
براو امد ندا از ایزد پاک
که ای مجنون چه اوردی به درگاه
برامد از دل مجنون یکی اه
نه ای از کرده های خویش اگاه؟
بمن گویی چه اوردی بدرگاه؟
مرا با جغد شوم همخانه کردی
مکان ومنزلم ویرانه کردی
بدرالملک هستیم چه داری
چه منت بر من مسکین نهادی
به بالینش نکیر ومنکر امد
در اندم دو فرشته حاضر امد
بدستش بود عمود اهنینی
بگفتا ربِِّت که ودینت چه دینی؟
بگفتا ربّ من والله لیلی است
که جانم از غم عشقش طفیلی است
ندا امد که اورا وارهانید
به جنت نزد لیلایش نشانید
که لیلی خود منم مجنون من اوست
سراسر ورد وذکرش جمله یاهوست
چو مجنون جلوه حق را نظر کرد
زدل این ناله مستانه سر کرد
تو پنداری که من لیلا پرستم؟
من ان لیلای لیلی را پرستم
حقیقت لیلی مجنون تویی تو
که برخود واله و مفتون تویی تو
الهی حال مجنونم عطا کن
زعشق لیلی ام انگشت نما کن
اگر خرم درایی در ره عشق
در افتی همچو یوسف در چه عشق

بلا گردان خوبان کن دلم را
وجودم را،سرشتم را، گلم را
غرض ما هم ز مجنون یاد کردیم
روانش را ز لیلی شاد کردیم




میرزا علی اکبرخرم قزوینی
 
آخرین ویرایش:

ghazal26

New member
اين عشقهاي زميني...اين ناله هاي زودگذر...اين باهم بودنها و باهم نماندنها... همه نشانه از يارآسمانيمان دارند و ما بيخبريم...
 
بالا