طلاق عاطفی

mw.ashel

New member
امیدوارم تا آخر بخونین وخوشتون بیاد.




سلام علیکم

احتراما، با تقدیم این دادخواست به استحضار عالی می‌رساند نظر به این که اینجانبان… و… (زن و شوهر)‌ از هر جهت برای جدایی به توافق رسیده‌ایم، لذا با عنایت به ماده واحده مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام هر زمان که دادگاه محترم مقرر بدارد، داوران خود را معرفی نموده و تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش (طلاق توافقی)‌ را داریم....
.

امروز فهمیدم چقدر دوستت دارم....

زیر بارون تو منو ببوس می خوام عاشق بارون باشم توی سرما بغلم کن می خوام عاشق سرمای زمستون باشم توی گرما, جنگ آفتاب بگو که دوستم داری من می خوام عاشق گرمای تابستون باشم هر کجا دلم بگیره من می خوام یاد تو باشم خدا اون روز و نیاره که یه روز از تو جدا شم چه خوبه با تو همیشه .....

.

با تشکر و تجدید احترام.”
صبح و ظهرش فرقی نمی کند، دادگاه خانواده همیشه شلوغ است. آدم‌ها از کنار هم رد می‌شوند بی آنکه توجهی به کار هم داشته باشند؛ هر کسی به کار خودش مشغول است. محوطه بیرونی مجتمع قضایی پر از آدم‌هایی است که ورق به دست که از این طرف به آن طرف می دوند و دنبال کپی و واریز فیش بانکی و… هستند. در میان فریادهای “در بست در بست” رانندگان تاکسی که در مقابل مجتمع قضایی تجمع کرده اند؛ صدای نسبتا آرامتر “شاهد شاهد” هم به گوش می رسد، صداهایی که کنجکاوی کسانی که از دادگاه بیرون می آیند را بیشتر برمی انگیزد…


. متنفرم
از خاطره های عمرم که عکس تو توشه ...از نفسای سردت ...قلب سنگت.....متنفرم ..وجودم پر از کینه است ...کینه ی تو ...کینه ی حرفای نحس و تلخت ...صدای گرمت توی قلبم کینه است ...بازی عشقت ، چرب زبونیات ،...نگاه وحشیو حریصت...دستای آهنیه پر حرارتت ..دیگه تو قلبم فقط یه کینه است ..


یاد یکی از فیلم‌های چند سال پیش سینمای ایران می افتم که در آن بخوبی نشان داده شد زن و شوهری که قصد جدایی از هم را داشتند از سوپر مارکت کنار دادگاه، شاهد کرایه کردند! داستان اینجا هم دقیقا داستان همان فیلم است.
هنگام ورود موبایلم را تحویل می‌دهم. سرباز می پرسد: کجا می روی خانم. می‌گویم: “می خواهم درخواست طلاق بدهم”. می‌گوید: “برو طبقه پایین”. پله‌ها را یکی بعد از دیگری با اضطراب می‌گذرانم. صدا به صدا نمی رسد. بعضی‌ها بقیه دعواهایشان را آورده اند وسط دادگاه.


عشقم امروز که دومین روز آشناییه این هارو برات نوشتم ...
من دل به زيبايي ، به خوبي ميسپارم ؛ دينم اين است من مهرباني را ستايش مي کنم ؛ آيينم اين است من رنجها را با صبوري مي پذيرم ؛ اگر براي رسيدن به تو باشد من زندگاني دوست دارم ؛ تو و باران و چمن را ميستايم عشق تو را ميسرايم ،،، در اين گزرگه .......... بگذار خود را گم کنم ............عشق من بگذار از اين ره بگذرم با تو ........... با تو


از همه گوشی های موبایل متنفرم ... از همه اس ام اس هایی که برایت می آید متنفرم... از همه زنگ هایی که بهت می زنند متنفرم... از همه تلفن هایی که جواب می دهی متنفرم... از همه تلفن هایی که بی پاسخ می گذاری متنفرم...
از تمام نویسنده های دنیا متنفرم... از تمام آنهایی که برایت نوشته های عاشقانه می نویسند متنفرم... از تمام آنهایی که از نوشته های عاشقانه با خبرت می کنند متنفرم ...از تمام بنفش های دنیا متنفرم... از تمام کافه های دو نفره متنفرم
....


حیاط دادگاه جای خوبی است برای تامل کردن و شاید تجدید نظر کردن. مرد میانسالی همینطور که چای می‌نوشد با موبایلش هم بازی می‌کند. برگه دادخواست را جوری دستم می گیرم که توجهش جلب شود. نگاهی می اندازد و می گوید: شما هم برای طلاق آمده اید؟
امیر ۳۷ ساله است و دو فرزند دارد، می گوید: “شغلم آزاد است بیشتر وقتم خارج از خانه ام، زنم هم آرایشگری می‌کند. از اولش راضی نبودم؛ اما چون خیلی دوستش داشتم به او اجازه دادم که کار کند. اما حالا دیگر نمی خواهم آرایشگری کند. او هم قبول نمی کند محیط خانه به آرایشگاه تبدیل شده و بچه‌ها ناراضی اند. من هم…” سری تکان می دهد و دوباره با موبایلش شروع به شماره گیری می‌کند.


اولين روز باراني را به خاطر داري؟
غافلگير شديم چتر نداشتيم خنديديم دويديم وبه شالاپ شلوپ هاي گل آلود عشق ورزيديم



کمی آنطرف تر دختر پسر جوانی، خوشحال و خرم مشغول صحبت با یکدیگر هستند. پسر جوان می‌رود بوفه خرید کند؛ با دختر همکلام می شوم. وقتی می‌گوید: “برای طلاق توافقی آمده‌ایم” از تعجب می مانم چه بگویم. بریده می پرسم:” شما که خیلی با هم خوب هستید”. دختر جوان می گوید:”نه مصلحتی است. شوهرم قرار است برای دریافت ارثیه اش به امریکا برود. اما چون پدرش با ازدواج ما موافق نبوده در وصیت‌نامه قید کرده اول طلاق زنت را بده بعد ارثت را بگیر!” در همین موقع پسر جوان با دوتا آب میوه سر می رسد و شروع به گپ و گفت با دختر می کند و…

واکاوی شخصیت و آنچه که در ذهن مراجعین طلاق می گذارد برای آدم‌هایی که چنین شرایطی را تجربه نکرده‌اندسخت است گاه به سختی درک آدمی که بعد از۱۵ سال زندگی مشترک و با داشتن ۲ فرزند درخواست طلاق می نویسد و با هاله ای از اشک نشسته در کنج چشمانش می گوید:”همسرم زن دوم گرفته است” و یا سختی رنج زنی که به دلیل تنبلی شوهرش و بیکاری و عدم درآمد دو بار جنینش سقط شده و یا مردی که با غروری شکسته می گوید:”زنم معتاد است!”


دومين روز باراني چطور؟
پيش بيني اش را کرده بودي چتر آورده بودي ومن غافلگير شدم سعي مي کردي من خيس نشوم وشانه سمت چپ تو کاملا خيس بود



قدیمی‌ها می گفتند«دختر با لباس سفید می رود و با لباس سفید هم بر می‌گردد.» شاید خیلی از ما این ضرب المثل را در حد شوخی بدانیم، اما وقتی کمی در جامعه خودمان که به اصلاح قرن بیست و یکی شده کندوکاو کنیم، افرادی را می‌بینیم که ظاهرا ازدواج کرده اند و با هم زندگی خوبی دارند ولی…

سحر را چند سالی است که می شناسم دورا دور. چندی پیش از لابه لای حرف‌هایش به جدایی بین او و همسرش پی بردم می‌گفت: سعی می‌کنیم زیاد با هم کاری نداشته باشیم. کجا می روی؟ کی می آیی؟ هیچ کدام را از هم نمی‌پرسیم. اما دوست نداریم کسی از این وضعیت خبر دار شود. جلوی فامیل‌ها و دوستان با هم خوب هستیم. اینجوری احساس راحتی بیشتری می کنم!


سومين روزچطور؟
گفتي سرت درد مي کند و حوصله نداري سرما بخوري چتر را کامل بالاي سر خودت گرفتي و شانه راست من کاملا خيس شد



یاد صحبت‌های رییس مرکز سلامت خانواده می افتم که در جایی گفته بود: افراد تحصیلکرده بجای اینکه طلاق بگیرند، از هم جدا می شوند.” این حرف یعنی بعضی‌ها خودشان شخصا نسبت به جدایی خانواده اقدام می‌کنند یعنی طلاق عاطفی! یعنی داستان همان لباس سفید و… زیر یک سقف بودن اما بدون ارتباط و به قول خودمان هر کس دنبال زندگی خودش و به قول خودشان یکجورایی آبروداری می کنند!

دیگر از نسیم نمیخواهم به باغ خاطرات یاد مرا بیاورد . دیگر هیچگاه با ترنم صدای
باران بهار،به یاد صدای تو اشک نخواهم ریخت.بگذار سینه ام به کویری سوزان و
خشک مبدل شود تا هیچ جوانه ای از عشق ،در آن شکوفه نزند.آه ای ماهیان سواره بر موج
مرا هم با خود به عمق دریاها ببریدکه از ساحل بیزارم


راستی چند نفر در جامعه مطمئن اند در میان خویشاوندان و نزدیکانشان که ظاهرا زندگی خوبی دارند کسی دچار طلاق عاطفی و یا چیزی شبیه آن نشده است؟ و یا به اسم ناسازگاری در دادگاه‌ها دنبال منفورترین حلال خدا نیست؟

چند روز پيش را چطور؟ به خاطر داري؟
که با يک چتر اضافه آمدي و مجبور بوديم براي اينکه پين هاي چترتوي چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برويم.....

فـــــــــــــــردا ديگر براي قدم زدن نمي آيم تنها برو.......
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nurse 82
بالا