سوتی که هیچ وقت فراموش نمی کنین.....

n4zl1

New member
والا بنده به عنوان یک کاربرسوتی دهنده لازم می دونم اینجا از مدیرا خواهش کنم رسیدگی کنن.
بعد پروژه عظیمی (به قول ماکسین) که من و شوهرم در در آوردن اسپری از چاه .... به انجام رسوندیم و خوشحالی بنده به علت یاد گرفتن تاپیک باز کردن،
عاقا انتظارات انجمن از من بالا رفته خخخخخخخخخخخخخخخ
لطفا رسیدگ بشه والااااا ههه.
بزرگترین سوتی زندگی من بعد از اون موارد بالا تقلبی بود که تو دوران دانشجویی کردم
ورقه یکی از بچه هارو نوشتم من 15 شدم اون بیست. نتونستم به استادم بگم خانممممممممممم جان ورقه طرفو من نوشتم.ولی حالا نمی دونم اسمش سوتی یا ....
 

n4zl1

New member
حالا سوتی یکی از دوستامم بگم اینجا.
تو دوران دانشجویی امتحان ریاضی عمومی داشتیم. چون من ریاضیم تو عالی بود ، یکی از پسرای کلاسمون گفت من ریاضیم خوب نیست برسون بهم. منم قبول کردم.
سر جلسه چند تا سوال که جمع نمره شون 12 میشد رو انتخاب کردم و راه حل شونو با جاگذاریاش انجام دادم. گفتم طرف دیگه ضرب و تقسیم بلده حداقل جواب آخرو خودش میاره.
نمرمو که دیدم بیست شده دیگه مطمئن شدم که طرف حداقل 10 شده ولی نمرش 2 شده بود. چون بنده خدا نتونسته بود جواب آخر بیاره. استادمم که به جواب آخر نمره میداده.
خلاصه ما موندیم و روح پریشانمان به خاطر این حماقت.....
 

Leyenda

Well-known member
بزرگترین سوتی زندگی من تو سن 15-16 سالگیم هست, اینقدر ضایع بووود که هیچ جا نمیتونم بگم!!!!!:smiliess (15):
قابل گفتن نیس!!!!!:14::14:
 

fmmohammadi

New member
یه استاد داشتیم که تا بهش میگفتیم خسته نباشی میگفت همین که گفتید خسته نباشی خستگی از تنم رفت
بعد من رفتم کنفرانس بدم غروب بود همه خسته بودن استادم از شیفت بیمارستان اومده بود طفلی خسته بود بهم گفت خسته نباشی سریع گفتم:همین که گفتی خسته نباشی خستگی از تنم رفت حالا بیا جمش کن رفت رو هوا:smiliess (13)::4d564ad6:
 

آتشین

Well-known member
یه استاد داشتیم که تا بهش میگفتیم خسته نباشی میگفت همین که گفتید خسته نباشی خستگی از تنم رفت
بعد من رفتم کنفرانس بدم غروب بود همه خسته بودن استادم از شیفت بیمارستان اومده بود طفلی خسته بود بهم گفت خسته نباشی سریع گفتم:همین که گفتی خسته نباشی خستگی از تنم رفت حالا بیا جمش کن رفت رو هوا:smiliess (13)::4d564ad6:

خخخخخخ خیلی باحال بود
خسته نباشی دوستم

:4d564ad6:
 

fmmohammadi

New member
یبار استاد از همه بچها سوال کرد بچها بلد نبودن از اونجایی که ملابنویس بودم استاد به من گفت خانم فلانی جلسه قبل چی گفتم؟؟؟ جواب منو داشته باش :استاد تو خیلی چی گفتی کجاشو میخایی؟؟؟؟؟؟

سوتیهای من کتاب میشه!!!!!!!!!!!!!!:rolleyessmileyanim:
 

yara

New member

ترم اول لیسانس بودم و هنوز به امکانات یونی اشنایی نداشتم واسه همین قرار شد من ودوستم هماهنگ کنیم که بعد تمومی کلاسش بریم سلف سرویس(غذاخوری).
اما دوستم واسش کار پیش اومد قرار شد من زودتر برم توی سلف منتظرش بشینم. منم از فرط گشنگی و گرمای هوا تا تابلویی که روش نوشته< سلف سرویس.....> رو دیدم ،
زودی رفتم و نشستم و با موبایلم ور میرفتم که بعد مدتی سر وکله چندتا پسر پیدا شد که زیر چشمی نگام میکنن و میخنندیدن ، منم کم محلی کردم که چی حالا .......
تا اینکه بعد 10 دقیقه مسول سلف متوجه حضورم شد و اومد بالا سرم و بم تذکر داد که اینجا سلف عاقایون هستش و سلف خواهرا کمی بالاترههههههههه......................:dadad4:
عاقا از اول ترم تابلو شدم جلو همکلاسیام...............
 

ROJO

New member
من زیاد سوتی دارم، این دو تا که میگم تو همین ماهه اخیر بوده

یروز دکتر اومد گف ز بزن به دکتر فلانی هماهنگ کن واسه نمونه ها.. عاغا من اومدم ز زدم( بعد این کسی که داشتم ز میزدمو میشناختم از قبل) بعد دوستمم تو اتاق پیشم بود ، من اومدم یچیزی گفتم بعد دکتر از اونور خط گفت: نه بابا?!منم گفتم آره باو تازه ...!! بعد دیدم دوستم سرشو گذاشته رو میز کبود شده از خندیدن، تموم کردم گفتم چته ،دیه تعریف کرد من :wacsmiley:بعد کلی مسخرم کرد گف حالا خوبه بجوی آره باو نگفتی: ها عاااموو:image170:


یکی دیگه هم این بود که یه آقایی از یه آزمایشگاه دیگه با دکتر هماهنگ کرده بود مرتب میومد چیز میبرد، بعد یه روز باز منو دوستم بودیم ( به این آقاهه میگیم آغوی همساده خخخخ )
اومدش هی میگف فلان، من اصن گوش نمیدادم این چی میگه ، یهو گف :j58r36j3gcr4suxymupصب کن من حرف بزنم، بعد تازه ما فهمیدیم این بیچاره میگه بگو ما فلان دستگاه خریداری کردیم که عملکردش بهتره اگه خواستین در خدمتیم، بعد من اینقد خجالت کشیدم فک کرده بودم باز میخوان چیز بگیرن:dadad4:
 
آخرین ویرایش:

zErOOn3

Well-known member

ترم اول لیسانس بودم و هنوز به امکانات یونی اشنایی نداشتم واسه همین قرار شد من ودوستم هماهنگ کنیم که بعد تمومی کلاسش بریم سلف سرویس(غذاخوری).
اما دوستم واسش کار پیش اومد قرار شد من زودتر برم توی سلف منتظرش بشینم. منم از فرط گشنگی و گرمای هوا تا تابلویی که روش نوشته< سلف سرویس.....> رو دیدم ،
زودی رفتم و نشستم و با موبایلم ور میرفتم که بعد مدتی سر وکله چندتا پسر پیدا شد که زیر چشمی نگام میکنن و میخنندیدن ، منم کم محلی کردم که چی حالا .......
تا اینکه بعد 10 دقیقه مسول سلف متوجه حضورم شد و اومد بالا سرم و بم تذکر داد که اینجا سلف عاقایون هستش و سلف خواهرا کمی بالاترههههههههه......................:dadad4:
عاقا از اول ترم تابلو شدم جلو همکلاسیام...............

slm

اشکش درومد خداییش...

یعنی باید اون سوتی رو بگیم ؟ هی یادش بــ خیر ...
 
بالا