زنگ تفریح فارغ التحصیلان پرستاری

nurse-hopes

New member
سلام به همه
اینجا می تونید شعر داستان جملات ادبی جک و... بنویسید
تاپیک رو منفجر کنید از حاشیه ها...(منظورمو تاپیک پرستاری می فهمن)
اصن به قول معروف....هر چه می خواهد دل تنگت بگو

از عموم داوطلبین کنکور ارشد دعوت می شود در این تاپیک حضور بهم رسانند!
امضا..."نرس هوپ"
 

eli m

New member
گاهی حرفم را برای نان ریزه های حیاطمان میزنم....
شاید گنجشکان هضمشان کننند...
 

nurse-hopes

New member
رمان تاپیک به دست الی قیچی شد
اشکال نداره
نازگل ناراحت نمیشه!
الی جان خوش اومدی
اسم اصلیت الیه؟؟
 

eli m

New member
الهام هستم...
اون جملاتم دیدم قشنگه نوشتم....
با اجازه ی " ناز گل "
 

nurse67

New member
وقتی نبودنت را در ذهنم ترسیم میکنم، از خود میپرسم ..رویاهایم را پس از تو به کجا ببرم؟
لحظه هایم را بی تو با که سپری کنم؟
چشمان خسته ام را به روی که بگشایم؟
وقتی دیگر برای من نباشی؟؟؟؟؟؟؟
شوق لحظه دیدارت را به کدامین سو پرواز دهم؟روزهایی که با خیال تو گذشت را چگونه فراموش کنم؟؟؟؟
وقتی دیگر برای من نباشی؟؟؟؟؟؟؟
این روزها تمام خاطراتمان، تمام شعرهایت را که برایم سرودی، با قاصدک در میان میگذارم،..
ولی مانده ام که به قاصدک چه بگویم؟؟؟
مانده ام که بگویم همه آن ها را با خود ببرد؟ تا یادی از تو برایم به جا نماند؟؟؟؟؟
همچنان تماشاگر قاصدک در پشت پنجره ی امید..
همه ی امیدها و آرزوهای با تو بودنم را در اتاق کوچک و پر از سکوت غربت و تنهایی خودم جمع کرده ام..
ولی دستانم هنوز ایمان ندارند که باید پنجره را بگشایند..
این روزها پنجره هم خسته شده است و از سرمای روزگار دیگر تاب ندارد، اشکهایش را می توان روی گونه هایش دید...
در و دیوار هم دلشان برایت تنگ شده است؛ خودشان که چیزی نمیگویند ولی از سکوتشان می توان فهمید..
گل های قالی اتاق هم پژمرده شده اند..
ثانیه شمار ساعت رومیزی هم دیگر رمقی برای شمارش لحظه های بی تو بودن را ندارد..
همه و همه مرا با تنهایی خود رها کرده اند....
همه و همه مرا با تنهایی خود رها کرده اند....
انگار همه ناامید شده اند...انگار همه نا امید شده اند...
 

nurse-hopes

New member
الهام خانوم اگه خواستی تو وبلاگ بنویسی بگو تا یوزر و پس اختصاصی تونو بدم
 

nazgol

New member
وقتی نبودنت را در ذهنم ترسیم میکنم، از خود میپرسم ..رویاهایم را پس از تو به کجا ببرم؟
لحظه هایم را بی تو با که سپری کنم؟
چشمان خسته ام را به روی که بگشایم؟
وقتی دیگر برای من نباشی؟؟؟؟؟؟؟
شوق لحظه دیدارت را به کدامین سو پرواز دهم؟روزهایی که با خیال تو گذشت را چگونه فراموش کنم؟؟؟؟
وقتی دیگر برای من نباشی؟؟؟؟؟؟؟
این روزها تمام خاطراتمان، تمام شعرهایت را که برایم سرودی، با قاصدک در میان میگذارم،..
ولی مانده ام که به قاصدک چه بگویم؟؟؟
مانده ام که بگویم همه آن ها را با خود ببرد؟ تا یادی از تو برایم به جا نماند؟؟؟؟؟
همچنان تماشاگر قاصدک در پشت پنجره ی امید..
همه ی امیدها و آرزوهای با تو بودنم را در اتاق کوچک و پر از سکوت غربت و تنهایی خودم جمع کرده ام..
ولی دستانم هنوز ایمان ندارند که باید پنجره را بگشایند..
این روزها پنجره هم خسته شده است و از سرمای روزگار دیگر تاب ندارد، اشکهایش را می توان روی گونه هایش دید...
در و دیوار هم دلشان برایت تنگ شده است؛ خودشان که چیزی نمیگویند ولی از سکوتشان می توان فهمید..
گل های قالی اتاق هم پژمرده شده اند..
ثانیه شمار ساعت رومیزی هم دیگر رمقی برای شمارش لحظه های بی تو بودن را ندارد..
همه و همه مرا با تنهایی خود رها کرده اند....
همه و همه مرا با تنهایی خود رها کرده اند....
انگار همه ناامید شده اند...انگار همه نا امید شده اند...
 

nurse-hopes

New member
مث اینکه بچه ها هنوز خبر دار نشدن بیان اینجا
ای که دستت می رسد کاری بکن...
 

eli m

New member
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند...
 

nazgol

New member
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند...

خیلی قشنگ بوود الی
 
بالا