rahele.t
New member
رؤیای پیدا کردن یک زن خوب...
دست خالی آمدم با دست پر شاید روم/ یا عذب مانم و یا دامادتان شاید شوم
من نمی دانم که باید از کجا آغاز کرد؟/ حرف باید زد یا نشست و ناز کرد؟
ریش و قیچی را به دست مادر و بابا سپرد؟/ یا سخن گفت و تمام نکته ها را بر شمرد؟
من ولی حرف دلم را فاش می گویم عیان/ چون که آرامش ندارد در دهان من زبان
از عذب بودن مدیدی هست حالم خوب نیست/ البته بد نیست حال من ولی مطلوب نیست
من به دنبال پری یا سیندرلا نیستم/ اهل این افسانه ها الحمدلله نیستم
من به دنبال شریک و یار و همدم آمدم/ بنده سرما خورده ام دنبال شلغم آمدم
گر چه می گویند: «زیبایی نمی آرد عیار/ ای برادر یا که خواهر سیرت زیبا بیار»
ما تعارف را کمی تا قسمتی کم می کنیم/ روی زیبا را هم استقبال قطعاً می کنیم!
از لحاظ قامت و قد و خلاصه این جهات/ هست وصف و بسط و توضیحات، شرح واضحات
آنچه را خوبان عالم از ظواهر داشتند/ جمله گردد جمع در یک پک شکیل و آکبند
اهل ایمان هم اگر باشد تشکر می کنیم/ کم نمی آریم ما هم، پس تظاهر می کنیم
هم حجابش خوب باشد هم نمازش رو به راه/ هم نداند با کدامین گاف بنویسد گناه
گوشه گیر و اهل تنهایی نباشد خواهشاً/ اجتماعی باشد و خوش مشرب و اهل سخن
تلخ رویی و بداخلاقی و بغض و اخم و تخم/ هم پریشان خاطری می آورد هم معده زخم
هی شکایت برنیارد از تمام اصل و فرع/ دائماً لبخند باشد بر لبش (در حد شرع!)
چون که من بسیار او را دوست دارم از قضا/ تابلو باشد که او هم دوست می دارد مرا
با تمام مشکلات زندگی آید کنار/ کم توقع باشد و کم زرق و برق و سازگار
چشم و هم چشمی نباید او کند با دیگران/ چون که می باشد بلاشک مرغ همسایه گران
دوستش گر رفت چین و هند، ما هم می رویم/ جمعه با هم گر خدا قسمت کند شاه عبدالعظیم
اهل آداب و هنردان و به شدت اهل ذوق/ شعر من را هی بخواند غش کند از زور شوق
الغرض خوش صورت و خوش سیرت و کم اشتها/ کم توقع، اهل لبخند و نجیب و باخدا
می کنم کوتاه صحبت را من از این ناحیه/ باقی عرضم بماند بعد بحث مهریه...
«سعید طلایی»
دست خالی آمدم با دست پر شاید روم/ یا عذب مانم و یا دامادتان شاید شوم
من نمی دانم که باید از کجا آغاز کرد؟/ حرف باید زد یا نشست و ناز کرد؟
ریش و قیچی را به دست مادر و بابا سپرد؟/ یا سخن گفت و تمام نکته ها را بر شمرد؟
من ولی حرف دلم را فاش می گویم عیان/ چون که آرامش ندارد در دهان من زبان
از عذب بودن مدیدی هست حالم خوب نیست/ البته بد نیست حال من ولی مطلوب نیست
من به دنبال پری یا سیندرلا نیستم/ اهل این افسانه ها الحمدلله نیستم
من به دنبال شریک و یار و همدم آمدم/ بنده سرما خورده ام دنبال شلغم آمدم
گر چه می گویند: «زیبایی نمی آرد عیار/ ای برادر یا که خواهر سیرت زیبا بیار»
ما تعارف را کمی تا قسمتی کم می کنیم/ روی زیبا را هم استقبال قطعاً می کنیم!
از لحاظ قامت و قد و خلاصه این جهات/ هست وصف و بسط و توضیحات، شرح واضحات
آنچه را خوبان عالم از ظواهر داشتند/ جمله گردد جمع در یک پک شکیل و آکبند
اهل ایمان هم اگر باشد تشکر می کنیم/ کم نمی آریم ما هم، پس تظاهر می کنیم
هم حجابش خوب باشد هم نمازش رو به راه/ هم نداند با کدامین گاف بنویسد گناه
گوشه گیر و اهل تنهایی نباشد خواهشاً/ اجتماعی باشد و خوش مشرب و اهل سخن
تلخ رویی و بداخلاقی و بغض و اخم و تخم/ هم پریشان خاطری می آورد هم معده زخم
هی شکایت برنیارد از تمام اصل و فرع/ دائماً لبخند باشد بر لبش (در حد شرع!)
چون که من بسیار او را دوست دارم از قضا/ تابلو باشد که او هم دوست می دارد مرا
با تمام مشکلات زندگی آید کنار/ کم توقع باشد و کم زرق و برق و سازگار
چشم و هم چشمی نباید او کند با دیگران/ چون که می باشد بلاشک مرغ همسایه گران
دوستش گر رفت چین و هند، ما هم می رویم/ جمعه با هم گر خدا قسمت کند شاه عبدالعظیم
اهل آداب و هنردان و به شدت اهل ذوق/ شعر من را هی بخواند غش کند از زور شوق
الغرض خوش صورت و خوش سیرت و کم اشتها/ کم توقع، اهل لبخند و نجیب و باخدا
می کنم کوتاه صحبت را من از این ناحیه/ باقی عرضم بماند بعد بحث مهریه...
«سعید طلایی»
آخرین ویرایش: