binam
Active member
ازش می پرسی خدا رو دوست داری؟ کله اش رو پایین میاره:
- اوهوم
- خدا بزرگه؟ دستش رو قلاب می کنه پشتش و خودش رو تاب میده:
- بله
- چقدر؟
- این...قدر. دست های کوچیکش رو باز کرده سرش رو هم داده عقب دندوناش رو داره به هم فشار می ده. چند لحظه مات نگاهش می کنی و بعد توی دلت به دنیای کوچکش می خندی.
بلند میشی بغلش می کنی و قربون صدقه اش میری. دنیایش کوچک خدایش هم کوچک.
شانس میاری ازت همین سؤال رو نمی پرسه. اما من می پرسم:
- خدای تو چه اندازه است؟
- می دونم هیچ وقت دستات رو باز نمی کنی بگی اینقدر. آخه تو بزرگ شدی نمی خوای ادای بچه ها رو در بیاری!
چقدر؟ خودت بگو!
- اوهوم
- خدا بزرگه؟ دستش رو قلاب می کنه پشتش و خودش رو تاب میده:
- بله
- چقدر؟
- این...قدر. دست های کوچیکش رو باز کرده سرش رو هم داده عقب دندوناش رو داره به هم فشار می ده. چند لحظه مات نگاهش می کنی و بعد توی دلت به دنیای کوچکش می خندی.
بلند میشی بغلش می کنی و قربون صدقه اش میری. دنیایش کوچک خدایش هم کوچک.
شانس میاری ازت همین سؤال رو نمی پرسه. اما من می پرسم:
- خدای تو چه اندازه است؟
- می دونم هیچ وقت دستات رو باز نمی کنی بگی اینقدر. آخه تو بزرگ شدی نمی خوای ادای بچه ها رو در بیاری!
چقدر؟ خودت بگو!