حلالمان کنید که دروازه مرگ باز است و آهنگ رحیل نزدیک

mohammad63

Well-known member
(((((اگر با خواندن این مطلب کمی احساس خاطرتان مکدر شد، به بهانه*******ي دوستی، به رسم محبت و مهربانی بگذرید از ما))))
نمی دانی یک لحظه بعدت چه اتفاقی می افتد؟ قرار هست خبری خوش به توبدهند و تو از جایت بپری یا قرار هست خبری به تو بدهند که اخمهایت در هم روند و اشکهایت جاری شود. تو نمی دانی قرار هست که پایت بخورد به جایی و بیفتی و زمین و پایت بشکند و نمی دانی که سوار بر ماشین محو تماشای اطرافت می شوی که یک مرتبه می خوری به یک ماشین دیگر و یا یک اتفاق دیگر و گرفتار بیمارستان می شوی و یا هزاران اتفاق دیگر. اتفاقی که شاید دستت را از این دنیا کوتاه کند و دیگر از تو یک خاطره بماند و بس. زندگی در جریان هست و هر ثانیه اش اتفاقی است یا جولانگه اتفاقی. اینهایی را که گفتم صغری و کبری هایی بود که چیدم تا بگوییم که عجب رسمیه است رسم زمونه. قصه برگ و باد خزونه، میرن آدما از اونها فقط خاطره هاشونه که بیجا می مونه. این حکایتی است که که قصه یک روز و دو روز نیست قصه ای است که از وقتی بابا آدم و ننه حوا آمدند ساکن زمین این شد جزئی از زندگی آنها. مادربزرگها آن وقتی که ما کوچک بودیم و چشممان به دهان شیرین آنها، می گفتند که مرگ حق است یا این شتری است که درب خانه همه می خوابد. می میریم، از آن وقت دیگر عزیز می شویم. می آیند ما را غسل می کنند و تمیز می کنند، برایمان مراسم وداع می گیرند، خانه ای که این روزها با هزاران مشقت و بدبختی و با هزاران التماس و سگ بدو زدن برای گرفتن وام می توانیم آن را بسازیم به قولی خانه کبریتی، برایت می سازندش، آب و جارویش می کنند، تو را داخل خانه ات می گذارند، تازه درب آن را هم برایت می بندند، شب برایت چراغ روشن می کنند، بعد یک مراسم پشت پا برایت می گیرند و تا چهلمت هم هی از خوبیهایت می گویند و از اینکه چه آدم خوبی بودی. چهلمت که تمام شد هر کس می رود به امان خدا و تو می مانی و یک عالمه کار عقب افتاده و مانده در این دنیا و دستی که از این دنیا کوتاه مانده.
قبرستان که می روی دلت می سوزد برای خودت که یک روز هم باید بخوابی زیر تلی از خاک، بعد چشمهایت اشکباران می شود همه فکر می کنند برای صاحب قبر گریه می کنی. دلت رنج می رود برای قبرهای کوچکی که حتی فرصت زندگی در این دنیا را نداشته اند، دلت سیاه می شود از این زندگی نکبت باری که گریبان گیرت شده است، بیشتر می سوزی برای ان لحظه ای که می بینی یک گل سرخ بهاری که چند روزی بیشتر عمر ندارد و همین چند روز را هم گرفتار بوته خاری شده است که چون همان چنگال مرگ افتاده بر سرش و اجازه خودنمایی ندارد بعد می افتی به فکر کسانی که این دنیا همه اش در زجر بودند و در زحمت که حتما اطراف شما هم زیاد پیدا می شود از این رقم افراد.
بیایید تا همین حالا چشمهایمان را ببندیم و چه به یاد بیاوریم و چه به یاد نیاوریم، دلمان را پاک کنیم از هرچه کدورت و سیاهی هست و ببخشیم همه جفاکارانی که بر ما جفا کردند، ببخشیم همه حقوقی که خواسته و ناخواسته از ما بر گردن کسی ماند، ببخشیم تمام نابخشودنی هایمان را، می گویند از هر دست که بدهی از همان دست می گیری، اگر ببخشیم مطمئن باشید که بخشیده می شویم. باور کنیم که مرگ همین چند قدمی ماست و آهنگ رحیل نزدیک است و ناقوس هر لحظه ممکن است برای ما نواخته شود.
مولا علی می فرمایند:
بگذارید و بگذرید،ببینید و دل مبندید،چشم بیاندازید و دل مبازید،که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.
 

mohammad63

Well-known member
چه زیبا فرمودند مولا علی
بگذارید و بگذرید،ببینید و دل مبندید،چشم بیاندازید و دل مبازید،که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.
 
بالا