'Reza'
New member
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سرمغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد
مرنج از بیش و کم چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر تشنگی پیمانه می سازد
مپرس از من چرا در پیله مهر تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد
به من گفت: ای بیابان گرد غربت! کیستی؟ گفتم
پرستویی که هرجا می نشیند لانه می سازد
مگو شرط دوام دوستی دوری است باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سرمغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد
مرنج از بیش و کم چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر تشنگی پیمانه می سازد
مپرس از من چرا در پیله مهر تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد
به من گفت: ای بیابان گرد غربت! کیستی؟ گفتم
پرستویی که هرجا می نشیند لانه می سازد
مگو شرط دوام دوستی دوری است باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد